پیشگفتار برگرداننده (تارنمای یادداشتهای بیمخاطب) :
پردههای نیرنگ و فریبِ استوانههای دو رویی، که در پرتو دانش و آگاهی، از پیشِ چشم آدمی کنار رود، و ترفندها رنگ ببازند، آدمیانِ خام شده، خواهند دید که، هرچند هماوردخواهیهای بیپایهی آئینها و اندیشهها، گوشها سپهر آسمانها را کَر میکند، و آنان خود را در داشتن پایههای قدرتمندِ لمیده بر دیوارهای خرد، دارا و دولتمند نشان میدهند، و چنان خود را یگانه و بیهمتا میبینند، که خود را جهانی دانسته، و برای زندگی تمام آدمیان خود را راهگشا نشان میدهند، اما در این سو، کشیدن دیوارهای بلند، پیرامونِ پیروانشان، کم کردن دسترسی آزاد آنان به چشمههای اندیشهی دیگر، و بستن زنجیرهای کلفت و سفت، بر پای پیروان، تا آنجا که آنان نتوانند، اگر پوشالیاشان یافتند، از آن آئین و اندیشه بگریزند، این خود نشان روشنی از سستی در بنیانِ اندیشهی نهفته در پس چنین آئینهایی است.
آئینها، اندیشهها و ایدئولوژیهای گوناگون و گستردهایی در جهان آدمی، که هر یک با پیشینههای دور و دراز، در زندگی آدمی پدید آمدهاند، و بیشتر آنان خود را از سرچشمه پدیده ایی دیرپا، بیآغاز و بیانجام، به نام زایشگر همه چیز، یعنی خدای بیهمتا میدانند، و رشته زایش خود را در دستان او میانگارند، خدایی که هر یک بر او نامی نهادهاند (برهما، یهو، مسیح، الله و...)، که وقتی در گفتارشان نیک بنگری خواهی دید که در بنمایه و درونمایه، همهی این نام، به راستی این یکتای بیهمتاست که خود را بیکم و کاست نشان میدهد، که تنها در نام، گونه گون، اما در درونمایه یکی هستند.
آئین ها، اندیشهها و ایدئولوژیهای فراگیر با صدها میلیون پیرو، باز هرگز این جُربزه را نداشته، تا به خود روادید دهند، تا پهنه دنیا را برای نمایشِ کاردانی، کارایی، شایستگی و چیرگی اندیشه خود باز کنند، و در کنار هم، در میدانی گسترده، یکدیگر را پذیرا باشند، و نشان دهند که به خود این مقدار، دل استوار و قوی میدارند، که در بازاری آزاد گردِ هم آیند، پا در میدان و پهنه ایی آزاد بگذارند، تا داشتهها و نداشتهها، لنگیها و پر بودنهایشان را به گفتمانی آزاد بسپارند، رخ به اندیشه و چشمان بشر کِشند، و آدمی را نیز آزاد بگذارند، تا در بازاری آزاد، پر از دکانهای جورواجور، بده و بستانِ اندیشه راه اندازد، تا آدمی ببیند، بشنود، و بگزیند. بازاری که در آن، گفتمانی از خوبیها و بدیهای هر اندیشه و آئین جاری باشد، تا بگویند و بشنوند، تا توانِ گزینشی سزاوار یابند.
آئینها و اندیشههایی چنین گسترده، اما در اولین قدم، دل و دست به ماناییاشان چنان ترسان و لرزان میشود، که به دور خود و پیروانِشان مرزهایی استوار و بلند، دیدنی و نادیدنی میکشند، تا آمد و شدها را، به پایشی بیپایان کشیده، تا مبادا آدمی بدون پروانهی نیایشگاهداران، آئین سالاران و میداندارانِ هر اندیشهایی، آمد و شدی آزاد داشته باشد، بر مردابِشان تکانی اندازد، و هر آمد و شدی، تنها با پروانه آنان شدنی شود.
خود سزاواراِنگاران که سزیدن، شایستگی و برازندگی را به تمام، در خود، آئین، و اندیشه خود میانگارند، میدانداری را تنها سزاوار خود میبینند، و همین بیماری تراژیکیست که دامنگیر بسیاری از آئینها و اندیشهها شده، بیشتر اندیشمندان ایدئولوژیک را، در گرداب خودبرتر بینیهای بیپایه و بیبنیان فرو برده است. شگفت آنکه پدید آمدن پی در پی آئینها و اندیشههای گونه گون، در درازای زندگی آدمی، خود گویای ریشهی سست، ناکارآمد، نارسا، نیمهکاره، ناآزموده، و کاستیمندانهی چنین اندیشههاییست.
آئین و اندیشههایی که در راه گرهگشایی از زندگی آدمی ناکارآمد بوده، به ناچار به گوشههای پایان، خزانیده و به پسرفت واداشته خواهد شد، و ناتوانی و ناکامی بسیاری از آنان، در برخورد با چالشِ زندگیِ آدمی، نشان میدهد، که در هنگامهها، راهگشا نبوده اند، از این رو آدمی نیز دریافته است، که این اندیشه و یا آئین را باید به کناری نهاده، آئین و اندیشهایی دیگر را به میان کشید و...، که همین به ناچار راه را بر دیگران باز کرد، اما این رشته آمد و شدِ آئینها و اندیشههای گوناگون، که رشتهایی دیرینه و دیرپاست، دستآویزی نگردید تا بسیاری از آنان ناکارآمدی، و یا لنگی کار خود را بپذیرند، و در گفتمان خود، دگرگونی دهند، و به پیروان خود، این گزینه را بدهند که در مسیر اندیشههای دیگر قرار گیرند، تا بلکه آئین و اندیشه دیگری را، برای گشودن گره چالش زندگیِ لنگِ خود بیابند.
