مطالب نویسنده

ملت ها را در واقع رهبران شان نابود می کنند

مصطفوی 23 خرداد 1395 5520 کلیک ها

ملت ها را در واقع رهبران شان نابود و یا به نابودی می کشانند، آن هم در اثر سیاست ها، تصمیمات و سمت گیری های نابخردانه ایی که اتخاذ می کنند؛ اگرچه مردم نیز در نابودی خود بسیار موثرند ولی اگر بخواهیم تاثیر دو عامل مردم و رهبران را بررسی کنیم، تاثیر رهبران جوامع در نابودی جوامع و تمدن ها بسیار مهمتر است و این رهبرانند که به نابودی ملل خود سرعت بخشیده و یا برعکس آنان را از نابودی نجات می دهند.

مهمترین مشکل موقعی اتفاق می افتد که رهبران اصلی از جمله بنیانگذاران و... صحنه قدرت را ترک می کنند و نسل بعدی قدرت را در دست می گیرند و در حالی که نه دلسوزی و قدرشناسی رهبران اولیه را نسبت به دست آوردها دارند، و نه در جایگاه مردمی بنیانگذارند و نه شخصیت کاریزماتیک رهبرانی که جایگزین آنان شده اند، را دارند و... ولی در مقابل می خواهند نقشی همسان و یا برجسته تر از سلف قدرتمند خود داشته و بازی کنند.

 انتخاب راهبرانی نالایق که چه بر اثر سیستم ارثی در نظام های پادشاهی و یا بر اثر سیستم های ناکارآمدِ انتخاب رهبری در نظام های دیگر انتخاب می شوند، باعث می شود تا رهبرانی نالایق، ضعیف، سست عنصر، با شخصیت ناپایدار، بی مبنا و... در اثر یک نظام رانتی حاکمیت و راهبری ملت ها را عهده دار شوند که اینان نه توانایی حرکت درست را دارند و اگر حرکات درستی هم از ناحیه مردم ایجاد شود نیز یا آرا عقیم و یا منحرف می کنند و نهایتا در اثر سیاست های متخذه وسایل نابودی خود و ملت خود را فراهم می کنند.

اردشیر زاهدی وزیر خارجه آقای محمد رضا پهلوی اعلام داشت "دو چیز آدم های ضعیف را خراب می کند، یکی پول و یکی مقام (1)" رهبران و خصوصا مقاماتی که کنترل و بازرسی قدرتمند و توانایی را روی سر خود احساس نمی کنند انحراف و نابودی اشان تقریبا قطعی است.

 

 

1-    https://www.youtube.com/watch?v=s36jSegtVfY

 + نوشته شده در جمعه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 10:8 شماره پست: 902 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

در غیاب امثال ابن سینا (مفهوم عشق در نظریه فلسفی - عرفانی

مصطفوی 23 خرداد 1395 6447 کلیک ها

فلسفه و عرفان، عشق را خلاصه ی کمال می داند، کلمه عشق در ریشه خود از عَشَقَ گرفته شده که به گیاهی اشاره دارد که به دور گیاه دیگر می پیچد و از شیره تنِ میزبان زندگی می کند، تا آنجا که زندگی را بر آن تنگ و مختل و حتی از زندگی ساقطش می کند.

ابن سینا (که درود خداوند و اولیا گرامی و صالحان درگاهش به روان پاک او باد) در "رساله ایی در ماهیت عشق" به تبیین فلسفی و عقلی عشق پرداخته و معتقد است جهانِ وجود آکنده از عشق است، عالم هستی عالم عشق است، جهان چیزی غیر از رابطه عاشق و معشوق نیست، یک معشوق حقیقی وجود دارد که به همه موجودات عشق می ورزد و همه هم عاشق اویند و عاشق و معشوق با هم اتحاد دارند؛ جهان همه عشق و یا تجلی عشق است. در این جهان همه عاشقند حتی آن کس که نمی داند عشق چیست، و در حقیقت ما در شهر عشاق زندگی می کنیم.

  همه نفوس الهی (صاحبان نفس بالاتر از حیوان، اعم از انسان، ملائک، عقول) عاشق بالاتر از خود و در واقع عاشقِ خیرمطلق و حقیقی اند و هرکه خیر را درک کند، عاشق آن می شود، حتی کسانی که در شناخت معشوق (حقیقی و خیر مطلق) مشکل دارند، هم عاشقند. همه ما معشوق های مرحله ایی در زندگی خود (همسر، مکان زندگی و...) را تجربه کرده ایم، و متوجه شده ایم که با رسیدن به آن، به آرامش حقیقی نرسیده ایم و دیدیم که عشقِ بالاتری هم وجود دارد.

