تفکرعرفانی - انسانی ابوالحسن خرقانی، فرهنگ مدارا، لازمه فرهنگ گردشگری پیشرو
  •  

08 ارديبهشت 1404
Author :  
هرکه در این سرای درآمد نانش دهید و از ایمانش مپرسید، که آنکه نزد باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نانی ارزد

ای پاک‌زاد و پاک‌تر از پاک   وی خاکسارِ برتر از افلاک

مسجودِ کعبه شد خَرَقان‌ت        چونین که کرد، بُلحَسَن اِلّاک

قدرِ بشر ز عَرش فراتر           بُردی و رُوفتی خس و خاشاک

چون تو گُلی مُنوّر و عطّار     بیخار، کم برآمده از خاک

کم چون تو، بَر زاوج پریده‌ست        در شَطح [1]، ای پرنده‌ی چالاک

در حربِ ماورای طبیعت          شطحت، چو تیغ، گرمِ چکاچاک

شعر عروج و شادی انسان           گفتی بسیّ و سینه ز غم چاک

در حقِّ تو جُزین نتوان گفت        ای خاک‌زادِ پاک‌تر از پاک

مهدی اخوان ثالث (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 21)

مهمترین دغدغه عرفان خودشناسی است و محور بحث آن به نوعی "خود" خواهد بود، این است که نوعی درخود غرق شدن، و فارغ شدن از خَلق، بیخیال دنیا و خَلقِ خدا و بیخیال اجتماع شدن و... گاهی در عرفان نهفته است، اما خرقانی دغدغه‌مند خَلق، دنیا و اجتماع آدمیان است، و از این‌رو اهل زندگیست و کِشت و کار می‌کند، درخت می‌کارد، چهارپاداری می‌کند و...، و با دسترنج خود زندگی، خانقاه، مریدان و میهمانانِ بسیارِ وارد شده بر خود و دیارش را که به جهت دیدارش سیل‌وار می‌آیند، اداره می‌کند.

و لذا درویشی فقیر، و دست‌نگاه‌کن خلق نبوده، تا صدقه‌بگیر و نذرخور دیگران باشد، و بر عکس دستگاه خانقاهی‌اش نیز از دسترنجش اداره می‌شود تا آنجا که مدعی شده‌اند که «در قرن چهارم و پنجم، تنها خانقاهی که از دسترنج صاحبش اداره می‌شده است، ظاهرا، فقط خانقاه ابوالحسن خرقانی بوده است» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 73) و او وقتی دستور به خوراندن غذا به واردشدگان به خرقان و خانقاه خود را به مریدان می‌داد، از دسترنج خود می‌بخشید و نه از مال و مِنال دیگران.

او اوج عرفان را جوانمردی و فتوت می‌داند و در مورد خود از ناجوانمردی می‌بیند که دست نیاز به سوی خَلق دراز کند، اما در همان حال روح جوانمردی و فتوت، که ریشه در فرهنگ اهل خراسان و شرقی دارد، او و تفکرش را در حل مشکلات اجتماعی درگیر می‌کند، تا به راه حل‌هایی برای زندگی آدمیان دست یابد، او به سان دیگر عرفای بزرگ منطقه شرق و خراسان همچون خواجه عبدالله انصاری، ابوسعید ابوالخیر، امام محمد و احمد غزالی توسی، سنایی غزنوی، عطار نیشابوری و مولانا جلال الدین محمد بلخی و ده‌ها عارف بزرگ دیگر تاثیر زیادی در «رواج ارزش‌های معنوی و اخلاقی در جامعه، تصحیح و تعمیق بینش توحیدی و فهم دینی مسلمانان، استنباط‌های عمیق و دقیق از حقایق، معارف و آموزه‌های دینی و تحسین سعه صدر و بلند نظری و تسامح، و تقبیح تعصب و ظاهربینی و خودخواهی در میان مردم» (مشتاق‌مهر, 1389, ص. 19) داشته‌ است.

