زمانبندی این صعود:

کل زمان پیمایش از میدان سربند تا قله، 7 ساعت و 23 دقیقه، با کسر زمان استراحت، 6 ساعت و 40 دقیقه

حرکت از میدان سربند در ساعت 4 و 5 دقیقه بامداد

جانپناه شیرپلا ساعت 6 و 32 دقیقه صبح

نیم ساعت استراحت و.. در جانپناه شیرپلا

15 دقیقه استراحت در جانپناه امیری

خط الراس ساعت 11 و 9 دقیقه صبح

حضور در چکاد توچال 11 و 27 دقیقه صبح

یادداشت های این صعود:

همین دو هفته پیش بود که در صعودهای خود از خشکی طبیعت کوهستان توچال نوشتم، و از همه گیاهان و جانوران کوه که چشم به آسمانند تا بارشی، لب خشکیده آنان را تر کند، اما بارش های قابل توجه این هفته و آخر هفته گذشته، طبیعتی زمستانی و زیبا را بر گرده چکاد شکوهمند توچال به نمایش درآورد، و کار صعود کوهنوردان را دوچندان سخت کرد، بطوری که واقعا کل انرژی پیمایشگران یال های تیز و بز این قله وحشی را تخلیه می کند،

 تو گویی تمام قدرتت را در چند قدمی قله از دست داده ایی، و توان ادامه نداری، نشستن برف های پودر شده در اثر سرما، ایستایی و تعادل کوهنوردان را برهم می زند، زمین هموار و سفت سابق زیر پایشان را، از آنان دریغ می دارد، و کوهنورد برای داشتن تعادل در حرکت، باید در هر قدم انرژی و تمرکز خاص بگذارد، حال آنکه پیش از این، به هنگام صعود، کوهنوردان در یک سمفونی ثابت، قدم های خود را به یک سرعت و حالت خاص کوک کرده، و پاها ناخودآگاه و بی فرمان مشخصی از مغز می رفتند، و تو تنها تنظیم کنند سرعت و انرژی صرف شده در آن بودی، اما اکنون با افزایش پارامترهای خاص این نوع صعود، کار ذهنی و جسمی ات بسیار توفیر داشته، و باید متمرکز و هوشیار حرکت کرد.

چرا که هر لحظه و در هر قدم ممکن است برف های زیر پا، شما را به سمتی لیز داده، و حتی دچار پیچش مچ، زانو و... گردیده، و آسیب ببینی، شدت برف در بالای جانپناه شیرپلا، حدود بیست سانت، در بالای قله گاه تا 60 و یا حتی هفتاد سانتی متر هم می رسد، بیشترین بارش برف ها از ارتفاع دو هزار متر به بالا انجام شده، پایین تر از آن بارش ها، یا به شکل باران بوده، یا برف های آن آب شده است.

امروز باد بسیار ملایمی در حدود دو سه کیلومتر سرعت، در بالای قله محسوس بود، برودت هوا نیز منفی 7 درجه سانتی گراد، که یخ زدگی از بالای قهوه خانه رجب، به بعد شروع می شود و تا قله کاهش دما ادامه می یابد، هوا کاملا آفتابی، تهران زیر غباری از مه و آلودگی قرار داشت، و تنها نوک قله ها از این لحاف، در افق شرق و غرب تهران بیرون زده است،

خارج از این لحاف منظم و دقیق، که در یک ارتفاع مشخص مثل گلخانه ایی، فضای مسکونی شهر و اطرافش را پوشانده، قله های بلند در شفافیت کامل، در یک هوای بسیار تمیز قابل روئیت هستند، یال غربی دماوند را می شود، وجب به وجب دید و از دور روند صعود از آن را ارزیابی کرد، همچنین چکادهای سرکچال ها، خلنو، آزادکوه، علم کوه، کهار ناز و...،

آلودگی تا روستای امامه پیش آمده است، ولی بقیه منطقه فشم صاف و پاکیزه اند، به خصوص در دربندسر. زیبایی در هم شدن آفتاب و برف، چشمنواز است، دو سه کوهنوردی سری به قله کلکچال زده اند، و از خود در میان برف هایش، ردپا گذاشته اند، اما دیگر مسیرها از جمله پیازچال، و نرگس چشمه خالی از اثر صعود است، اما یال سنگ سیاه همچنان پر طرفدار و نسبتا پر رفت و آمد است.

با دو همنورد مهربان از ایل "هداوند" از سلحشوران تاریخ ساز قوم لر ایران، در صعود این هفته، فرصت همقدمی مختصری داشتم، آنان از چراگاه های ایل خود در دشت لار و حاشیه قله طولانی و رویایی "دوبرار" در کنار دماوند بزرگ گفتند، و از اینکه 90 درصد انسان ها در خواب غفلتند، 1 درصد به سبک فراماسونرها بر آنان حکومت می کنند، 5 درصد به این امر آگاهند، و 4 درصد نیز مزدورانی اند، که حاکمیت این یک درصد را بر تمامی دیگران تضمین، و از آن پاسداری می کنند، مزدوران با جیره و بدون جیره و مواجبی که در تحکیم این سیستم و حفظ وضع موجود سخت فعالند؛ و معتقد بودند تا این 90 درصد بیدار نشده اند، و در خوابند، و چنانچه آنان نخواهند، که در وضع خود تغییری دهند، دنیا همین که هست خواهد بود. او از مخدرهای موثر در این خواب طولانی گفت، و این که مذهب از مخدرهای بسیار قوی در این زمینه می باشد، که انسان ها را خواب می کند، تا وضع موجود ادامه یابد.