 آنچه در جهان وجود دارد یا عشق است و یا تجلی عشق؛ معشوق همه عشاق عالم خیر مطلق (خداوند و یا همان امر متعالی) است که او خود ابتدا عاشق خود (خیرِ مطلق موجود در وجودش) است و سپس عاشق همه موجودات این عالم که آنها نیز خود تجلی اویند، می باشد؛ خداوند با تجلی خود در موجودات دیگر آنان را موجود می کند اگرچه او خیر مطلق است ولی چون خیر در موجودات دیگر نیز سرایت دارد، پس دیگر موجودات هم تجلی اویند و او آنها را دوست دارد.

هر چه وجود دارد یا خیر محض است (امر متعالی و یا همان خداوند) و یا خیرش بر شرش می چربد که توسط "خیر مطلق" خلق می شوند. وجود نامحدود، خیر نامحدود نیز هست، موجوداتی که موجودند ولی کامل نیستند می خواهند که کامل شوند و عشق در مسیر کمال به کمک موجود آمده و موتور محرک او در این مسیر می شود. عشق به دنبال خیر رفتن و خیر را جستجو کردن و کامل شدن است.

عشقی که تحت قوه عاقله اتفاق می افتد، امری پسندیده است، مثل تولید مثل که کاری عُقَلایی است؛ ما همه عشق و عاشق شدن را می فهمیم ولی ممکن است معشوق را گم کنیم، تنها یک معشوق است که اگر به او برسیم، آرامش مطلق حاصل می شود و این همان عشق حقیقی است. هر که خیر را درک کند طالب خیر می شود. موجودات طالب خوبی ها هستند و تلاش دارند تا به او برسند و چون او خوب شوند.

جهان و موجودات آن پاکند و در جستجوی پاکی، و همین حرکتِ در مسیر پاک شدن کمال جویی آنهاست. خداوند خود خیر مطلق است و خیر را دوست دارد و اگر خیری در ما موجود باشد او هم عاشق ما می شود و هر چه خیر در وجود انسان بیشتر شود، خداگونه تر می شویم. هرفرد متناسب با میزان خیری که در وجودش دارد، به همان میزان تجلی خدا می شود و بیشتر مورد توجه و خواست خداوند قرار خواهد گرفت. اتحاد عاشق و معشوق با توجه به تجلی خیر خداوند در وجود موجودات پایینتر است (1).

ابن سینا (ره) با چنین نگاهی به عاشق، معشوق و عشق است که به ما کمک می کند تا بتوانیم روابط خالق و مخلوق، رابطه خدا و خودش، همچنین رفتار غامض عرفا، انبیا، اولیا و... را بفهمیم، و بتوانیم درک کنیم که چطور آخرین پیام آور رحمت (ص) آنچنان به انسان های بی مقدار زمان خودش که غرق در انحرافات بودند، عاشق بود تا آنجا که از درد آنان نزدیک بود قالب تهی کند و اگر خداوند به او هشدار نمی داد شاید از رنج ناشی از درد و رنج آنان جان می داد (2) و یا علی (ع) که رفتاری خداگونه داشت و لذا با قاتل خود اینچنین کنار آمد و اصلا کینه ایی از این قاتل نابکار در او دیده نمی شود و این تنها حادثه شگرف زندگی او نیست و می بینیم که هماو با دشمنان و رقبای سیاسی خود چطور همچون یک علاقمند، کمکیار و همچون یک مشاوری امین و درستگار همکاری می کرد تا کارشان را به مقصد و کمال برساند و باعث شود که خسارت کمتری ببینند و...

اما برعکس آن زمان که جهان اسلام واجد چنین رهبرانی بود، امروز جهان اسلام انگار از زایش وامانده است و جامعه بسته علمی جهان اسلام که دچار تکفیر و جریان تکفیری شده است، اجازه بروز امثال ابن سینا (ره) را نمی دهد، تا به هزاران شک، شبهه، سوال پاسخ دهند و چند مصلح، روشنگر و روشنفکری هم که داد سخن می دهند را مجبور به توبه و یا جلای وطن می کنند تا صدایی به جز تک صدای تریبون داران مورد تایید دستگاه های غالب بر جهان اسلام به مردم نرسد و در نتیجه امروزه جواب نفوس مسلمانان دچار مشکل شده را کسی نیست که پاسخ شایسته بدهد و هر روز شاهد افزایش دین گریزی، خداگریزی، اسلام گریزی و... هستیم و امروز ضربه ایی که جریان تکفیری، تمامیت خواه و تک قرائتی از اسلام به این دین مبین می زنند را هیچ دشمنی قادر نیست، وارد نماید و بی آبرویی که به بار می آورد هیچ دشمنی نمی تواند به بار آورد.