او ریشه بسیاری از درگیری‌های خشن اجتماعی را در نارواداری و عدم مدارا و تسامح و تساهل دیده، که آدم‌ها درگیر تبدیل دین و آیین این و آن به صراطی شده‌اند که، در نظر خودشان تنها راه سعادت همان است که آنان برگزیده و یا فهمیده‌اند، و در مبارزه با کسانی که هنوز به این دین غالب در نیامده‌اند، حتی از کشتن فرزند خرقانی و آویختن سر بریده او بر دروازه منزلش نیز برحذر نبوده‌اند و آنرا مجاز و لازم شمردند، کسانی که تفکرشان بر این است که غیر دین باورانی که به دین و آئین آنان نیستند، حتی لایق خوردن نان و زنده بودن هم نیستند.

 و اینجاست که خرقانی آدمیان را به خداگونه و خداواره شدن دعوت می‌کند تا آدمیان، آدم را به خاطر آدم بودنش دوست داشته، و لایق حق حیات بدانند، و دوست داشتن را منوط به همکیش و همآیین شدن نکنند، و غیر همکیش را بسان خداوند که حتی کافران را نیز مورد لطف قرار می‌دهد، و آنچنان دوست دارد که به آنان نیز، به اندازه مومنان و گاه حتی بیش، از نعمت‌های خود، و از جمله مهمترین آن حق زندگی اعطا می‌کند. خرقانی آدمیان را به الگوگیری از خدا در این مورد دعوت می‌کند، تا از تنش‌های اجتماعی ناشی از تربیت رواج یافته از حاکمیت عباسیان، غزنویان و...، که تعصب دینی و نارواداری را می‌پراکندند، کاهش دهد.

ابوالحسن خرقانی زاده 352 و درگذشته در عاشورای 425 هجری در سن 73 سالگی در خرقان از بخش بسطام، شهرستان شاهرود، در استان سمنان است، که عارف و دانشمند نامی ایران، جناب فرید الدین عطار نیشابوری او را در تذکره اولیا، این چنین به وصف کشیده است که: «آن بحر اندوه، آن سخت‌تر از کوه، آن آفتاب الهی، آسمان نامتناهی، آن عجوبه ربانی، آن قطب وقت، ابوالحسن خرقانی رحمه الله علیه، سلطانِ سلاطینِ مشایخ بود، و قطب اوتاد و ابدال عالمِ عالم، و پادشاه اهل طریقت، و حقیقت، و مُتمکَّن کوه صفت، و مُتِعیّن معرفت دایم، بدل در حضور و مشاهده، و به تن در خضوع و ریاضت و مجاهده بود، و صاحب اسرار حقایق و عالی‌همت و بزرگ‌مرتبه و در حضرت (حق)، آشنایی عظیم داشت، و در گستاخی (صمیمیت در ارتباط با حضرت حق) کرّ و فرّی [2] داشت که صفت نتوان کرد» (عطار نیشابوری, 1336, ص. 169).

و خرقانی خود می‌گوید «بر همه چیز کتابت بُوَد، مگر بر آب، و اگر گذر کنی بر دریا، از خونِ خویش بر آب کتابت کن، تا آن کَز پی تو درآید، داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفته‌اند» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 13)، این سخن او نشان از مخاطراتی دارد که در زندگی اهل معنا، همواره آنان را تهدید کرده و بسیاری از آنان را چون، حسین منصور حلّاج (مرگ 309 ه.ق)، عین القضات همدانی، شهاب الدین سهروردی (مرگ 587 ه.ق) و... به سرنوشتی دردناک مبتلا نمود؛ که خرقانی نیز خود از این قاعده جدا نبود، چرا که اهل ظاهر «شب سر پسر شیخ بریدند و در آستانه او نهادند» (عطار نیشابوری, 1336, ص. 176).