آئینها و اندیشهها، همواره تنها خود را، یگانه راه رسیدن آدمی به خواستگاه بهروزی، خوشبختی، نیکبختی دانسته، میدانداری را تنها سزاوار خود میداند، و آدمی را از اندیشه و تلاش اندیشمندانه بینیاز دانسته، و تنها راه نیکنامی را، در پشتگرمی و پذیرش خود میدانند، و اینکه نیاز نیست آدمی تلاشی اندیشمندانه داشته باشد، و یا اگر داشت، نباید راههای دستیابی دیگری را بازگشایی، و یا بگزیند.
چنین اندیشه زیادهخواهی هرگز نمیپذیرد که برای دستیابی به چنین پهنه بدون بیم و آزادی، نیاز است، که آدمی بر آنچه که راست و درست یافت، دست اندازد و بر آن پای فشارد، و همهی آئینها و اندیشهها در بازار آزاد اندیشه و آئین، خود را بنمایانند تا بلکه درست از نادرست شناخته شود. تنها راه آن نیز این است که پیروان آئینهای گوناگون، دست از اندیشههای خودخواهانه خود بردارند، و اجازه دهند آزادی، میدان اندیشه ورزی را باز نگه دارد، تا شاید این خواسته بدست آید.
اما گویا با این مقدار که از رویش و افزایش، که در تراز اندیشه و رفتار آدمی پدید آمده است، هنوز هم از این خواستگاه پایهایی و بایسته، برای پیدایش و آشکار شدن آدمیت، به دوریم، که خودخواهان و بیشخواهان، میدانی به آدمی نمیسپارند، تا آنچه درست میبیند و میپندارد را بنمایاند و پدیدار نماید. آئینها و اندیشهها به روشی دردآور و زورگویانه، بازاری خودویژهانگارانه، یکهتازانه و گسترده، در پس دیوارهایی سختگذرِ پر از سیم خاردارهای خونینکننده، مینهند و میخواهند تا مانایی خود را در پناه زورمداری خود، نگه دارند.
و این تنها هراسِ از دست دادن میدان است، که خود نشان از سستی و بیپایگی در اندیشه و آئینی است که خود را در پس دیوارهای زور خود نگه میدارد و در پس آن، زیستی آبخوستی و جزیرهایی دارد، چراکه دنبالهروهای خود را با زور، وادار به ماندن در زندانهای بزرگی میکند، و هر چه سستیدر پایههای اندیشهاش نمایانتر میشود، اندیشناکتر شده، هر روزه بر این زندان دیوارهایی بلندتر میسازند، و هر سخن ناچسب را، برآشفتنی سختتر، در پی دارد، دگراندیشان را غیر پنداشته، میداندار نمیخواهند، و نابود میکنند، چراکه در بود آنان، مانایی اندیشهی پوشالی خود را در خطر خواهند دید، و این دریافتنِ لقی و لرزانی در پایه و بنیان است، که دیوارها را بلندتر، دسترسیها را کوتاهتر، و زنجیرهای بردگی و به بند شدنِ آدمی را کلفتتر میکند.
گزارشی که میآید، برگردان نوشتاری است که به برخورد میدانداران هندو اشاره دارد، که هنجار می نویسند تا کسی را یارای گزیدن آئینی، به غیر از آئین نیاکانشان نباشد، کسی از درستی اندیشهایی که آن را درست انگاشته است، نگوید، تا دلی بِرُباید، و به آئین و اندیشه ای دگر در آورد و...،
تغییر دین زیر فشار و تحمیل، تغییر دین نیست، بلکه بزدلی است
مهاتما گاندی رهبر آزادیخواهان هند
زن و شوهر کرالایی به دلیل تلاش برای دگرگونی آئین روستائیان دالیت به آئین عیسایی،
در ایالت اوتارپرادش، به پنج سال زندان محکوم شدند [1]
گزارشگر : عمر رشید [2]
این شرایط زمانی رخ داد که بعد از شانزده ماه پس از رد وثیقه به دادگاه عالی الله آباد، مشخص شد که کارهای این جفت اهل ایالت کرالا از جمله تبلیغ آئین عیسایی، دادن انجیل، دادن انگیزه به کودکان برای آموختن، برپایی نشست از سوی روستائیان و...، گیرایی بایسته برای دگرگونی آئین در آنان فراهم نکرده است.
دهلی نو: دادگاهی در ایالت شمالی اوتارپرادش هند، زن و شوهر اهل ایالت جنوبی کرالا را، به اتهام تلاش برای دگرگونی آئین هندویی دالیتها [3] به مسیحیت، به پنج سال زندان محکوم کرد. پرونده مجرمانه ایی که در سال 2023 به دنبال دادخواست یکی از وابستگان به حزب حاکم مردم هند (BJP) [4] در این ایالت در دادگاه مطرح شد.
قابل توجه اینکه دادگاه ویژه منطقه "آمبدکارنگر" در حالی این جفت را محکوم کرد که، شانزده ماه پیش، دادگاه عالی الله آباد بنا بر اینکه دادخواه این پرونده (رهبر محلی BJP) در تسلیم این دادخواست، فرد زیاندیده نیست، از این رو نمیتواند برای این دادخواهی شایسته باشد، این زن و شوهر را بر پایه «قانون ضد تغییر دین در ایالت اوتارپرادش» [5] محکوم کرد.