در پاسخ چه می توان گفت؟! تنها مطلبی که به نظرم رسید این بود که، متاسفانه عملکرد صاحبان مذاهب، و اربابان معابد، طوری بوده است که این موهبت عظیم را ضایع کردند، مذهبی که می تواند پاسخگوی خلاهای ذهنی بشر باشد،  مایه آرامش خیال انسان ها، وسیله ارتباط او با عالم والا و... به وضعی کشیده اند که اهل تفکر آن را به سان مخدری در خواب برنده، کشنده و ضامن ادامه بدبختی بشر، و ادامه خواب او در میان انحراف و بردگی و... در نظر می گیرند، که جهت حفظ وضع موجود به کار می آید؟! این همه، نتیجه سو استفاده از مذهب در تامین مطامع و منفعت برخی اقشار به خصوص اربابان معابد است.

اما زیبایی های طبیعت، در این صعود زیبا را، نمی شود وصف کرد، سعی کردم برخی را در پنجره بسیار کوچک لنز دوربین خود ثبت کنم، اما مگر می شود این همه زیبایی را به تصویر کشید، باید به خالق این زیبایی ها آفرین گفت، گرچه انگار او ما و این جهان را در هفت روز آفرید، به قول طنزگویان، رفت و لمید! به واقع هم او جهان را در یک چرخه منظم، با قوانین دقیق و مرتب قرار داد که بچرخد، چرخه ایی که برخی انسان های متفکر را به خلق نظریه "تناسخ" کشاند، تا بگویند که موجودیت دایره ایی است، که موجودات در این دوایر در حرکتند و آمدن و رفتن ها، در این دوایر پیاپی قرار دارد، و بسته به نوع بودن در دایره بسته فعلی، پریدن به دایره های بزرگتر و یا اَدنا، و کوچکتر رقم می خورد.

در میان این دایره بسته، و خدای لمیده ما! که انگار جریان خلق را به کناری نهاده و به نظاره چرخش خلقت خود نشسته است، انسان های هنرمندی هستند، که با الگو گیری از خالق کل، کار فرونهاده خلقت او را پی گرفته، و خلق جدید می کنند، بدین ترتیب که پدیده های موجود، و خیالی در ذهن خلاق خود را وارد در یک پروسه مخفی و پیچیده ذهنی کرده، آن را به خلقی جدید مبدل می کنند، در این فرایند است که قطعه های موسیقی ناب، نقاشی های مسحور کننده، پدیده های نو صنعتی، ساختمان های زیبا و ماندگار، طرح های خلاقانه و جدید و... بیرون می آید تا خداوند نیز این همه خلق را ببیند، و باز دوباره به خود تبریک بگوید!

در این میان اهل سیاست نیز خود هنرمندانی قوی و قدر قدرتند، که ساختارهای اداره کارآمد، زیبا و موثری را برای آرامش و زندگی بشر خلق می کنند، و با تفکر خلاق، و علمی خود سعی می کنند، در این بلبشوی تعارض منافع و خواست های مختلف و متکثر قدرت های دخیل در این جهان، سیستم های مناسبی را برای اداره کلونی های بزرگ و کوچک انسانی، و حتی با نظر به دیگر موجودات، جهانی، خلق و پدیدار کنند،

سیستم تفکری و عملی کوروش بزرگ در ایران مثال آن است، نظریه شوراها و دخیل کردن نظر مردم در هر جمع کوچک و بزرگ، در راهبری جامعه توسط پیامبر اسلام، که همین شوراهای شهر و روستای ما اجرای آن است، نظریه جمهوری و پارلمانی که یونانیان آن را پایه گذاری و تمرین کردند، که مجالس ملی کشورها بازمانده آن است، و مهمتر از همه نظریه دمکراسی که ره آوردی جدید و کارآمد، در سیستم اداره جوامع جدید و پیشرو، در فرهنگ نوپا، و اما پیشرو به خصوص در غرب است که مهمترین بحث آن دخالت انسان ها در تعیین سرنوشت خود، و اداره جامعه، آزادی و پیشرفت را، با محوریت انسان مد نظر دارند، این ها طرح های خلاقانه بشر بعد از دست کشیدن خداوند از خلق جدید است، که کار خلقتِ به نوعی بر زمین نمانده، کار خالق را ادامه دار کرده است.

صعودها هر یک دنیایی از عرفان، اندیشه، مردمداری، انسانیت، تفکر و از همه مهمتر ارتباط انسان با خواستگاه خود یعنی طبیعت است، آنجا که او را گِلی خلق کردند و به آقای جهان تبدیل گردید، و این روزها در کنفرانس محیط زیستی گلاسکو در بریتانیا، و همچنین پیش از آن در ایتالیا، همه با آمار خسارات، و آینده نامعلوم زمین در اثر بی توجهی این "آقا" به محیط زیست آشنا شدند، کنفرانسی که سخنان گفته شده در آن، تن انسان مسئول را می لرزاند، که چطور این آقا، خود و دیگران را در معرض خودخواهی، تکبر و مصرف زدگیِ خود قرار داده و به خطر انداخته است.