 با آنکه او از اوج معرفت خود کم می‌گفت، و می‌دانست که نباید اسرار هویدا کرد، و از مقام عرفانی خود، سطح پایینِ جمعی که در آن می زیست را آگاه کند، آنچنان که گفت «اگر آنچ (ه) میان من و او (خداوند) هست چند ارزن دانه‌ای با خلق بگویم، خلق مرا دیوانه خوانند ... اگر با عرشِ مجید بگویم و اگر به آفتاب بگویم از رفتن باز ایستد» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 55)، اما نمی که از این کوزه زراندود به بیرون خزید، مرگ اولادش را منجر شد.

با این حال که خرقانی خود در نارواداری‌ها سوخت، و دم فرا نیاورد، اما او خود تئوریزه‌گر فرهنگ مدارا و رواداری گشت و فرهنگ تسامح و تساهل را در تفکر، اعتقاد و رفتار گستراند، که این بینش در توسعه صنعت گردشگری، گردشگرنوازی و توریست‌داری بسیار مهم و کارگشاست، چرا که پذیرا بودن برای داشتن یک صنعت گردشگری پویا، پیشرو، شکوفا و توسعه یافته بسیار مهم است، و کشورهایی در این زمینه موفقند، توانسته‌اند این فرهنگ را در بین مردم خود رواج داده، و تربیت شهروندان خود را بر اساس قبول تفاوت‌های فرهنگی، فکری و رفتاری قرار داده که این باعث خواهد شد تا میهمانانی که در قالب گردشگر وارد این کشورها می‌شوند، در کمال آسایش و امنیت، دوره خوشِ گردشگریِ خود را گذرانده، و در چرخه این ورود و خروجِ امن، همراه با آسایشِ آنان است که، تداوم و توسعه این صنعت را در کشور خود تضمین کرده و می‌کنند.

 ترکیه در کنار ما، با نزدیک به صد میلیارد دلار درآمد سالانه از گردشگری، در این زمینه بسیار موفق بود، تا آنجا که شهر استانبول، دومین شهر جهان به لحاظ بازدید کننده، بعد از بانکوک در تایلند که با 32.4 میلیون نفر بازدید کننده در سال 2024 در صدر نشست، و استانبول با 23 میلیون بازدید کننده‌ی سالانه مقام دوم را از آن خود کرد و بالاتر از لندن با 21.7 میلیون بازدیدکننده بین المللی قرار گرفت.

 

ده شهر جهان با بیشترین تعداد بازدیدکننده بین المللی در سال 2024

منبع : (Euromonitor/International, 2024)

 

ابوالحسن خرقانی با تجلیلی که از سوی قطب عالم عرفان شرق و ایران، یعنی بایزید بسطامی (188-261 ه.ق)، آن هم صد و اندی سال پیش از بدنیا آمدنش دریافت نمود [3] ، در زمان حیات خود، با درجه‌ایی که از معرفت و معنا از خود نشان داد، میزبان افراد بزرگ [4] و کوچکی، در زادگاه و زیستگاه خود، در زمان حیاتش بود، که مرتب به دیدارش می‌آمدند، این افراد از فرهنگ، عقاید، رفتار و سطوح تفکر متفاوتی برخوردار بودند که همین باعث می‌شد تا اهل دیار یا حتی اهل منزل و مریدان او نسبت به آنان دچار بدرفتاری شوند.

 خرقانی در واکنش بدین نوع تفکر، رفتار و منش آدمیان اطراف خود و... بود که مشی مدارا و پذیرش را، توصیه کرد و رواداری را یکی از ارکان اعتقادِ عرفانی خود معرفی، و بر سَردرِ خانقاه خود نوشت: «هر کَس که درین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مَپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان اَرزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان اَرزد» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 76).