رسانه وایر رونوشتی از حکم بیست و دو صفحه ایی دادگاه امبادکارنگر را در اختیار دارد.
در 22 ژانویه 2025 آقای رام ویلاس سینگ [6] قاضی ویژه قانون (SC/ST)، آقای خوزه پاپچن [7] و همسرش شیجا [8] را به پنج سال حبس، و هر کدام را به بیست و پنج هزار روپیه، جریمه نقدی محکوم کرد. این محکومیت بر اساس بند 5 (1) قانون ایالتی «غیرقانونی اعلام شدن تغییر دین و آئین، در ایالت اوتارپرداش»، مصوب سال 2021 صورت پذیرفت.
قاضی سینگ این زن و شوهر را به دلیل القای دالیتهای فقیر روستای "شاهپور فیروز"، در "آمبدکارنگر" در شرق ایالت "اوتارپرادش"، برای گردهم آوردن آنان در مراسم «دعا و نیایش گروهی مسیحیان» و تغییر آئین آنان از هندو به مسیحیت مجرم شناخت.
دادگاه گفت که این زوج درسهایی از انجیل (کتاب مقدس مسیحیان) میدادند، در مورد عیسی مسیح تبلیغ میکردند، کتاب های مذهبی توزیع میکردند، گردآوری اعانه در اعیاد و در کریسمس ترتیب میدادند و به دالیتها پول و سایر جذابیت ها را ارائه میکردند، و از آنها میخواستند که از عیسی مسیح پیروی کنند، تا آئین آنان را از هندو به مسیحیت تغییر دهند.
پاپچن و شیجا که در ایالت مادیاپرادش هند زندگی میکنند و اصالت آنان به ایالت کرالا در جنوب هند باز میگردد، نتوانستند چرایی حضور خود در این روستا را در برابر دادگاه توجیه کنند.
این دادخواست در ژانویه 2023 در ایستگاه پلیس جلالپور ثبت شد، بعد از آنکه چاندریکا پراساد منشی حزب BJP در منطقه، پاپچن و شیجا را متهم کرد که از باستی دالیتها در شاهپور فیروز دیدار میکنند. آنها از خانه ویفلا، یک زن متعلق به جامعه دالیت دیدن میکردند، جایی که برای تبدیل روستاییان دالیت هندو به مسیحیت، در آنجا جمع میشدند، و اندیشه اغواگرانه خود را به مردم ارائه میکردند. خود پراساد نیز به جامعه دالیت تعلق دارد.
این جفت متهم هستند که کتابهای آئین مسیحیت را توزیع میکردند، از انجیل برای مردم میخواندند، و از زندگی مسیح برای آنان میگفتند. چند روز قبل از این که این دادخواست علیه آنان مطرح شود، آنان غذا و شیرینی در بین مردم محلی تقسیم کرده بودند، و کیک جشن کریسمس را بریده بودند.
جدای از اتهام تغییر مذهب غیرقانونی، این زن و شوهر همچنین تحت قانون "جلوگیری از خشونت برنامه ریزی شده علیه کاست و قبیله" مصوب سال 1989 نیز محکوم شدند.
بیانیه روستائیان
هنگام محکوم کردن این زن و شوهر، قاضی سینگ به اظهارات حداقل شش زن دالیت (که همگی بیسواد بودند)، پراساد مسئول دفتر BJP (ساکن محله لاوکش)، و سه پلیس اشاره کرد، و آنرا در نظر گرفت. خانم ویفلا در بیانیه خود به دادگاه گفت که پاپچن و شیجا برای ارائه موعظه به او و خانواده اش، به خانهاش میآمدهاند. ویفلا گفت که آنها کتابهایی از طرف یک کلیسای محلی برای او میآوردند، « به خانه ما میآمدند و به ما آموزههای خوبی میآموختند، که مشروب الکلی نخوریم و در درگیریها محلی شرکت نکنم و...» او ادامه داد که از همسایهها میخواسته است که در هنگام حضور آنها، به منزل او بیایند و پاپچن و شیجا برای آنها از انجیل میخواندند، از مسیح میگفتند و از حاضرین میخواستند که از مسیح پیروی کنند.
مانجو دیگر زن دالیت در شهادت خود در دادگاه گفت که به دعوت وی، در نمازخانه منزل ویفلا شرکت میکرد. او گفت که پاپچن و شیجا برای تبلیغ مسیحیت به آنجا میآیند و از روستاییان میخواهند که به عیسی نماز بگذارند. مانجو اما افزود که این زوج از روستاییان میخواهند که بر آموختن و زندگی دوستانه تمرکز کنند، و کتابها و نسخههایی را به صورت رایگان در اختیار آنها گذاشتند. مانجو، مدعی شد این موضوع را به صورت تلفنی به منشی منطقهایی حزب BJP، پراساد، نیز اطلاع داده است، و گفت که این زوج از مردم محلی میخواهند که از عیسی مسیح و مسیحیت پیروی کنند.
تقریباً همه شاهدان در شهادت ارائه شده توسط دادستان اذعان داشتند که این زوج کرالایی درسهای خوبی به آنها و فرزندانشان دادهاند. با این حال، قاضی بر بخشهایی از گفتههای آنها تأکید کرد که، در آن آنها گفتند که این زوج از آنها میخواهند که از عیسی پیروی کنند و او را ستایش کنند.
