گزارش صعود به قله توچال از مسیر کلکچال
  •  

22 خرداد 1401
Author :  

از آخرین صعود به توچال ماه ها گذشته، و این اولین بار است که بعد از آن همه جدایی، پایم دوباره به قله ی با عظمت توچال و خط الراس زیبایش می رسد، به خاطر این صعود از خداوند را باید شکر گزار بود.

زمانبندی این صعود :

کل زمان پیمایش از پارک جمشیدیه تا قله 3964 متری توچال حدود 8 ساعت

کل زمان پیمایش با کسر زمان استراحت ها، 7 ساعت 15 دقیقه

بیدار باش ساعت 3 بامداد 23 خرداد 1401

حرکت از پارک جمشیدیه ساعت 4 بامداد

اردوگاه پیشاهنگی کلکچال ساعت 6 و 4 دقیقه صبح

استراحت و... به مدت 20 دقیقه

حرکت به سمت گردنه کلکچال در ساعت 6 و 30 دقیقه صبح

گردنه کلکچال ساعت 7 و 38 دقیقه صبح

چشمه پیازچال ساعت 8 و 32 دقیقه

استراحت به مدت ربع ساعت

حرکت به سمت گردنه و قله لزون روی خط الراس توچال ساعت 8 و 47 دقیقه صبح

قله لزون ساعت 9  و 50 دقیقه صبح

حضور بالای یال چهارپالون، در خط الراس، ساعت 11 و 21 دقیقه

قله توچال ساعت 12 ظهر

جوانان شیک و مودب در عملیات حمل و نقل شهری:

در این هنگامه صبح، شهر در تسخیر کسانی است که برای کسب روزی حلال و پاک، اتومبیل شخصی خود را در خدمت همشهریان قرار داده اند، و مسافران شب را جابجا می کنند، برای رسیدن به نقطه حرکت برای این صعود به سوی قله توچال، در پارک جمشیدیه، اتومبیل 206 سفید رنگی که از تمیزی و مرتبی باید در آن گُل می انداختی و گل جمع می کردی، نصیب ما شد، که صاحبش جوانی حدود 27 ساله، در کسوت راننده اسنپ و... می نمود که ما را به مقصد رساند، او به عکس بسیاری از جوانان هم سن و سال خود، که از موسیقی های تند تحرک آفرین استفاده می کنند، انگار در دویدن میان موانع زندگی، اصلا مثل بقیه تعجیل ندارد، و لذا زندگی را آرام و بدون حرکت های سریع می خواهد، لذا موسیقی لایت و ملایمی را هم برای ما تا مقصد پخش کرد، بدون خواندن خواننده ایی که فراز و فرودهای بسیار زیاد داشته باشد، فراز و فرود نرم این موسیقی لایت هم انگار با جاده عبور ما هماهنگ بود، موقعی که در اتوبان بودیم ردیف های بالا را می نواخت، وقتی به فرعی پیچیدیم، در فرایند فرود قرار گرفت، که انگار کاملا هماهنگ شده بود، به گفته راننده اتومبیل کرایه ما، که معتقد به "آغاز و انجام" در هر امر و پدیده ایی بود، می گفت هر بالایی، پایینی دارد، و هر آغازی یک پایان، و فراز و فرود این موسیقی را من در این تئوری تفسیر می کنم.

در برگشت هم جوانی حدود 22 سال با اتومبیل 206 صندوق دار خود، که او هم تمیز و مرتب بود، از کرج مادر بزرگوارش را برای شرکت در کلاسی آورده بود، و در مدت انتظار برای پایان این کلاس، از فرصت استفاده کرده مسافرکشی می کرد، تا هم قسمتی از هزینه های خود را جبران کند، و هم در حالت انتظار وقتش تلف نشود، من که به حسن فکر او تبریک گفتم.