گرچه خداوند در بالا و در پس و پیش نیست، و بهترین جایگاه او قلب کسانی است که به او متوجه اند، اما به رسم افکار دوره کودکی، خدا را همچنان در این بالا می بینم، و کودک درونم بالای قله را نزدیکترین به او از بعد مسافت دیده، همواره آنرا نیایشگاهی نزدیک به او، و خالی از اغیار شناخته، و دست های ما این بالا همچنان رو به آسمان است، و دعاهای مان هم همان خواسته هایی است که فقرا از سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی دارند! با بیانی دیگر، ادبیاتی در شان و...

سه شنبه 11 آبان ماه 1400 باز جدالی دیگر با عظمت و شکوه قله توچال رقم خورد، قله ایی که واقعا به قدر کافی چالشی است، که تو و عده زیادی از همنوردان را به نبردی نسبتا جدی می کشد، و حتی هیمالیانوردان هم سر و سرّ زیادی با این قله دارند، و با آن همنوا و همراه می شوند، و در هر بار صعود تمام انرژی ات را تخلیه می کند، یکی از پیشکسوتان صعودهای کم نظیر می گفت، صعود به توچال کمی از صعود به چکاد با عظمت 5671 متری دماوند را ندارد! از این رو که صعود به دماوند معمولا از محل "بارگاه سوم" آغاز می شود، و از آنجا تا قله دماوند هر کوهنوردی نزدیک به 2200 متر ارتفاع می گیرد، و این همان مقداری است که یک همنورد از پای توچال تا بالای آن صعود می کند. البته شما این فرمایش را جدی نگیرید! چرا که صعود به دماوند خود، حماسه ایی است رویایی، و البته جدی باید گرفت، چرا که منطق آن تا حدودی درست است.

زمانبندی سیزدهمین صعود :

کل زمان صعود 7 ساعت و نیم

حرکت از میدان دربند ساعت 3 و 28 دقیقه بامداد

ساعت 6 و 18 دقیقه حضور در جانپناه شیرپلا

بیست دقیقه استراحت و...

ساعت 9 و 23 دقیقه صبح حضور در جانپناه امیری

پانزده دقیقه استراحت

ساعت 10 و 46 دقیقه حضور در خط الراس

ساعت 11 و شش دقیقه، رسیدن به چکاد 3964 متری توچال

نزول پیاده از مسیر ولنجک

از قله تا ایستگاه 5 حدود دو ساعت،

حدود یک ساعت استراحت در ایستگاه 5

پایان این نزول حدود ساعت سه و نیم و بعد از ظهر در ایستگاه یک تله کابین

بی توجهی صاحبان مجموعه توچال به مشتریان :

امروز به رغم هفته قبل، تعداد صعود کنندگان افزایش چشمگیری را نشان می داد، چرا که در مسیر صعود، گروه های نسبتا زیادی عازم قله و جانپناه شیرپلا بودند، متاسفانه به رغم این که روز گذشته تماس گرفته بودم، و مامور پاسخگو در روابط عمومی مجموعه عظیم هتل های پارسیان، اعلام داشت که تله کابین توچال، فردا فعال خواهد بود، و بر اساس این استعلام بود که برنامه این صعود را ریختم، اما وقتی در جانپناه شیرپلا برای استراحت و... توقفی کردم، از خلال سخن دیگر حاضران در آنجا، متوجه شدم که تله کابین امروز تعطیل است، از همانجا مجددا به تلفن 2720 تماس گرفتم، ولی تعطیلی را تایید و...،

قسمت عمده این پیمایش، آمدن تا شیرپلاست، و اینجا جایی است که موتور حرکت کوهنوردان به اندازه کافی راه افتاده، و ادامه مسیر دیگر در ریل خود انجام خواهد شد، و به نوعی یک سوم مسیر هم حدودا طی شده است، ولی با شنیدن این خبر، اینجا در می مانی که، ادامه دهی، یا از صعود صرف نظر کرده و برگردی؛ در این کش و قوس بودم که تصمیم گرفتم، مسیر را به سوی قله ادامه داده، و از مسیر شهرستانک، از قله توچال پایین بیایم، با این ایده راه صعود را در پیش گرفتم، عده زیادی از همانجا برگشتند، چرا که آنها هم همانجا متوجه تعطیلی تله کابین شده بودند، و عده ایی هم، به رغم این، به سوی قله رهسپار شدند، از جمله سه تیم که از من جلوتر بودند، به دنبال من هم، تیم هایی را دیدم که به سوی قله در حرکند.