طبق بند 2 قانون «جلوگیری از تغییر دین در ایالت اوتارپردادش»، تطمیع و اغواگری به معنا، و یا شامل ارائه هرگونه وسوسه به صورت هدیه، پول آسان، اهدا، سود مادی (اعم از نقدی یا غیر نقدی)، اعطای کار، اعطای امکان تحصیل رایگان در مدرسه معتبر، توسط هر یک از اعضای مذهبی، ارایه سبک بهتر زندگی، یا عرضه مشوقهایی برای دوری نارضایتی الهی میباشد.
یک روستایی دیگر به نام خانم سورمانی نیز گفت، که این زن و شوهر «آموزههای خوبی» را به آنان و کودکان شان ارائه کردند. او گفت که آنان به روستائیان میگفتند که مسیح خداوند فناناپذیر است.
خانم روشنی گفت، که این زن و شوهر یک تصویر تقویمی از مسیح به او هدیه کردند و از او خواستند که از آئین مسیح پیروی کند.
آنجانی تنها شاهد این پرونده بود که صریح این زوج را متهم کرد که برای تبدیل کردنشان به مسیحی، به آنها پول و جذابیتهای مالی ارائه دادهاند. او گفت که این زوج به فرزندانش آموزش میدهند و از او میخواهند که از عیسی پیروی کند و به او دعا کند و از عیسی به عنوان خدای خود یاد کند. «ما بیسوادیم، از این رو آنها از بیسوادی ما بهره بردند و تلاش کردند تا ما را پیرو مسیح سازند.»
قاضی سینگ، پاپچن و شیجا را از اتهام دوم یعنی سو استفاده از قربانیان ادعایی در تغییر مذهب مبنی بر موضوع کاستها (طبقات هندویی) و قبیله ها تبرئه کرد.
فرمان دادگاه عالی الله آباد
در 6 سپتامبر 2023 قاضی شمیم احمد، از دادگاه الله آباد (دادگاه عالی ایالت اوتارپرادش)، حکم دادگاه بدوی را لغو کرد و به پاپچن و شیجا وثیقه اعطا کرد. قاضی احمد خاطرنشان کرده بود که ارائه آموزههای خوب، توزیع کتاب مقدس، تشویق کودکان به تحصیل، سازماندهی اجتماع روستاییان، جمعآوری اعانه، دستور دادن به روستاییان برای عدم مشاجره و مصرف نکردن مشروبات الکلی، شامل موارد اغواگری حساب نمیشوند. قاضی احمد همچنین حکم داد که این شکایت از سوی فرد شایسته ایی طبق این قانون، ارایه نشده است. چرا که بند 4 قانون 2021 می گوید که "هر شخص آسیب دیده، والدین، برادر، خواهر یا هر شخص دیگری که از طریق خون، ازدواج یا فرزندخواندگی با او مرتبط است" صلاحیت ارائه دادخواست (FIR) تحت این قانون را دارد. این در حالی است که این عضو حزب BJP، یعنی چاندریکا پراساد در هیچکدام از این موارد در این پرونده نمیگنجد، تا ذیل چنین قانونی دادخواست دهد.
«عبارت "هر شخص آسیب دیده" در ابتدای این قانون را میتوان به معنای "هر شخص" تفسیر کرد، بهویژه که هیچ مادهای در قانون I.P.C وجود ندارد. یا Cr.P.C.، که هر شخص را از ارائه دادخواست در مورد جرم قابل تشخیص بازدارد. با این حال، عبارت "هر فرد آسیب دیده" با دستهی بعدی از واژههای آمده، که در این بند، یعنی پدر و مادر او، برادر، خواهر یا خویشاوندان خونی یا ناشی ازدواج و فرزندخواندگی را شامل است.
قاضی احمد بیان داشت بنابراین، عبارت "هر فرد آسیب دیده"، اگرچه خود بخود بسیار گسترده است. اما دامنه این اصطلاح با دستهبندیهای بعدی، کاملاً کاهش مییابد، و بنابراین باید گفت که "هر فرد آسیب دیده"، یک شخص خواهد بود، یا شخصاً از تغییر متقلبانه آئین خود آسیب دیده است، خواه به صورت فردی آسیب دیده باشد یا در مراسم تغییر آئین، به صورت دسته جمعی آسیب ببیند.
[1] - منتشر شده در بخش فرقه گرایی رسانه وایر (The Wire) Keralite Couple in UP Get 5 Years in Jail for 'Converting' Dalit Villagers to Christianity
[2] - Omar Rashid
[3] - توده بزرگی از جامعه هندو که نجس انگاشته شده و از محرومترین اقشار جامعه طبقاتی هندو می باشند.
[4] - Bharatiya Janata Party حزب مردم هند که چند دهه است که قدرت را در هند در دست دارد، نخست وزیر هند نارندرا مودی از اعضای آن می باشد، و معتقد به احیای هندوئیسم است،
[5] - The Uttar Pradesh Prohibition of Unlawful Conversion of Religion Act, 2021
[6] - Ram Vilas Singh
[7] - Jose Papachen
[8] - Sheeja
ریشه در جوهر حقیقت داری
هر چند گاه از تاریکی،
و گاه از روشنی می سرایی؛
تو را آنگاه که از روشنی،
یا حتی آنگاه که از تاریکی می نگاری،
می ستایم!
که ستایش از تو،
ستایش از آگاهی و تفکر است؛
این ستایش نور است،
آنگاه که از نوک تیز تو طلوع می کند،
و مردگان دشت را،
چون نفخه ایی که در صور دمیده شود،
برای دانستن، به بیداری، بر می انگیزد.