او از دسترنج خود بی انتظارِ ما به ازایی می‌بخشید، آنچنان که حق تعالی نیز به « بوالحسن (روی) واگشتاد که سفره ما را (حتی) دعا به کار نیست» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 74) و وقتی خدا برای بخشش خود به خَلق انتظار یک دعا ندارد، چرا خرقانی که دیگر با حق مطلق، کاملا آمیخته است، انتظار مابه ازا داشته باشد؟

او دریافته بود که مهمترین عامل جدایی آدمیان، و نارواداری‌ها، همین بحث عدم تحملِ دیدن تفاوتِ اعتقاد، افکار و رفتار است، که اغلب به خونریزی و حتی کُشتار یکدیگر منجر می‌شود، لذا در این سخن خود، اساس را بر نگاهی خداگونه و خداوار دیدن به همدیگر نهاد، تا آدمیان نیز همچون خداوند، این جدایی‌ها و تفاوت را نبینند و خود را در مواجه با آفریدهای متکثر خداوندی، کنترل کنند، و به همه تا ابد فهماند که وقتی خداوند بدون نظرداشت به تنوع اعتقاد، تفکر و حتی کفر آدمیان نسبت به خود، آنان را مورد لطف یکسان خود قرار داده، و بهترین داشته هر آدمی، یعنی زندگی را بدون نظرداشت به کفر و طغیان آنان، به او هدیه می‌کند، از چه رو ما که پیرو خداوند، و خلق شده توسط او هستیم باید از مصاحبت با همدیگر به واسطه تفاوت دیدگاه، تفکر، دین و... دچار تعلل شده و برای این ارتباط، خود و یا دیگری مشکل‌سازی کنیم، و همدیگر را نجس و یا لایق مرگ ببینیم، و در کمترین حالت آن، از ارتباط با یکدیگر به دلیل اعتقادی که ممکن است با ما متفاوت باشد، خودداری کنیم.

این همان دیدگاهی است که می‌تواند پایه و بسترساز صنعت گردشگری جهانی قرار گیرد، که وجود تفاوت‌ها را به رسمیت شناخته، لایق وجود دانسته، اجازه دهیم ارتباطات آدمیان، در این صنعت شکل گیرد، و تبادل افکار و سخن، صورت واقع به خود گیرد، پیام‌ها منتقل شود، اختلافات و سوتفاهم‌ها برطرف، و زمینه صلح و آرامش بین آدمیان در گذر ارتباطات صحیح گردشگری که رو در رو، و چهره به چهره صورت می‌گیرد، برقرار شود.

از این رو شعاری که این متفکر انسان‌مدار ایرانی در یک هزار و اندی سال قبل، و از قضا در دوره حاکمیت حکومت‌های نارواداری همچون غزنویان، عباسیان و... بیان، توسعه و ترویج شد، می‌تواند امروزه نیز در سربرگ تمام اوراق صنعت گردشگری، به عنوان یک معیار زیست انسانی مد نظر قرار گیرد، و صنعت گردشگری جهان را با چنین دیدگاه اهل رواداری در منطقه عرفان خیز بسطام آشنا کرده، و آنانرا به رویه و رفتاری جهانی تبدیل نمود و برای توسعه صنعت گردشگری و دستیابی به اهداف توسعه، اشتغالزایی و درآمدزایی و توسعه ارتباطات آدمیان و فهم یکدیگر بسترسازی نمود.

خرقانی در دهستان خرقان بدنیا آمد و در همانجا مُرد، برای این عارفِ ژرف‌اندیش ایرانی تنها سفرهایی که در تاریخ ثبت شده است، سفر به شهر آمل در طبرستان است، که برای ارتباط با پیر خود ابوالعباس قصاب آملی داشت، بیشترین دیدار او از بسطام (مرکز ایالت قومس باستان) در سه فرسخی (18 کیلومتری) خرقان بوده، که بر مقبره عارف نامی، بایزید بسطامی، حاضر شد، جالب اینکه او حتی به حج هم نرفت و ابوسعید ابوالخیر را نیز از این سفر باز داشت آنچنان که در کتاب "اسرارالتوحید" بیان شده است که گفت «ای بوسعید! چرا چنان نباشی که کعبه به تو آید؟» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 43).