انگار جوانان ما اعتماد به نفس خود را از دست داده اند

از جمله همنوردان امروز در مسیر شیرپلا به قله، یک تیم دو نفره از جوانان حدود بین 25 تا 32 سال بودند، که از کنارم گذشتند، آنان بسیار تندرو و در مسیر صعود، خود را سرعتی نشان می دادند، لذا صعودشان و نزدیک شدن شان را به خود، از فاصله بسیار زیادی، پیش از این که به من برسند، زیر نظر داشتم، تا این که خود را به من رساندند، و از من نیز سبقت گرفتند، در حال عبور بودند، که از سرعت و توان شان به وجد آمدم، و گفتم : "ماشالله به این جوان ها، امید یک ایران به شماست، واقعا لذت بردم از سرعت و قدرت تان، دعا گوی همه ی جوانانم، قدردان همت شما و...". نمی دانم چه برداشتی از سخنم داشتند که، یکی از آنان روی برگرداند و با چهره ایی خندان، و سخنی آکنده از طنز گفت: "به امید ما نباشید، باز هم امید همه ما به همان جوانان دهه سی و چهل (خورشیدی) است، که حکومت پهلوی را که به آن ... بود را سرنگون کردند؛ حالا هم همان ها حریف این شرایطند، و می توانند وضع را تغییر دهند"،

از این پاسخ خشکم زد، و آه حسرت از نهادم بر آمد، که چرا جوانان ما اینقدر از مسئولیت های اجتماعی فراری اند، و حتی تحمل انتظار از خود را هم ندارند، و به نوعی انگار اعتماد به نفس خود را از دست داده اند، و تغییر شرایط خود را هم، در تصمیم و قدرت نسل های دیگر می بینند، انگار به این وضعی که دارند تسلیم و اسیر شده، خود را تصور می کنند، و می خواهند بگویند، اگر اصلاحی هم باید بشود را، باید دیگران کنند؟!

گذشته از آلودگی روز افزون جوانان به مصرف مواد نیروزا جهت ساختن هیکل های ورزشی و مردانه به صورت مصنوعی و توخالی، یا به عکس، زیر ابرو برداشتن ها و نشان دادن خود به شکل جنس مخالف، مصرف نوشیدنی های الکلی، اشاعه استفاده روز افزون از دخانیات (سیگار و قلیان که دیگر زن و مرد نمی شناسد)، که انگار روزگار ضدیت جامعه با آن تمام شده است، فراری شدن از ازدواج و قبول مسئولیت خانواده، که در روزگار تورم افسارگسیخته، گرانی های بی حد و حصر، فرار مغزها و ژن های مرغوب از کشور، گسترش استفاده از مواد مخدر صنعتی و سنتی که روح خمیدگی و خمودگی را به جامعه جوان ما تزریق می کند، و... این پدیده افسردگی ها و گریز از مسئولیت و نقش گیری اجتماعی هم، قوز بالای قوز می شود و جامعه جوان را بی اثر، و آینده ایران را مغشوش خواهد کرد، درمان این بیماری اجتماعی به سال ها کار نیاز دارد، که نمی دانم با این سرعت افزایش مشکلات، آیا جامعه ما فرصتی خواهد یافت تا یک جامعه این چنینی را به ریل سلامت روانی و اجتماعی باز گرداند یا نه، باید امیدوار بود، این تنها امید است که داروی حرکت اجتماعی برای اصلاح این وضع می باشد.

تفرجگاه شبانه دره دربند هم تعطیل شد

هفته قبل شاهد یک درگیری در میدان دربند بین چند جوان از خود بی خود، و پلیس محل بودم، نمی دانم به این علت، یا دلیل دیگر، ولی وقتی از اتومبیل پیاده شدم تا خود را جمع جور کرده، و به صعود امروزم بپردازم، با این تابلو در دهانه دره دربند مواجه شدم که :

"به استحضار کلیه شهروندان تهرانی می رساند، حسب دستور سلسله مراتب فرماندهی، از مورخ 08/08/1400  تفرجگاه دربند، از ساعت 24 الی 4 بامداد هر شب بسته می باشد، از همکاری کلیه شهروندان کمال تشکر را دارد، - فرماندهی پلیس کوهستان دربند"

در همین حال چند پسر و دختر جوان هم با نیروهای انتظامی محل در حال بحث بودند، که اجازه بگیرند و به تفریح بروند، که پلیس هم تعطیلی را به آنان گوشزد می کرد، آنان ظاهرا عنوان داشته بودند که ما به کوه می رویم، که پلیس به من اشاره کرد، و گفت کوهنوردان این لباس و ابزار دارند، و شما نمی توانید با این وضع کوهنورد باشید، و در حال منصرف کردن آنان بود، که من از آنان گذشتم و راه "پس قلعه" را در پیش گرفته و راهی صعود امروز خود شدم.

منطقه دربند از مناطق زنده شهر در این ساعات شب بود، که اینگونه تعطیل می شود، خدا کند تصمیم گرفته شده، متکی به درگیری آن روز نباشد، چرا که "برای یک بی نماز نباید درب مسجد را بست"، کاسب های زیادی اینجا از کسب خود خواهند ماند، که در این ساعات شب میزبان همشهریان شب نشین بودند، و جوانان و دیگر اقشار جامعه خسته تهران، یکی از تفریحات خود را بدین ترتیب از دست می دهند، و تنبیه همه مراجعان به دلیل خلاف چند جوان، کار درستی به نظر نمی رسد،

 البته کاسب های محل هم باید از طریق سیستم خود مسئول انگاری، و شراکت در سالم سازی محیط کسب روزی، شرایط خلافکاری برخی را مسدود، و به سالم سازی اجتماع خود اقدام کنند، و در پاگیزگی محیط اجتماعی دخیل شوند، هیچ صاحب کسبی نباید اجازه دهد، محل کسب او به محل ترویج ضد ارزش هایی مثل مصرف دخانیات، الکل و... آلوده شود، ترویج کنندگان این بلایا، خود ضربات آن را تحمل خواهند کرد، آنچه مسلم است هیچکس جز خود ما توانایی نجات ما را ندارد، نه پلیس و نه دیگران، ما باید خود به سالم سازی اجتماع خود از طریق مسئولیت پذیری اجتماعی، و صرف نظر از درآمدهای این چنینی اقدام کنیم، و نگذاریم چنین آلودگی هایی مخل در نظم اجتماعی ما و آلودگی آن گردد.