تو را می ستایم،
حتی وقتیکه، از تاریکی می سرایی،
چرا که در پس هر تاریکی که در نوک تو ترسیم می شود،
باز این نور است که طلوع خواهد کرد؛
تو سردمدار سپاه صبح خواهی بود،
آنگاه که گُل آگاهی به توسط تو بشکفد،
تو را در دستان نور پراکنان شهید بسیاری دیده ام،
در حالیکه می نگاشتند،
طعمه ی کینه ی جماعت اهل زر و زور و خدعه شدند،
و بدن شرحه شرحه شدگان،
مظلومانه بر زمین ماند؛
در حالیکه دشنه ی جُهال تیغ به دست،
به سان پرچم خوفناک اهل تزویر،
میان باد خدعه و نیرنگ،
آسمان نکبتشهرها را می شکافت،
و انگار به پیش می تاخت،
اما تاختی در کار نبود،
چراکه سرابی از حرکت، میان مردابی از سکون را به نمایش نشسته بود.
مزد بگیران اهل خدعه و نیرنگ،
تنی را در میان هیاهوی خشم، شرحه شرحه می کنند،
که در تو نور می دمد،
آنگاه که تو در دستان با کفایتش، به جولان در آمدی،
این نور بود، که به اطراف می پراکنید،
و این خفاشان بودند که از این آگاهی، چهره در هم کشیده،
خلوت سیاه، و سکوت مردابی اشان را نا امن دیده،
حکم به خاموشی، و سکوتت دادند،
تا بی مقدارترین ها، سفلگان چشم به دهان تکبر مانده،
دشنه بر گیرند،
تنی را بشکافند که نورش را به توسط تو، بر اهل زمین می پراکنید؛
تو ای قلم!
می ستایمت،
که هر چه را تو نگاشتی، ماندگار گردید
"من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است" [1]
در پس دیوار اما،
هزار روزنه امیدِ به رویش باقیست؛
امید به پروازِ بلند،
سوی یک نورِ شگرف،
سوی یک آگاهی،
یا سقوطی به تاریکیِ سرد؛
هر دو اش پرواز است!
رفتن از دامِ بزرگِ ماندن،
فقط یک رفتن!
چه سوی نابودی،
یا که یک اوج بلند،
به بلندای نور،
یا که افتادن،
به یکی دره هولناک و عجیب؛
من در اندیشه خود
افق دید بلندی دارم،
می رسم من در اوج،
اوج انسانیتِ به یغما رفته به باد،
میان فریاد،
یک هیاهوی عجب،
دیو و دَد در جوشند،
منِ مبهوت، از غرش خصم،
این چنین بی پروا،
دم از این دام بزرگ،
می زنم از خشم؛
دم از این زندان، با دارهای بلند،
می زند باورِ ناباورِ من؛
در بلندای آفتاب،
در جوشش هر چشمه ی آگاهی ها،
آه،
که این بی شرمیست،
درس تحمیق است این،
که میانِ خط خط شعرِ آزادی،
می نویسد تزویر،
می برد او به محاق،
آنچه در روشنی صبح،
همه او را دیدند،
که نوری هم هست،
همه دیدند که چراغی افروخت،
بر سرِ دار،
یا که در کُنج سیاهچال تکبر،
کاوه از سوختنِ، اصل درفشش می گفت،
آرش از سرقت تیرش می سوخت؛
بعدِ مرگِ ضحاک،
بعد افتادنِ نمرودِ تکبر در چاه،
باز این دیو و دَدَند،
کز دلِ مرده دلان، آتش سونده کِشند؟!
مگر می شود اینبار به یک پشتکُ وارو،
مرده ایی زنده کنند؟!
از پس این همه دیوار بلند،
بوی آگاهی،
بوی آزادی انسان به مشامم آید؛
همه پاکان دانند،
غافل از سحر مدکارانِ خصم،
دست موسی صنمی از پس چوبی ناچیز،
همه سحرِ خَسان را،
به باد، خزان خواهد برد؛
میانِ، این همه بیم و امید،
این همه تنهایی،
گوشِ من، زمزمه ی شعر رهایی شِنود،
بر دماغم بویی چند،
ز رهایی برسد؛
آه ای جغد نگون بختِ تزویر!
بر بلندای دارِ چوبی خشک،
کوس مرگ آزادی، به دهان داری چند؟!
یا که غرقی در جهل،
یا که ماندن،
در گِل چسبنده صد تزویر عجیب؟!
تو قفس فریاد زنی؟!
رو تو خاموش شو، ای جغد شوم!
زین همه بد فرجامی،
دور تکرار به پایان خواهد رفت،
این تسلسل به سامان خواهد رفت،
وقت آگاهی انسان،
همه تزویر، به پایان خواهد رفت،
به نظم در آمده در 13 فروردین 1401
[1] - قسمتی از شعر بلند و زیبا به نام"ارغوان" ، سروده استاد هوشنگ ابتهاج که این چنین سرودند :
ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتهاست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید...
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
که بر این درد غم میگذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من...