تکفیری هایی که قشری نازک از ابواب مشکوک فقهی را به عنوان روکش اسلامی بر تفکر مستبدانه، جهل پرور، مرید سازشان قرار داده اند و سردمدار میدانی شده اند که نه جای آنان، بلکه عرصه میدان داری علمای متفکر و عمیق اسلامی است. اما افسوس که این ابلهانِ سست ایمان و خشک مغز به نام خدا، آبروی خدا و اهل دین و خدا را می برند و انگار نه شرمی از خدا دارند و نه رگه ایی از وجوه انسانی، اخلاقی و هر آنچه که انسان را از حیوانیت باز می دارد، در وجودشان هست، لذاست که می بینند سیل مسلمانان را که از شر این عناصر پست به دامن غیر (غرب) و... سرازیرند، تا آنجا که موج مهاجرت مسلمانان به اروپا و امریکا را بزرگان مسیحیت به حمله اعراب به اورپا تشبیه کرده اند (3)، اما جریان غالب تکفیری جهان اسلام این را می بینند و در خود و تفکر خود هیچ شکی و تردیدی راه نمی دهند؟!!

از این عناصر منحط باید پرسید آیا این همه مهاجرت و گریز از تفکر دینی و مملکت اسلامی شما را به خود نمی آورد، که از خود بپرسند که چه نوع موجودات هستند که این همه فرزندان مسلمانان باید از آنان و حدودشان بگریزند و به دامن "غیر" پناهنده شوند؟!! تنها همین سوال می تواند آنان رابه تفکر وادارد که "فاین تذهبون".

1-    http://kadivar.com/?p=14753

2-    سوره کهف آیه شش  فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلي‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً گویی می خواهی بخاطر اعمال آنان ، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!

3-    www.radiofarda.com/...europe/27591236

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 6:10 شماره پست: 901توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

شکست و پیروزی را به سخره باید گرفت

مصطفوی 23 خرداد 1395 1884 کلیک ها

کاش قلم می توانست بِغُرد و احساساتم را بیرون بریزد و به ثبت لحظه لحظه های زندگی امان اقدام کند، ولی افسوس که هزار فیلتر و بند، حرکت قلمم را کُند و دست به عصایش می کند و سرعت چالاک و پرشواره اش را به حرکت پیری عصازن مبدل، تا نتواند آنچه در اندرونش می جوشد را بروز و ظهور دهد.

ای کاش می توانستم لحظه ها را ثبت کنم، لحظه های شکست و پیروزی را؛ چرا که این لحظه ها هر دو زیبایند، فرق هم نمی کند، هر دوشان تماشایی اند، و تعجب این که این روزها شکست و پیروزی برایم دارای یک معنی شده است؟!! انگارخیلی تفاوتی هم نمی کنند، دیگر شکست ها اشکی بر چشم هایم جاری نکرده، و یا پیروزی ها آنچنان که باید، از جایم نمی کند؟!

 شاید این حالت خوبی نباشد، شاید اصلا این ها را شکست و پیروزی نمی دانم! شاید آنها را عددی در عِداد به حساب نمی آورم؟! نمی دانم؛ شاید پوستم کلفت شده و بی حس و ستبر شده ام؟ شاید دیگر بعد از آن همه سقوط این افتادن ها را دیگر سقوط نمی دانم؛ دیگر آن احساسات تلخی را که نسبت به باعث و بانی اش داشتم، ندارم؛  و آنان را در زمره آلت دست مردان دنیایی اشان می بینم که آنان را به ماموریتی گمارده اند و آنان نیز به انجام آن سخت جان می کنند تا نتیجه بگیرند و گزارش موفقیت دهند، نوچه هایی بی ارزش که زیاد هم به پای شان بپیچی و از چرایی اعمال شان بپرسی، نهایت خواهند گفت "ماموریم و معذور".

 دیگرا انگار برایم تفاوت ندارد که شکست خورده باشم و یا پیروز?! به راستی شکست و یا پیروزی چیست؟! عقب افتادن دیگری، پیروزی ما؟! عقب افتادن ما و پیشروی دیگری، شکست ما؟! اکنون دیگر این مفاهیم برایم بی معنی شده اند، و دیگر این ها را به واقع شکست و پیروزی نمی دانم. در این دنیای یخ زده نوشتن یادگاری بر یخ ها چه معنی می تواند داشته باشد و یا چه اعتباری است این موفقیت؟!! آیا ثبت نامی بر تابلوی یخ زده مسندی که تا به حال هزاران بار دست به دست شده است، واقعا پیروزی است؟!! که پاک شدنش را شکست بدانیم؟!!

