پاییز که می رسد نمی دانم به دلتنگی های دلم برسم، که ناخودآگاه هجومی سخت می آورند، و یا مدهوش زیبایی های رفتن برگ ها شوم، که رنگ به رنگ خود را در نمایشگاه طبیعت به نمایش گذاشته اند، آنها رفتن و مردن را هم با رنگ های خود به بازی گرفته اند و فضای رفتن و مردن را هم با شادی همراه می کنند، رفتنی که معمولا باید اشک غم را سیل وار جاری کند، اما پاییز آنقدر زیبایی به همراه خود دارد، که رفتن برگ ها را هم به فراموشی سپرده، مدهوش یک لشکر رنگ شویم، که دل را از زیبایی ها چنان مورد هجوم رنگی خود و مالامال از عشق می کنند، که تو گویا می خواهد جار زنند که در رفتن و مردن هم می توان عشق و زیبایی را به تماشا نشستُ، دید و حس کرد.
به کدام رنگ تو خیره شوم،
جلوه های زیبای زعفرانی ات،
یا رنگ بنفش پر طمطراق تو،
گل های زعفران به بار نشسته در شاهرود
گل بنفش زیبایی در تهران
باغی از گل های به بار نشسته زعفران در جوار آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی
شاهرود
یک دشت از گل های زعفران به زیبایی پاییز در شاهرود
چند دقیقه قبل از باران های پاییزی،
آسمان سیاه باران داری که خواهد بارید
تا عشق را در کوچه باغ های دل ما جاری نماید
تک درخت توت نیمه خشک و امیدوار
به بارانی که از عشق در راه است