وقتی ناراحتی های از سر استیصال، بر راستگرایان غلبه می کند، خود و جایگاه شان در برابر این مردم معترض مظلوم را فراموش کرده، و از کوره به در می روند، عنان ادبیات گفتاری خود را از دست داده، و چهره ی واقعی، از ضمیر مخفی خود را بروز داده، نگاه هایی که در پستوی دل های زنگار گرفته و متکبرشان، نسبت به "دیگران" و "غیر" از خود، و رقبا دارند را، عیان کرده، نظراتی را که تا پیش از این، در هاله ایی از ماسک های مختلف (از جمله انقلابی بودن [1]، مذهبی بودن [2] ، شیعه بودن [3] ، ولایی بودن و...)، و یا در فرایندی از وام گرفتن، از مقاطع تاریخ اسلام، کلمات امامان شیعه، آیه های قرآنی و... آن را پیچیده و مخفی اش می داشتند، را روشن و آشکار بروز می دهند، حال آنکه تا پیش از این، اعمال و نیت های ناشایست شان را در مطابقت، و در پیروی از ارزش ها، اعلام می کردند، در حالی که به واقع بر خلاف تمامی اصول انقلابی، قانونی، اخلاقی، انسانی و دینی و...، روندی را به سوی انحصار قدرت، تهدید و تحدید آزادی های مردم و... و اینبار "آگاهی" آنان را، دنبال می کنند.
این دوستان وقتی از حال عادی خود خارج می شوند، از ضمیر واقعی شان، ستر عورت کرده، و آبروی آن عناوینی را که با خود در شعارها، یدک می کشند را (اگر چیزی باقی مانده باشد) می برند، در این هنگامه های خشم، که دیگر خود واقعی را نشان می دهند، از نامیدن مردمی که با آنان در امری مخالفت دارند، به هیچ نام و عاقبتی اِبا ندارند، از عتاب به مردم مخالف خود به عنوان "خس و خاشاک" [4] گرفته، تا "بزغاله و گوساله" [5] و اکنون "گرگ های مجازی" و یا "سگ های قلاده بلند غرب" و...
باعث تاسف، مجلسی که باید عرصه جولان انسانیت و مردم داری، و دفاع از مردم ایران و حقوق و حدود و آزادی هایشان باشد، تا مردان بزرگ علم، سیاست، اخلاق و پرهیزگاری، مجمعی از "عصاره های فضایل ملت" ، که از "میزان رای" آنان برخاسته اند، شکل گیرد، و حافظ حقوق، آزادی ها، آسایش، و امنیت فکری، ارتباطی، رفاهی و آینده ی آنان باشند، امروز این مجلس از نمایندگانی تشکیل شده، که مخالفین اقدامات خشن خود، علیه آزادی ها، و حقوق مردم ایران را، به "گرگ" و "سگ" های مجازی و قلاده به گردن این و آن تشبیه می کنند،
حال آنکه طبیعی است وقتی جنابان نمایندگان این چنینی، مشغول گذراندن قوانینی تحت نام مبارک "صیانت" هستند، که به واقع خیانتی بزرگ در پس این صیانت، در جهت مقابله با حق آزادی اطلاع داشتن و اطلاع رسانی، و آگاهی و آگاهی بخشی نهفته است و...، و آنان انتظار دارند همه ی ایرانیان که به آزادیخواهی شهره آفاقند، بنشینند، و نظاره گر، تصویب چنین قوانینی باشند، که شریان ها، و بستر های اساسی آگاهی مردم را قطع می کند، و آنان را به سمت یک حصر جمعی خانگی برده، و گرفتار بی اطلاعی و ناآگاهی خواهد نمود.
طرح صیانت از فضای مجازی [6] که بوی قطع اینترنت (به عنوان ابزار و بستر ارتباطات بشر کنونی)، و پلتفرم های فضای مجازی و... از آن برخاسته است، و بوی تهدید و تحدید ارتباطات مردم ایران با جهانیان از آن شدیدا استشمام می شود، مخالفت که هیچ، قیام حق طلبانه می طلبد، و اگر کسانی نسبت به آن معترض نشود، و بی تفاوت بنشینند، در صورت تحقق، باید شاهد مرگ تدریجی خود و یک ملت، و تبدیل آنان به ابزار دست سیاست بازانی باشد، که یک ملت را در ناآگاهی، به هر سو که بخواهند، خواهند کشید، بدون این که این ملت بفهمد، در کجا قرار دارد، و به کجا او را خواهند برد، و به کجا باید برود.
نماینده ایی که به دنبال قانونی کردن قطع ارتباطات مردم خود، با جهان و جهانیانی است، که امروز به واسطه در هم تنیدگی سرنوشت ها، عاقبت ها، زندگی جمعی، تاثیر متقابل و... "دهکده جهانی" اش می خوانند، نباید از فریاد معترضین به اقدامات محدود و تهدید کننده خود متعجب شده، و معترضین را ، سگ و گرگ قلاده بلند بنامد، بلکه باید به مردم خود تبریک بگوید، که واجد چنین انسان ها و نیروهای فرهیخته و آزاده و آزاد اندیشی است، که همچون شاخک هایی حساس، جامعه خود را از این روند نامیمون مطلع کرده، و به واکنش دعوت می کنند؛
چنین دلسوزان اجتماعی که این نماینده مجلس شورای اسلامی آنان را سگ و گرگ، و قلاده به گردن شان می نامد، در هر جامعه ایی لازم و وجودشان ذیقیمت، و لایق تشویق و تکریم اند، که اولا می فهمند و متوجه اند که، امثال جناب مهرداد ویس کرمی [7] ها برای آنان چه عاقبت و مقصدی را در نظر دارند، و ثانیا از فرهیختگانند، که آینده را دیده اند، که در پس این صیانت ها! چه زندان بزرگی، برای ملت ایران، با چه دیوارهای بلندی، شکل خواهد گرفت، که یک ملت از بسترهای ارتباط طبیعی اش با جهان قطع، و یا کانالیزه می شود، و از دانستن ها محروم، و از گفتن ها سلب ابزار می گردد، و ثالثا اینان آزادگانی بزرگوارند، که را در تاسی به سرور آزادگان، این روح آزادمردی را در خود دارند، که فریاد بزنند، و از خروج از موازین قانونی، انسانی، وجدانی، انقلابی و... هشدار دهند.