مواد مخدر بلای جان جوانان ما:

مثل بسیاری از گفتنی ها، می ترسم بنویسم، و نوشتنم آدرسی برای اهل برخورد شود و این گوشه دنج هم از بعضی جوانان ما، در آن ساعات بامداد سلب شود، چرا که گاهی مسئولین تصمیم گیر ما، به محض اطلاع از کج رفتاریی ایی، راهی جز برخورد و تعطیل کردن نمی شناسند، تئاترها به ظن ... کم رونق و گاه تعطیل اند، سینماها تعطیل، خانه های جوانان تعطیل، مراکز هنری بی رونق و... اما در گوشه ایی از پارک جمشیدیه، عده ایی جوان جمع اند و مثل تمرین تئاتر، در این ساعات بامداد، برای هم اجرا دارند، و خود را سرگرم می کنند، البته در گوشه ایی دیگر هم بوی تریاک فضا را گرفته، و سه جوان حدود 20 تا 24 سال سر به دود هم داده، مشغول کشیدن تریاکند، به آنان نزدیک شدم و گفتم : "حیف از دسته گل هایی چون شما، که خود را خرج این مواد کنید، از آورنده، آلوده کننده خود، دوری کنید و او را هم نجات دهید!"

یکی از آنها گفت "انتظار داری ریه خود را بدون استفاده راهی خاک کنیم؟!" این گفته اش چقدر دردناک است انگار باید داشته هایت را تا قبل از رفتن نابود کرد و رفت، و چه زود اینان به رفتن فکر می کنند! البته حق دارند در دوره ما اهل تریاک مردان پا به سن گذاشته ایی بودند که تا مرگ فاصله چندانی نداشتند، اما در این دوره نوجوانان ما به این بلیه گرفتارند و حیف، گفتم "این مواد شما را مثل گل های پرپر، پژمرده، نابود خواهد کرد" و راه خود را گرفته و رفتم، طاقت شنیدن ادامه اش را نداشتم. به راستی ریه ما اگر بدون مخدرات پیر شود، از بین رفته است؟!

 ولی آنچه روشن است، نسلی نا امید از تغییر و برخورداری، دخانیات و مواد مخدر را گزینه تفریح و وسیله تخدیر ذهن و روان خود قرار داده اند، و مصرف دودی جات در بین نسل جدید ما بیداد می کند، و دختر و پسر هم نمی شناسد. کاش به جای بستن ها و تعطیل کردن ها، به ریشه یابی و درمان این درد فراگیر اجتماعی می پرداختیم، و فکری به حال جامعه جوان خود می کردیم، دست از راهبرد "برخورد" برداشته، این درد را به رسمیت شناخته، به درمان اساسی آن پرداخته، با استفاده از تجارب دیگر کشورهای مبتلا، به تفکر می نشستیم، فرمان "برخورد کنید"، که انگار تنها و نهایی ترین تدبیر تصمیم سازان ما شده، ره به جایی نبرده، با "برخورد" کاری حل نشده، دامنه مشکل گسترش یافته، حجم مشکل افزون خواهد شد.

نسل ورزشکاران افتخار آفرین کوهنوردی :

در بین همنوردانی که در این مسیر ما را همراهی کردند، و هم قدم شدیم و گپ و گفتگویی داشتم، یکی از اهالی بازار هم بود که هفته ایی سه بار تا اردوگاه کلکچال می آید، و بر می گردد، و سپس سر کارش حاضر می شود، او که سابقه زیادی در ورزش کوهنوردی داشت، و با بزرگان آن در عملیات های صعود در هیمالیا و اروپا همراه شده بود، قسمتی از خاطرات این صعود ها را با من به اشتراک گذاشت، با او از پیشتازی خانم ها در فتح بام دنیا یعنی اورست، در فصل صعود سالجاری گفتیم، از قهرمانی سرکار خانم الهام رمضانی، افسانه حسامی فرد، افسانه همتی که قله اورست را امسال به زیر قدم های قدرتمند خود کشیدند، و نام ایران و زنان قدرتمندش را بر بلندای این قله ی برند جهانی، بلند کردند، از آقای عظیم قیچی ساز که اسطوره کوهنوردی ایران است، و دولت نپال برای رکوردهایش او را مورد تقدیر و استقبال قرار داد، که او نیز 14 قله 8 هزارتایی را صعود کرد، و اورست را هم بدون کپسول اکسیژن فتح کرد.