 هر لحظه ای که بر روزگار ما می گذرد، لحظه ایی است که باید می گذشت و تفاوت ما با دیگران در واکنش ماست به این لحظات، گاه خامی می کنیم و واکنشی سخت داریم، البته این اقتضای انسانیت است و ما هم انسانیم و باید واکنش های انسانی داشته باشیم، که اگر نداشته باشیم، دیگر در انسان بودن خود باید در شک و تردید افتیم، آدم بدون واکنش، یا به سمت فرشته ها صعود گرفته و یا به سمت حیوانات هبوط کرده است. 

شکست و پیروزی را به سخره باید گرفت، وگرنه این شکست و پیروزی است که ما را به سخره خواهند گرفت.

 

+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 9:16 شماره پست: 897

"گرسنگی" و "تحرک" درمانی بر هر درد

مصطفوی 23 خرداد 1395 2365 کلیک ها

وقتی از جناب دکتر برای ناراحتی های جسمی ام درخواست دارویی موثر و درمانگر کردم، پاسخش این بود، دارویی که به هر دردی درمانگر باشد،"گرسنگی" و "تحرک" است، یعنی تا می توانی نخور و تا می توانی تحرک جسمی داشته باش.

 این جمله را یک دکتر داروساز می گوید که عمری در این زمینه گذرانده است، ایشان می گوید دردهای بشر همه اش درمان دارد ولی مافیای داروساز جهان نه اجازه چنین کشفی را می دهد و نه می خواهد که بشر به چنین جایی برسد، دنیا یعنی تجارت و برای تجارت هم دست به هر عمل کثیفی می زنند، هر تجارتی به مشتری نیاز دارد و مافیای داروساز جهان متقاضیان دارو و درمان را به عنوان مشتری نگاه می کند.

 این دوست عزیز که خود را بدین امر مفتخر می داند که روستازاده ایی است صادق و راستگو، و از هرچی دورغ و دروغگویان بیزار است، خود آمر به معروف قهاری است و امر به معروف اعظمش هم امر به ورزش (صبحگاهی و کوهنوردی آخر هفته) است. فردی را چنین مقیّد به این معروف ندیده ام.

 از خیرات همنشینی با چنین بزرگمردی انس با کوه بود که به برکت همین انس و چندین هفته تمرین کوهنوردی، برای اولین بار این جمعه مفتخر به فتح قله توچال (1) به ارتفاع 3962 متر شدم، صعودی درس آموز که حدود 5 ساعت به طول انجامید. فتح قلل کوه ها کاریست سخت و نیازمند به تمرین و ممارست، البته فتح قلل زندگی نیز همینطور است، پس پیش به سوی فتح قلل فتح شدنی،که این هدف تنها نیازمند انگیزه، تمرین، تصمیم و... دارد.

این جمعه روز خاصی بود صبح فتح قله توچال؛ و بعد از ظهر نیز با رای خود تلاش برای فتح کرسی های مجلس شورای اسلامی و خبرگان! مردم با چه شور و نشاطی و پرحجم آمده بودند و سعی داشتند آینده خود و کشورشان را رقم بزنند، و علیرغم ناملایماتی که بر آنان تحمیل شد، چون روزنه ایی برای تغییر و تاثیر گذاری یافتند، آمدند تا تغییر دهند و تاثیر بگذارند و البته این عاقلانه ترین و موثرترین کار ممکن بود.

ما ملت ایران ضرر قهر با صندوق های رای را بارها تجربه کرده ایم و با هر قهری با صندوق ها و عدم مشارکت اساسی در تعیین نمایندگان خود، افرادی با کمترین برخورداری از رای این ملت، بر کرسی های بزرگ این کشور تکیه زدند و ضررهای فوق بزرگی را به کشور و انقلاب تحمیل کردند،

یکی از اهداف عمده این انقلاب خونین و انقلابیونش کسب حق تعیین سرنوشت بود (2) و انتخابات مظهر اعمال حق تعیین سرنوشت است و میزانسنج انقلابی بودن هر فرد مدعی، میزان اعتقاد او به دادن این حق در حد تمام و کمال به آنانی است که برای کسب آن خون دادند، سلب این حق و یا مانع تراشی در این راه نیز ضدانقلابی ترین عمل و خیانت به آرمان های انقلاب و اسلام خواهد بود.

خلاصه این جمعه ایی به یاد ماندنی برایم خواهد بود. 

1-   قله_توچالhttps://fa.wikipedia.org/wiki/         

2- http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/81470/3#5

 

+ نوشته شده در شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 20:28 شماره پست: 896 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
از کجا آمده اند؟ عرفان نظرآهاری می دانید این مردان که زنان را می ترسانند و این پسران که دختران را ...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
اشتباه کردیم که سکوت کردیم بیانیه‌ بیش از ۴۶۰ ایثارگر دفاع مقدس           بنام خداوند رنگین کمان ...