بله آقایان و خانم های امثال مهرداد ویس کرمی ها، که از مفاهیم بلند انقلابی، مدعاهای اساسی شیعه گری و مذهبی بودن و وجدان بیدار آزاد، چنان دور شده اند، که به راحتی می توانند از مردم خود سلب آزادی های اساسی کرده، آنان را محدود، و در قالب نوعی سلطه رسانه ایی تک صدا، و انحصاری و انتخاب شده گرفتار نمایند، و از طریق نوشتن قانون، این تحدید و تهدید آزادی های اساسی را تحکیم، تقویت و قانونی کرده، و در همان حال انتظار دارند همه ایرانیان چون مردگانی بر قبور خود نشسته، بنشینند و نگاه کرده، و سکوت کنند، و یا لابد بگویند "به به! چه عالی!" ، ره به بیراهه می زنند؛
در زمانی که هنوز انقلابیون اصیل زنده اند و می توانند شهادت دهند که در ادبیات بنیانگذار ج.ا.ایران، یکی از کلمات کلیدی "آگاهی" و "آگاهی بخشی" بود، و او مرتب از "مردم آگاه" نام می برد و...، که این آگاهی جز بر بستر وجود رسانه های آزاد، همه گیر، وسیع، غیر وابسته، غیر انحصاری، متنوع و... تحقق نخواهد یافت، و در قالب این نوع "صیانت ها!"، این عنصر آگاهی و آگاهی بخشی، و بستر های ارتباطی آن است که به مسلخ خواست های جریان تمامیت خواه برده شده، و قربانی خواست جناح های قدرت می شود، و آگاهی از دسترس مردم ایران خارج خواهد شد، جریان های فاسد را آسوده کرده، و از زیر چشم تیز بین آگاهان فضای رسانه ایی غیر وابسته به قدرت، خارکرده و ایرانیان را به یک مردم عقب مانده، و در حصر کامل تبدیل می کند.
لهذا، معترضین به این روند، سگ و گرگ نیستند، و قلاده ایی از قدرتمداری، بر گردن خود ندارند، آنان انسان های آزاده و انقلابی واقعی اند، که برای آزادی، و عدم اسارت و خارج کردن مردم خود از حصری بزرگ، فریاد اعتراض بلند کرده اند؛ آنان پیروان واقعی آزادمردان دنیای مبارزه آزادیخواهی در تاریخ بشریت هستند، که هزینه های، مبارزه ی خود را با شنیدن این توهین ها، و هجوم های نابخردانه از این دست، و سخت تر از آن و... می پردازند، تا بلکه از انحرافی بزرگ، در جامعه خود جلوگیری کنند، و حقی را به سمت "ولی نعمتانِ" رهبران این جامعه، یعنی مردم ایران، باز گردانند.
دست اندرکاران قانون نویسی که امروز با طرح های صیانت 1 و 2، تنوع بسترهای ارتباطی مردم ایران را هدف قرار داده، و آنرا تهدید و تحدید می کنند، باید بدانند که وقتی وسیله های ارتباطی یک ملت با دیگران را، قطع و از دسترس آنان دور کردید، او را به واقع به یک حصر خانگی بزرگ برده اید، و نباید چنین ظلمی را در اسامی زیبا پیچید، که آبرویی بزرگ، از ارزش ها و کلمات زیبایی مثل انقلابی بودن، و مقید به مفاهیم والای مذهب، که شما را پرهیزگار، و به خارج از دایره ظلم به غیر، می برد و... و شیعه بودن که بزرگترین و پر افتخارترین پرچمش، شعار آزادگی، عدم سکوت در مقابل ناحق، و ظلم ستیزی را نمایندگی می کند و... خواهد برد.
نام هایی چون آزادگی، مسئولیت پذیری اجتماعی، ایثار، فرهیختگی، آگاه بودن، فعال اجتماعی بودن، فدایی ملت بودن و... برآزنده مخالفین چنین وضعی است، نه سگ و گرگ نامیدن آنان؛ ورنه انسان های مرده در جامعه ایی که جناب مهرداد ویس کرمی ها، منتظر تحقق آنند، نه انقلابی، نه شیعه، نه مذهبی و نه پیرو هیچ ارزشی نیستند، که مردگانی اند که بر گورهای محصور خود، در قبرستانی محدود، و در پس دیوارهای بلند کشیده شده به دور خود، نشسته اند، و نظاره گر خاموش هر آنچه اند، که بر قبرستان شان می رود، در حالی که از خارج این قبرستان هم خبری ندارد، که آب های پاک کجا جاریند، و فاضلاب ها به کدام سو می روند و...
جناب مهرداد ویس کرمی!