او از فتح قله 6500 (5,644) متری کالاپاتار (Kala Patthar) در کنار بیس کمپ اورست گفت، که در زمره 23 نفر از تیم ایران، آنرا فتح کردند، و عنوان داشت که : "ته کوهنوردی فتح اورست است، ما در سال 1398 با آقای شاهی رییس اسبق فدراسیون به این قله صعود کردیم، دست به سنگی های این قله مثل علم کوه خود ماست، آن هم موقعی که از سمت سنگ سماور، به آن صعود کنیم. کالاپاتار کار فنی ندارد، ولی در آخرین مراحل صعود، دست به سنگ شدن دارد، مثل اورست یخ و برف ندارد، لذا طناب ثابت هم نداشت".

ایشان از داستان صعود به قله مترهورن  (Matterhorn) [1] در کوه های آلپ در اروپا گفت، که در سال 1356 با پنج نفر دیگر در این صعود شرکت داشتند، و این که در این قله از اول تا آخر، در حمایت سیم بکسل ها باید صعود کرد، چرا که سطح آن دیواره ایی و با 75 درجه شیب است، که طناب سینه انفرادی با حمایت دو سر کارابین به بدن شما و این سیم بکسل وصل است، تا در صورت سقوط جان تان حفظ شود.

 فصل صعود این قله تابستان است، "در حین صعود بودیم که یک دختر و پسر انگلیسی و آلمانی بدون استفاده از این طناب حمایت بالا می آمدند، با خود گفتیم این چه کاری است در این شرایط خطر، اینطور صعود کردن؟! طناب حمایت داشتند ولی استفاده نمی کردند، فقط این سیم بکسل ها گرفته و بالا می آمدند، به ما رسیدند و ما هم از آنها پذیرایی کردیم، این ها تعطیلات را آمده بودند تا مترهورن را صعود کنند، از ما جلو افتادند، ولی تا از ما گذشتند، دختر خانم از سیم بکسل جدا شد و به سمت پایین پرتاب شد و سیصد تا چهارصد متر سقوط کرد، وقتی به سنگ ها می خورد بدنش کمانه می کرد، اعضای بدنش جلوی چشم ما از هم جدا می شد، شرایط بسیار وحشتناکی بود که همه شاهد بودیم، از جمله نامزدش که کاری از دستش نمی آمد.

یکی از همنوردان ما، کمر نامزدش را گرفت و با هم نشستند، چون همه احتمال می دادیم که او هم خود را بعد از سقوط نامزدش، پرت خواهد کرد، شانه هایش را مالیدیم و... آرامش کردیم، روز وحشتناکی بود همه در سکوت بودیم، خارجی ها هم که رودربایستی نداشتند او را مورد شماتت قرار دادند که چرا از وسایل فنی همراه خود استفاده نکردید و...؟! شرایط بسیار بدی بود و هنوز 4 ساعت تا صعود به قله مانده بود، سرپرست گروه گفت بچه ها بیایید برگردیم، شرایط خوبی نیست، ولی ما 52 روز زحمت کشیده بودیم، تا خود را به اینجا برسانیم و برگشت بدون صعود برای ما خیلی سخت بود، او گفت به شرایط خود نگاه کنید، دست هایتان می لرزد، رنگ از چهره شما پریده، چطور می خواهید صعود کنید؟ ما گفتیم زمان مسایل را حل خواهد کرد و اجازه گرفتیم تا ادامه دهیم، به خود آمدیم و کمی که حال ما سر جاش آمد ادامه دادیم، با سه نفر از افراد تیم، قله را فتح کردیم، بقیه برگشتند.