محیط تفرجگاه دربند به عنوان یک تفریحگاه طبیعی و زیبا، باید از دخانیات، الکل و... پاک باشد، و این همکاری کسبه محل را هم می طلبد تا محیطی شاد، و سالم مهیا گردد، که شب زنده داران تهرانی این زیبایی حضور در دره دربند را از دست ندهند، سعه صدر پلیس در دورانی که مردم با مشکلات فراوان دست به گریبانند، مثل همیشه، خود مشکل گشاست، برخورد زیبای پلیس دربند در این شب با آن چند جوان، که با لحنی قانع کننده، و دوستانه صورت می گرفت، دلم را آرام کرد، که در میان خشونت نظامیان، دل های مهربانی هم هست که با مردم خود، و جویندگان محیطی تفریحی در این دل شب، با زبانی انسانی و مشفقانه برخورد کند.

صعود و نزول این واقعه ورزشی تا ساعت 16 و سی دقیقه بعد از ظهر به طول انجامید، اما صعودی سخت و البته به یاد ماندنی خواهد بود. هجوم ابرها به قله، تصاویر زیبای از غرق شدن در مه، و زیبایی برف و آفتاب و ابر، مدهوش کننده بود.

 

چکاد توچال نعمتی است که خداوند نصیب تهرانی ها کرد، تا یک چهار هزارتایی قابل توجه در دسترس همه آنان باشد که در هر زمان که اراده کردند، بتوانند در پای آن حضور یافته و کوه پیمایی نسبتا سختی را تجربه کنند، چرا که هر کدام از مسیرهای این قله نزدیک به 14 کیلومتر مسیر پیمایش دارد.

زمانبندی این صعود :

حرکت از میدان سربند در دربند ساعت 3 و 50 دقیقه بامداد روز شنبه اول آبان ماه 1400

حضور در جانپناه شیرپلا ساعت 6 و 29 دقیقه صبح

حدود نیم ساعت استراحت و...

حضور در جانپناه امیری ساعت 9 صبح

رسیدن به بالای یال سنگ سیاه ساعت 10 و 17 دقیقه صبح

رسیدن به توچال ساعت 10 و 36 دقیقه صبح

کل زمان صعود شش ساعت چهل شش دقیقه

این صعود از این جهت منحصر به فرد بود که بین قله و جانپناه شیرپلا توقفی برای استراحت نبود، و یک سره حرکت و پیمایش را در خود داشت.

درگیری در میدان سربند :

ساعت هنوز 4 بامداد نشده بود که خود را به میدان سربند رساندم، اما متاسفانه شاهد صحنه درگیری پلیس با چند جوان شدم، که اعصابم را بهم ریخت، ظاهرا پیش از حضورم تیراندازی هم شده بود، چرا که زوجی هنگام گذر از کنارم که بعد از پیاده شدن از اتومبیل مشغول جمع و جور کردن کوله ام برای شروع پیمایش بودم، توصیه اکید می کردند که سریع اینجا را ترک کنم، چرا که ممکن است جان خود را به راحتی از دست بدهم، چون "تیر و تیراندازی است"،

وقتی به اینجا رسیدم جوانی که خود حالت طبیعی نداشت از پلیس خواهش می کرد که رفیقش را نبرند، چرا که "حالش خوب نیست"، ظاهرا الکل مصرف کرده بود، و در حال عادی نبودند، این روزها آمار ابتلا به مواد مخدر، دخانیات، الکل در کشور به حالت هشدار در آمده است، و این ها فرزندان ما هستند که بدین آلودگی ها کشیده می شوند و جامعه هم چنان بی رمق نظاره گر مرگ تدریخی خود است، که این بی حسی بیشتر از رنج آلودگی جوانان رنج آور است؛ انگار در کوران تصادم با تمام مصیبت ها چنان دچار بی تفاوتی و بی حسی شده ایم، که تنها نظاره گر شرایطی هستیم، که هر روز بغرنج تر می شود، و تنها سری به حالت تاسف تکان داده و رد شویم، و چنین جامعه ایی مرده است، و بر این تن مرده، وحوش و فرصت طلبان داخلی و خارجی می دانند که چه کنند، این است که اکنون از شمال و جنوب و شرق کشورمان تحت فشار رقبا قرار گرفته و هر روز مجبور به عقب نشینی می شویم، و متاسفانه شامل این ضرب المثل پارسی شدیم که "خود کرده را تدبیر نیست".