 اما با این‌حال، همان‌گونه که گفته شد بهترین نظریات را در بسترسازی برای داشتن توریست‌های فراوان را ابراز داشته است، چراکه روح روادار او ناشی از خودشناسی و خداشناسی او بود، و بیشترین سفر را به عالم والا داشت، و چنان در حق مطلق منهدم گردید که به چشم دل و یا حتی چشم سر دید که «چون زبانِ من به ذکر و توحیدِ حق گشاده شد، آسمان‌ها و زمین‌ها را دیدم که بر گردِ من طواف می‌کردند» و اینکه «هفتاد و سه سال باحق زندگانی کردم ... سفر چنان کردم که از عرش تا به ثری هرچه هست مرا یک قدم کردند» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 55).

ابوالحسن را باید متاثر از عرفان و معنویت خراسان دانست، که از ویژگی‌های عرفان خراسان « انساندوستی و اندیشیدن به مصائب حیات انسانی و دردهای مردم و حتی جانوران دیگر» است «تقابلی آشکار ازین بابت، میان» تصوف ابن عربی (مرگ 638 ه.ق) و تصوف خرقانی آشکار است «در تصوف ابن عربی می‌توان صوفی و عارف بود و مصائب و حتی نابودی هزاران انسان را چنان دید که گویی آب از آب تکان نخورده است» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 37).

 شیوه عرفانی خرقانی در جنگی بی پایان با نَفس خود و صلحی بی پایان با خلق خدا را در خود دارد «من با خلق خدای صلح کردم که هرگز جنگ نکنم؛ و با نَفس (خود)، جنگی کردم، که هرگز صلح نکنم». او چنان بر آدمیان ملاحظه دارد که می گوید «اگر از ترکستان (فرارودان) تا دَرِ شام (اردن و سرزمین قدس) کسی را قدمی در سنگی آید زیانِ آن مراست، و از آنِ من است. تا در شام اندوهی در دلی‌ست، آن دل از آنِ من است.» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 37).

شیوه عرفانی ابوالحسن خرقانی در خود رگه‌هایی از جوانمردی دارد، که از ویژگی‌های فرهنگ خراسانیان است، که شاید «آنچه سهروردی حکمت خسروانی می‌خواند (باشد) ... این جوانمردی بی‌گمان یک نوع معنویت سینه به سینه و کهنسال است که با مفهوم فتوت صوفیانه و یا فتوت اجتماعی و سیاسی بعد از خلیفه الناصر متفاوت است ... (اما) خرقانی از خویشتن و نیز پیرامونیانش با عنوان جوانمرد و جوانمردان یاد می‌کند و جوانمردی را حد والای سلوک و بودن در طریق» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 65) می‌داند.

که «بارزترین ویژگی جوانمردان، اخلاص و یکدلی در اعتقاد و عمل است، توحید ایشان از هرگونه شائبه شرک و غیریََت مبراست. خدا برای ایشان همه چیز است و مرکز اندیشه و گفتار و کردار آنان خداست، خرقانی دوست‌تر دارد که در سرای دنیا در زیر خار بُنی با خدا زندگی کند، تا در بهشت زیر درخت طوبی باشد و از خدا بی خبر!. استغنای از ردّ و قبول مردم، که به تعبیر ابوالحسن خرقانی، جوانمرد از خلق و بی اعتنایی به سرنوشت، و غم و شادی مردم نیست. حقی که پدر و مادر، نیازمندان، درماندگان و عموم مردم به گردن عارف دارند، هرگز مورد غفلت شیخ قرار نگرفته است» (مشتاق‌مهر, 1389, ص. 20).

کلان اندیشه ابوالحسن خرقانی بر این محور استوار است که دگر اندیش‌ورزی‌های او در کنار این عقیده شکل می‌گیرد « معرفت آدمی نسبت به ذاتِ حق موهبتی است، آن سَری که با کوششِ عقل به دست نمی‌آید» یعنی تجربه دینی از قلمرو عقل بیرون است و تا حق تعالی خود خویش را به ما ننماید سعیِ ما و سعیِ عقل برای شناخت او سعی باطلی است. که این عقیده خرقانی را عطار اینگونه خلاصه کرده است که «راه ازو خیزد، بدو، نی از خرد» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 65).