سه قله مهم اروپا دارای یک صلیب بزرگ بر بالای قله است، قله هایی مثل مترهورن، مونبلان، مونت روزا، داغ اشتاین، ما هم با این صلیب بر بالای قله، عکس و اسلایدی تهیه کرده و برگشتیم.  صبح هلیکوپتر آمد و جنازه آن دختر خانم را جمع کرد، و بعدها این پسر نامه ایی به فدراسیون کوهنوردی ایران نوشت و طی نامه ایی، به خاطر کمک ها ما، در آن لحظات سخت، از ما تشکر کرد."

بارندگی های نسبتا خوب بهاره، بر پوشش سبز منطقه توچال افزوده، ولی به علت عدم ادامه این بارش ها، سبزه ها رو به خشکی می روند، برف نسبتا خوبی هم به صورت لکه های متراکم هنوز پابرجاست که امید است تا یک ماه آینده و بلکه کمی بیشتر بمانند،

تیم دو نفره ایی در مسیر از ما گذشت، و به سوی قله رفت و ما هم در ساعت 12 بدان ها در بالای قله پیوستیم، در حالی که مشغول صرف نهار بودند، می گفتند تازه یک موتورشان! خاموش بوده وگرنه سرعت شان بیش از این است و ادامه دادند که یک گروه کوهنورد روسی هم پیش از پای شما در قله بودند، هر چند روس ها دشمن ایرانند، ولی اینجا محیط ورزشی است، و باید آنان را به عنوان میهمان کشور تکریم کرد.

 توله سگی که از اردوگاه کلکچال ما را تا پیازچال همراهی کرده بود، و از آنجا از ما جدا شد و با این تیم دو نفره همراه شد، با آنان به قله آمده است در طول مسیر هر چه کردم، از همراهی ما منصرف نشد، دو گروه معتقد بودیم پذیرایی از این سگ ها کفه را به نفع شکارچیان (سگ و...) سنگین کرده و نسل دیگر حیوانات کوه، به خاطر افزون شدن قدرت بدنی آنان، به خطر خواهد افتاد.

[1] - ماترهورن کوهی است در آلپ پنین با ۴٬۴۷۸ متر بلندا. این کوه که یکی از بلندترین قله‌ها در آلپ را دارد در مرز سوئیس و ایتالیا قرار گرفته‌است. جبهه شمالی این کوه نیز که ۱٬۲۰۰ متر است یکی از بلندترین جبهه‌های شمالی در آلپ است. ماترهورن شکلی هرمی دارد که چهار جبهه آن رو به چهار جهت اصلی قرار دارند. کوه ماترهورن از کشنده‌ترین کوه‌ها برای کوهنوردان آلپ بوده‌است. از سال ۱۸۶۵ که کوهنوردی به سوی قله آن آغاز شد تا سال ۱۹۹۵ بیش از ۵۰۰ کوهنورد بر روی آن کشته شده‌اند. کوه ماترهورن از سوی شمال خاوری مشرف بر شهر زرمات[۳] در بخش واله[۴] و از سوی جنوب مشرف به سروینیا در دره آئوستا است. با این‌که کوه ماترهورن بلندترین کوه سوئیس نیست ولی نمادین‌ترین کوه این کشور و به‌طور کل نماد کوه‌های آلپ به‌شمار می‌رود. برای دسترسی آسان‌تر به منطقه، خط راه‌آهن و تله‌کابین در پیرامون این کوه ساخته شده‌است. راه‌آهن گورنرگرات در نزدیکی کوه، در سال ۱۸۹۸ گشایش یافت. موزه ماترهورن در زرمات تاریخ کوهنوردی منطقه را بازگو می‌کند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.