صعود زیر مهتاب :

به زودی ماه بزرگ و روشنی در آسمان، چهره کثیف و کدر میدان سربند را از ذهنم شست، چرا که مهتاب زیبا و روشنی، آسمان و مسیرم را روشن کرده بود که نیاز به نور هدلایت نبود، و برف هایی که در 29 مهرماه همزمان با روز کوهنورد ارزانی چشم های ما گردید، قله توچال را سفید پوش، و زیر این مهتاب نور منعکس شده اش دوچندان شده است، و شکوه و عظمت کوه را به رخ می کشد. شاید همین برف بود که در روز شنبه حتی تعداد همنوردان صعود کننده را افزایش داده است. به طوری که گروه های مختلفی مشغول صعود هستند، از جمله یگ گروه بیست الی سی نفره از همنوردان اهل شهر ساری، و یا گروهی که از کهگیلویه و بویر احمد، و یا همنوردی از مشهدی و...

برف قابل توجه است و از سنگ سیاه به بالا افزایش هم می یابد و روی قله حدود سی سانت ارتفاع دارد.

همنوردان زردکوه بختیاری، داستان هایی شنیدنی از این دیار :

چند لحظه ایی با همنوردانی که از چهارمحال بختیاری آمده بودند همقدم شدم، آنان شب را در جانپناه شیرپلا با تیم مشهد، گذرانده و اکنون راهی صعود به قله توچال بودند، از زرد کوهی که حدود 4200 متر ارتفاع دارد و زاینده رود زیبا که از آن سرچشمه می گیرد، سخن گفتند و صمیمانه از من دعوت کردند که میهمان آنان برای صعود به این قله با عظمت در فصل بهار شوم، از بزرگترین یخچال خاورمیانه بر دامنه زردکوه یعنی یخچال "ایل وک" که نام خود را احتمالا از نام یکی از ایل های چادر نشین، گرفته است، گفتند، که متاسفانه صدمه زیادی دیده و شاکی از شرایطی که گرفتارش شده ایم،

از عریض ترین آبشار ایران به نام زرد لیمه (به معنی آبی که از بلندی پایین می ریزد) گفتند که دیدنی است، آنان از اهالی شهر سامان بودند، که خود را مفتخر به مرحوم دکتر سعید بهارلو هوره می دانستند که پزشک تیم ملی امید کوهنوردان ایران بود و به هنگام بازگشت از صعود به قله "تیلیچو" در کشور نپال و در رشته هیمالیا، متاسفانه دچار حادثه، و جاودانه شد و جسدش هم در یال های همان کوه ماند، آرزویی که هر کوهنوردی دارد، تا جسدش در طبیعت کوهستان، بماند و در همان جایی که عاشق آن است، مقیم و آرامش گیرد.

مرحوم بهارلو در 7 آبان 1387 به دیار باقی شتافت و دوستانش برایش سالگشت خواهند گرفت، و این دو کوهنورد مهربان سامانی، حتی این تاریخ را به پاس خدمات او به کوه و کوهنوردی به یاد داشتند، دکتر بهارلو قله ایی در منطقه "کلّار" را که نامی برای خود نداشت را به پاسداشت چکادهای حوزه البرز مرکزی، که همواره از واژه "چال" در اسامی خود دارند، آنرا "هزارچال" نام نهاد، قله ایی که حدود 3850 متر ارتفاع دارد، و در کنار چند قله دیگر از جمله قله "چیرو" میزبان "تالاب بین المللی گندمان"، و دریاچه چیرو هستند که به شکل قلب است، و زیبایی آن در بهار بسیار دیدنی است.

بنای یادبود مرحوم ثابتی در کنار جانپناه امیری:

با مرحوم حمید ثابتی در خلال سخنرانی ایشان در مراسم پاسداشت دوست و همنوردم مرحوم مهندس میر هادی مودب آشنا شدم، که سخنران این جلسه بود و چقدر عاشقانه از کوه می گفت، اما او نیز امسال به علت ابتلا به بیماری کرونا درگذشت، بنای یادبوی برای این کوهنورد پیشکسوت در کنار جانپناه امیری نصب کرده اند که در متن آن آمده است :

به نام خداوند بخشنده مهربان

شرح زندگانی مرحوم حمید رضا ثابتی، متولد سوم دی ماه 1340 در تهران، درگذشت 11 اردیبهشت 1400، او کوهنوردی را از سال 1373 حرفه ایی آغاز کرد، و رکورد دار صعود به قله توچال می باشد، او فقط کوهنورد نبود، بلکه امدادگر بود برای کوهنوردان، او فقط کوهنورد نبود، بلکه محیط بانی بود برای حفظ محیط زیست پاکیزه کوهستان، او فقط کوهنورد نبود، بلکه پدر معنوی توچال و عاشقان زخم خورده پناهنده به کوهستان بود، او فقط کوهنورد نبود بلکه پلی بود بین انسان و طبیعت، یادش جاودانه.

 

از آخرین صعود در هفدهم شهریورماه، اکنون یک ماه و یک هفته می گذرد، و باز این فرصت به وجود آمد تا چالشی دیگر، در فتح این چهار هزارتایی رقم بخورد، زمانبندی این صعود که در 25 مهر ماه 1400 انجام گرفت، بدین شرح است:

مجموع کل زمان صعود 7 ساعت و 45 دقیقه (توقف و استراحت)؛ کل زمان حرکت در این صعود 7 ساعت

 

حرکت از پارک جمشیدیه ساعت 3 بامداد

حضور در اردوگاه پیشاهنگی کلکچال ساعت 5 و 21 دقیقه بامداد

بیست دقیقه توقف صبحانه، استراحت و...