باید بدانید که سگ ها و گرگ ها هم، هیچ کدام از اول قلاده به گردن [8] نبودند، وقتی قلاده به گردن شدند که انسانی زیاده خواه، تمامیت طلب و... آنان را ابتدا از جامعه آزاد و طبیعی اشان جدا کرد، ارتباط شان را با دنیای آزاد و طبیعی جاری اشان قطع نمود، سپس آنان را به قلاده به گردن هایی مطیع تبدیل کرد، که به جای زندگی پاک و طبیعی، در این دنیای آزاد، پاچه گیر، و مطیع منویات دل انسان هایی شوند، که افسارشان را در دست دارندو. و این سگ و گرگ ها در این خلا اندیشه، و ارتباط با دنیای اصیل خلقت خود، نادانسته از منظور و منویات دل صاحبان شان، به این و آن حمله می کنند، در حالی که نمی دانند، در دل کسی که افسار شان را به دست دارد، چه می گذرد، و از این پاچه گیری ها، به دنبال چیست.
جناب ویس کرمی!
قلاده به گردن که شدی، دیگر مهم نیست، افسارت دست غرب باشد، یا شرق، یا یک انسان بی مقدار قدرت طلبِ تمامیت خواهی و...، که به نمایندگی از یک "ایسم" و یا ایدئولوژیی خاص، و یا چارچوبی بسته شده، و غیر قابل تغییری و...، انسان ها را به بردگانی بی اطلاع، و انبوهه ها، و توده هایی فرمانبردار و... تبدیل می کند، تا در مسیر اهدافِ انسانی دیگر، از آنان سود جوید.
جناب ویس کرمی!
پس خیلی به گرگ ها و سگ هایی این چنینی هم، خرده مگیر، چرا که برای این شدن، کافی است شما را از وجدان، عقل، منطق، انسانیت و هر آنچه خداوند به تو داده است، که تو را به خود آگاه کند، خالی کنند، و این خالی کردن ها جز با قطع ارتباط تو با اصالت انسانی، و کاروان انسان ها، میسر نیست، شما بانی این قطع ارتباط نباش، خواستی باشی هم، مردانگی کن و این را به نام شهدا، انقلابیون، آزادگان، انسانیت، صیانت و... انجام مده، این به خیر دنیا و آخرت شما، و هرچه ذیل این نام ها، نزدیک تر است.
[1] - بدان معنی مثبتی که در اوایل انقلاب وجود داشت و انسان های خیرخواه، کمک کننده، تسهیل گر، دلسوز، پاک و... نسبت به جان، مال، ناموس و امور و حقوق مردم، انقلابی شناخته می شدند
[2] - به معنی پرهیزگاری، مهربانی، خیرخواهی، بری بودن از جاذبه های دنیایی، دوری از ظلم و ظالمین و زورگویان و...
[3] - به معنی مثبتی که معروف بود، که حس جهانشمول از نجات بشر دارند، آزادگی و آزاد بودن را ترجمان و دنبال کننده اند، استبداد ستیز و ظلم ستیزند، هر جا مظلومی ببینند بر رفع مظلومیت از او شتابانند، امر به معروف و نهی از منکر شان گردن گردنکشان را نشانه می رود، زورگویان را حریف، و مظلومان را یاورند و...
[4] - خس و خاشاک واژهای به معنای آشغال و کاهریزه است، که پس از سخنرانی محمود احمدینژاد رئیس جمهور سابق ایران در جشن پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران به یک اصطلاح سیاسی در اشاره به معترضان به نتایج انتخابات ریاستجمهوری تبدیل شد. احمدینژاد در این سخنرانی گفته بود: "در ایران در انتخابات ۴۰ میلیون نفر خودشون بازیگر اصلی و تعیینکننده اصلی بودند حالا ۴ تا «خس و خاشاک» در این گوشهها یک کاری میکنند…"
[5] -9 دیماه 1388) احمد علم الهدی: "اين نظام به جان مردم بسته است و اصل محوري اين نظام ولايت فقيه است. اين مملكت زير چكمه 40 هزار مستشار آمريكايي بود. اين مملكت در دست نظام ستمشاهي بود و اين مردم با سينه خشك به استقبال گلوله داغ رفتند، قطره قطره خون خود را دادهاند تا ولايت فقيه را حاكم كردند. آن وقت يك مشت بزغاله گوساله بيايند در مقابل چشم مردم به اصل ولايت فقيه توهين كنند؟" نماينده مردم مشهد در مجلس خبرگان افزود: "بنابراين امروز بر حسب اعلام خدا در آيه 53 سوره مائده، حزبالله بر روي كرهزمين كساني هستند كه رهبري اين ولي امر مسلمين را پذيرفته باشند."
[6] - که به واقع فضایی واقعی و بی سانسور از حقیقت مردم ایران است
[7] - مهرداد ویسکرمی (زاده ۱۳۵۰ در ویسیان) سیاستمدار اصولگرای ایرانی است. وی موفق شد در یازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی که در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۸ برگزار شد، با کسب ۳۸ هزار و ۷۷ رای، از حوزه انتخابیه خرمآباد و چگنی از استان لرستان بعنوان نفر دوم انتخاب گردد و به مجلس راه یابد. اودر انتخابات دوره نهم و دهم انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرد که از ورود به مجلس بازماند. در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ وی در تویتر فارسی مردم منتقد طرح صیانت را « سگ های قلاده بلند» و «گرگ» نامید.
[8] - جناب مهرداد ویس کرمی در توئیتی نوشت : #فضای مجازی؛ به دلیل اهمیت، موضوعی حاکمیتی و محتاج قانونگذاری است. در کشورهای پیشرفته قانونمند است. چند وجهی، پیچیده و نیازمند مدیریت فراقوه ایی است. گرگ های مجازی و #سگهای_قلاده_بلند غربگرا از قانونمندی آن می ترسند. قانونمندی، به نفع کسب و کارهای سالم مجازی است.