اندر حکایت شبه جزیره عربی، از کوزه همواره همان تراود که در اوست

سال هاست که از صحرای تفتیده شبه جزیره عرب (حجاز)، آتش و نفرت برون می ریزد، و طغیانش را ختمی نیست. هرچه در تاریخش فرو می روی جز وحشت، سکوت، خون و غارت تولید دیگری نداشته و انگار بر این تکرار مکرر عادت کرده و به خوی صحنه گردانانش تبدیل شده است.

 

خداوند ابراهیم (ع) را مامور به نجات شان کرد و اسماعیل (ع) و مادرش را مخصوصِ آنان، بدانجا تبعید کرد، اما باز همان بودند که بودند و قرن ها بعد از نسل اسماعیل (ع)، محمد (ص) از همانجا نهضت انسان سازی خود را آغازید، ولی تنها بیست و اندی سال نپایید که محمد (ص) از میانشان رخت بر بست و آنان به وضع قبلی رجعت کردند و نیز بر موج این نهضت عظیم سوار شدند و باز آن را نیز را ملعبه کشتار، خشونت و غارت خود کردند و نهضت و ارزش هایش را به طور کامل به خارج از شبه جزیره صادر کردند و باز خود در جهل خود ماندند و ماندند و انگار می خواهند در این تعفن ماندگار بمانند.

بدا به حال ما و بقیه کشورهای منطقه که همسایه یی چنین نصیب گشت. تولید این صحرای لم یزرع انگار مرگ است و سکوت؛ خشونت است و غضب؛ عصبیت است و غرور؛ نخوت است و بی حیایی و بی شرمی؛ و... تنوره آتش آنان را تنها خون سرد می کند، که سر انسان را همچون حیوانات با چاقو ببرند و در همان حال بالاترین نام ها را به هنگام ارتکاب به بدترین جنایات، فریاد زنند. حیواناتی اند بی مغز و درنده که تولیدات مغز کوچک و مملو از جاهلیتِ شان، خشونت است و بی رحمی.
انگار افتخارشان غارت دیگران است و تفریح شان مرگ آفرینی و شمشیر؛ می خواهند در جهل خود ابدالدهر بمانند. نهضتی اگر بیافرینند هم حاصلش خون است و غارت و ویرانی. ائتلاف شان هم بر اساس خواست و هوای نفسِ سران قبایل و عشیره ها، که ستون های قدرت شان را بر بدن های رنجور قبایل تحت فرمان بنا نهاده اند و خون صحرانشینان و غیره را می مکند و غارت، شمشیر و بی رحمی و خشونت وسیله تفریح آنانست.
آنان جنبش محمدی (ص) را هم تبدیل به کاروان هجوم و کشتارهای تاریخی کردند، و مهر و اخلاق احمدی (ص) را به تعصب عربیِ جاهلی آغشتند، و وسیله نجات بشر را به دهشت و دهشتگردی تبدیل نمودند. پیشبرد امر خدا از دید اینان حاکم شدن دستورات و سنن ناپاکی است که از افکار مغز کوچکِ شان می تراود و می خواهند آن را به جهانی وسیع از تمدن، حکمت و علم تحمیل کنند. آنان در به تعفن کشیدن تمدن های همجوار خود ید طولایی دارند و ملخ وار، ویرانگرانه طغیان کرده و سبزه زاران تمدن دیگران را به ویرانه یِ سکوت و خون مبدل می کنند.
سبزه زاران ایران باستان در بین النهرین و همچنین در شامات و روم قدیم با آن قدمت بلند، را چند سالی است که به خون کشیده اند و هزاران جان را ستانده و امروز واحه های کوهساران حاشیه خلیج عدن و دریای سرخ را نشانه رفته اند تا به حمام خون تبدیل و آتش خشونت خود را با خون سبزه نشینان آن سرزمین موقتا سرد و شمشیرهای کینه خود را به خون مظلومین آنجا شستشو دهند و پیمانه ها از خون این مردم تاریخی و سر فراز و متمدن سر کشند.
تنوره آتش عقاید خشک شان سال هاست دامن سرزمین "موهن جودارو" و "هاراپا" در جلکه سند و کابل را به خون کشیده و اکنون آسیای غربی و سرزمین های مقدس بین النهرین و شامات و حتی افریقا را به شخم جهل خود می کشند. سال هاست شبه جزیره عربی محل خیزش و تغذیه فکری و مالی تروریسم اسلامیِ تکفیری ها، القاعده، داعش و... شده است.

 

+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 23:46 PM  دوشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۴

نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 23:46 PM |

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ ساعت 3:49 AM توسط سید مصطفی مصطفوی  | نظرات

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
خاموشی تلخ یک هنرمند آخرین باری که زنگ زد ۱۱ آبان ۱۴۰۳ بود. مشخصات کامل یادداشتی از مرا می خواست که...
- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی زنده یاد سید ابراهیم نبوی (طنزپرداز شهیر ایرانی) من در ...