گرچه عرفان و عرفا را باید فراتر از نحله‌های فقهی، دینی و علمی دانست، و ابوالحسن خرقانی نیز از این قاعده مستثنی نبوده، و زبان و تفکری انسانی و جهانی دارد، اما روش و بینش این عارف «که در ابتدا اُمی بود و به قول خواجه عبدالله انصاری نمی‌توانست "الحمدلله" را درست قرائت کند و با خَربَندگی (بارکشی با چهارپایان) روزگار می‌گذراند، با تربیت نفس و اخلاص در عمل، به درجه‌ایی رسید که به قول عطار در حضرت، آشنایی عظیم داشت و در گستاخی کرّ و فرَی داشت که صفت نتوان کرد» (مشتاق‌مهر, 1389, ص. 19) خود را نزدیک به اشعری مسلکی و شافعی مذهبی نشان داده است، که در عین حال به عِلم امام حنبلیان نیز ارادتمند بوده و البته در زمان او «قومس (استان سمنان فعلی به مرکزیت بسطام) و بیشترِ اهل جُرجان (استان گلستان) و بعضی از طبرستان (مازندران) حنفی و باقی حنبلی و شافعی» بودند، گرایش اغلب اهل زهد و عرفان به نحله شافعی به واسطه این است که «در معاملات و عبادت سختگیرتر از مذهب ابو حنیفه است» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 69).

خرقانی چنان در اوج روحانیت خود در خدا و عالم معنا غرق است که با اهل قدرت در دنیا خود را سازگار نمی‌بیند و در صلح نشان نمی‌داند، تا آنجا که داستان دیدار او با فاتحِ سومنات در هندوستان، که اکنون از فتح ری (420 هجری) باز می‌گردد، و در پایان آخرین فتح خود، در بازگشت به غزنین، در اوج فتوحات، این بنیانگذار غزنویان عزم دیدار خرقانی در خرقان می‌کند، در حالیکه ابوالحسن در آخرین سال‌های عمر خود، در اوج فتوحات عالم معنا و معرفت، 5 سالی بیش تا پایان سفر این دنیایی خود ندارد (مرگ در 425 هجری)، و محمود غزنوی نیز یک سال بیش به آخر عمرِ نبرد و خونریزی‌های دنیایی‌اش باقی نیست (او در421 هجری می‌میرد)، و این دو فاتح، در اوج فتوحات خودند، خرقانی تن به دیدار محمود و فاتح دنیا می‌دهد، اما با بی اعتنایی کامل به قدرتِ فائق، و فرد مغروری همچون محمود غزنوی، که پیروزمند به آستان او آمده، کسی که آوازه جنگجویی و کشتارش در اوج است، اما بدرخواست محمود، و آمدن او بر دروازه خانقاه خرقانی، تن به این همسخنی و همنشینی با محمود می‌دهد،

اما خرقانی حتی یک قدم مقابل قدرت، به پیشواز نمی‌آید، و تصادم این دو سلطان، یکی فرمانروای زمین، و آن دیگری فاتح آسمان در این دیدار، شرایط دلهره‌آوری را برای اهل او، و همراهان محمود در پیش دارد، که پیش بینی پایان تلخی را در نظرها ایجاد می‌کند، اما شرایطی رقم می‌خورد، که پیشوازی سرد، به بدرقه‌یی گرم پایان می‌پذیرد، و گلایه محمود از «بی اعتنایی نخست و این بدرقه گرم» از سوی ابوالحسن اینگونه پاسخ گفته می‌شود که «اول در رعونتِ (تکبر و غرور) پادشاهی و امتحان درآمدی، و به آخر در انکسار (فروتنی) درویشی می‌روی که آفتابِ دولتِ درویشی در تو تافته است، اول برای پادشاهی برنخاستم، آخر برای درویشی بر می‌خیزم» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 72).