حرکت به سمت قله کلکچال در ساعت 5 و 40 صبح

حضور در گردنه کلکچال ساعت 6 و 51 صبح

رسیدن به چشمه پیازچال، ساعت 7 و 38 دقیقه صبح

توقف به مدت 15 دقیقه برای استراحت و...

حرکت ساعت 7 و 53 دقیقه به سمت قله لزون

حضور در قله لزون ساعت 8 و 52 دقیقه صبح

و بعد از طی خط الراس، رسیدن به قله توچال در ساعت 10 و 45 دقیقه صبح

 

پارک جمشیدیه بعد از بسته شدن های پی در پی کرونایی، در بامداد امروز دارای روشنایی کامل، و درب های آن به روی مردم باز است و مراجعینی هم دارد.

حرکتی به سمت قله، از سوی دیگر همنوردان، در این ساعات اولیه بعد از نیمه شب، دیده نمی شود؛ و این تنها بعد از ترک اردوگاه پیشاهنگی کلکچال بود که صدای همنوردانی به گوش آمد، که با حضور در محوطه اردوگاه، بدان طراوت بخشیدند،

به میانه راه بین اردوگاه و گردنه کلکچال رسیده بودم که تنها صعود کننده دیگری را مشاهده کردم که تندتر از من، فاصله خود را کم می کرد، اما پیش از رسیدن به گردنه، به سمت قله کلکچال تغییر مسیر داد، و وقتی بعد از استراحت در چشمه پیازچال، به سوی قله لزون در حرکت بودم، این دوست همنورد هم، از سوی دیگر قله کلکچال، بعد از فتح آن در حال نزول بود، و از سوی مقابل به من نزدیک شد و رو در رو شدیم، و سپس او برای استراحت به چشمه پیاز چال رهسپار شد، من هم به سوی قله توچال حرکت کردم.

به علت کاهش بارندگی ها در سال جاری، آب های روان به سمت پایین دست، بسیار کاهش یافته است، اما چشمه پیازچال هنوز کمی آب دارد، و می شود به قدر خوردن کمی برداشت، البته لوله هایی، آب های جاری از پایین دست این چشمه را، به پایین کوه منتقل می کنند، و انسان زیاده خواه، در حالی که در طبیعت همه گیاهان و حیوانات وحش، تشنه اند، آب ها را هر جا که یافته است، از طریق لوله هایی، به سمت سیستم شبکه لوله کشی خود هدایت کرده، و این انسان است که تنها سیراب، در میان دیگر موجودات زنده است، منابع دیگر غذایی طبیعت هم همین وضعیت را دارد، و همه به سوی جامعه انسانی منتقل و هدایت می شوند، و با وجود گرسنگی بیشتر موجودات در طبیعت، انسان همیشه سیری خود را در راس اهدافش قرار داده، نسبت به گرسنگی دیگر گونه های زنده این جهان بی تفاوت است. 

در خشکی آب و هوایی این روزهای، اکثر پوشش گیاهی در دامنه کوه خشکیده، و اکثرا در زیر سم چهارپایانی که ماه طبیعت را برای ماه ها چریده اند، و رمقی برای آن نگذاشتند، خرد شده اند، تنها گونه های بسیار اندکی هنوز سبز و یا نیمه سبزند، و منتظر بارش باران های پاییزی، که اثری از این بارش ها دیده نمی شود، همه چشم به آسمانند، تا نزول باران، آنان را از مرگ نجات دهد.

در خلال این صعود، و هنگام عبور از خط الراس قله توچال، یادی از مرحوم ابراهیم شیخی کردم، که از پیشکسوتان کوهنوردی ایران بود، و عکس و تابلوهای یادبود او را در بسیاری از نقاط دیده ام، او که مسیر صعود به قله توچال را از میدان دربند تا قله را در حدود دو ساعت طی می کرد، و نهایتا هم در مسیر صعود بهاری از مسیر خط الراس های بین قله توچال تا دماوند، جان به جان آفرین تقدیم کرد. [1]

این روزها قیمت ارزهای خارجی، نوسان شدیدی را شاهد است، آن مرحوم نیز که در کار خرید و فروش ارز بودند، همواره بی توجه به نوسانات بازار، هر مقدار ارزی را که خریداری می کرد، با یک سود بسیار کم و ثابت می فروخت، بی توجه به بازاری که همواره افزایشی بود. او از خود نامی نیک در تجارت و ورزش بر جای گذاشت، با صداقت و اهل سود کاملا منطقی در تجارت، و کوشا و بسیار موفق در ورزش بود، ایشان از امید های تیم ملی کوهنوردی ایران بودند، روحش شاد.

امروز صعود از دیگر مسیرها به قله توچال هم بسیار کم است، بطوری که از یال سنگ سیاه که 90 درصد صعود ها به قله از این مسیر انجام می شود، تنها یک نفر در حال صعود دیدم، از مسیر ولنجک هم یک نفر که در هنگام حضور در قله، آنجا بودند.

در عین حال یک گروه سه نفره از دوچرخه سواران کوهستان، بر بلندای قله توچال مشغول صرف صبحانه بودند، آنان از ایستگاه 5 آمده بودند و اکنون قصد داشتند مسیر نزول را طی کنند، کاری بسیار خطرناک تر از صعود که دوچرخه سوار را لقمه ترمزهایی ناچیز باید از افزایش سرعت و حادثه حفظ کند.