خرقانیِ از اهل قدرت گریزان، و در دیدار نیکان حریص، چنین می‌گوید «از کارهای بزرگ‌تر ذکر خدای است، و سخاوت، و پرهیز، و صحبتِ نیکان. و اگر هزار فرسنگ بشوی، تا از سلطانیان یکی را نبینی، آن روز سودی نیک کرده باشی» (شفیعی‌کدکنی, 1391, ص. 72).

References

Euromonitor/International. (2024, 12 4). Euromonitor International reveals world’s Top 100 City Destinations for 2024. Retrieved 4 21, 2025, from euromonitor.com: https://www.euromonitor.com/press/press-releases/december-2024/euromonitor-international-reveals-worlds-top-100-city-destinations-for-2024

شفیعی‌کدکنی, م. (1391). نوشته بر دریا از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی. تهران: انتشارات سخن.

عطار نیشابوری, ف. (1336). تذکره اولیا (چاپ پنجم ed., Vol. جلد اول). (م. قزوینی, Ed.) انتشارات مرکزی.

کاشانی, ع. (1376). مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه با مقدمه جلال الدین همایی. تهران: نشر هما.

مدرسی, ف., & مهرآورگیگلو, ق. (1391, بهار). بایزید بسطامی و مشرف عرفانی او. فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی, 10, pp. 121-136.

مشتاق‌مهر, ر. (1389). عارف انساندوست، شیخ ابوالحسن خرقانی. نامه پارسی, 4(4), pp. 18-26.

میرآقایی, س. (1387, فروردین). معرفی مشاهیر گمنام از شهر بسطام، ابوالفضل محمد سهلگی. کیهان فرهنگی, 62- 63.

 

[1] - گفته عجیب و پیچیده‌ای است که از جوشش روح صاحب وجدِ عارف حاصل شده و حال روحی و معنوی او را وصف می‌کند.

[2] - عطار دو تن را «گستاخ درگاه» نامید یکی ابوالعباس قصاب آملی و دیگری یحیی معاذ رازی، اما ابوالحسن را گفت که «در گستاخی کر و فری که صفت نتوان کرد» که نشان از صمیمیت بین ایشان و حضرت حق بود.

[3] - آنچنان که در تذکره اولیا جناب عطار گزارش کرده است «بایزید هر سال یک نوبت بزیارت دهستان شدی بسر ریگ که آنجا قبور شهداست، چون بر خرقان گذر کردی، باستادی و نفس برکشیدی، مریدان از وی سوال کردند که شیخ اما هیچ بوی نمی‌شنویم، گفت آری که از این دیه دزدان بوی مردی می‌شنوم، مردی بود نام او علی و کنیت او ابوالحسن به سه درجه از من پیش بود، بار عیال کِشد، و کِشت کند و درخت نشاند.» (عطار نیشابوری, 1336, ص. 170)

[4] - گزارشات تاریخی نشان می‌دهد که ابوالحسن خرقانی در زمان حیات خود میزبان بزرگان سیاسی، علمی و عرفانی همچون سلطان محمود غزنوی(۳۶۱–۴۲۱ ه‍.ق)، ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷– ۴۴۰ ه‍.ق)، ابو علی سینا  (۳۷۰ـ۴۲۸ ق)، ناصرخسرو قبادیانی (۳۹۴–۴۸۱ ه‍.ق)، خواجه عبدالله انصاری و... در خرقان بوده است. 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

مهدی ذاکریان به یورونیوز: ترامپ با مذاکره، دامی بزرگ در برابر ایران گشوده است نگارش از یورونیوز ف...
دربارهٔ آیندهٔ برنامه ریزی شده اردوغان و چشم انداز رو به زوال بن سلمان به قلم: سید نیما موسوی از...