گرچه کوهنوردان از پاکوب های مسیر خط الراس برای صعود به قله توچال استفاده می کنند، اما مسیر عمومی مردم منطقه رودبار قصران، برای ارتباط با ری و راگا (نام باستانی ری) و تهران از طریق مسیری میسر می گشت که در کمره کوه ادامه می یابد و به تدریج نزول و صعود دارد، مسیری که اینک با باز شدن راه های مدرن ماشین رو، دیگر استفاده نمی شود، در این صعود، قسمتی از مسیر تاریخی که شاهان قاجار از آن برای رفتن به کاخ خود در شهرستانک موسوم به کاخ ناصری استفاده می کردند را یافتم، مسیری که بالطبع ساخت قاجارها نبوده، و قدمت بسیار بیشتری دارد، و تنها توسط آنان احتمالا تعمیر و برای وسایل حمل و نقل آنزمان مناسب سازی شده است، و این مسیر از زیر پاکوب حاشیه قله لزون تا دره ایگل قابل تعقیب چشمی است، مسیری از همین حاشیه قله کلکچال که از بالای چشمه پیازچال می گذشته و در آن سوی قله لزون مسافران خود احتمالا در روستای ایگل فرود می آورده است.

به رغم پیش بینی هواشناسی قله ها (باد 20 الی 25 کیلومتر) نه باد آنچنانی بود و نه سرمایی در حد یکی دو درجه سانتیگراد، گرچه ساعات بامداد در پارک جمشیدیه سرمای محسوسی وجود داشت، اما با دور شدن از آن به درجه گرما انگار اضافه شد.

[1] - ابراهیم شیخی در ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه پنجشنبه ۱۶ خرداد ماه ۱۳۸۷ هنگام اجرای برنامه خط‌الرأس قله توچال به قله دماوند، در چادری که بر روی خط‌الرأس «قله سینه‌زا» برپا کرده بود، براثر ایست قلبی در سن 53 سالگی درگذشت و پیکرش پس از ۳ روز تلاش همنوردانش به پایین منتقل و در قطعه نام‌آوران بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد. به گفته همنوردانش او دارای وِیژگی های منحصر به فردی بود از جمله :

"تمام کسانی که شیخی را از نزدیک می‌شناختند از عشق بیکران او به ورزش به‌خصوص ورزش کوهنوردی که ورزش اصلی او بود و بیش از سی سال در آن کوشید، آگاهی داشتند. از خصوصیات بارز او مهربانی و خوش‌خلقی‌اش بود به طوری که همیشه خوشرو و آماده و مشتاق فعالیت‌های خیرخواهانه ورزشی بود.

در انتقال تجربیات و آزموده‌های خود به دیگران بسیار سخاوتمند عمل می‌کرد و همواره به سئوالات و راهنمایی‌های کوهنوردان علاقمند، به‌ویژه در مورد آموزش نسل جوان بسیار با دقت و شکیبا عمل می‌کرد.

زمانی که در خرداد سال ۱۳۸۴ با همفکری او و ناصر جنانی طرح و اجرای پروژه برنامه «صعود شانزده یال دماوند» را عملاً آغاز کردیم، فرصت مناسب و استثنایی پیش آمد تا با این شخصیت بارز ورزشی بیشتر آشنا شوم. همواره به دنبال حرکت‌های نو و ثبت رکوردهای جدید در ورزش کوهنوردی بود. در تمام این صعودها او جلودار و اصطلاحاً «موتور» حرکت تیم بود. در کوهنوردی برای خود سبکی ویژه داشت که تماماً برتجربیات شخصی و آموزش‌های رایج عمومی تکیه داشت. به طوری که برای تمام حرکت‌ها و تمرینات مداوم خود دلیل و برهان خاصی ارائه می‌نمود و با دانش خود سعی می‌کرد به مرزهای جدیدی از این ورزش دست یابد. با وجود گرفتاری‌های روزمره به طور مرتب ورزش می‌کرد و عاشق دوومیدانی ، مادر همه ورزش‌ها بود.

یادمان باشد هربار با صعود به قله خلنو بزرگ (البرز مرکزی) با تابلویی روبرو می‌شویم که با زبان بی‌زبانی روایتی از آخرین گام‌های کوهنورد بزرگی را بیان می‌کند که از آن قله گذشته و ساعاتی بعد در جوار معشوق خود «کوهستان»، حین ورزش و در اوج آمادگی جسمانی به دیار ابدیت پیوست و جاودانه شد.

در پی این نوشتار توجه شما دوستان گرامی را به «شرح حال و زندگی‌نامه ابراهیم شیخی» که به قلم دوست و همنورد نزدیک و دیرینه‌اش «آقای جلیل صفرعلیزاده» که در آخرین ساعات زندگی در کنارش بوده است، جلب می‌نمایم:

از سال ۱۳۵۰ با قدم نهادن در مسیرهای کوهستانی و با صعود به قله‌های شمیرانات و سپس البرز، الوند و زاگرس، تمامی قلل بالای ۴۰۰۰ متری ایران را در فصول مختلف صعود کرد و همیشه این را بارها از زبان خودش می‌شنیدم که می‌گفت: «رشته اصلی من کوهنوردی است.» وی در کلاس‌های کارآموزی کوهنوردی و همچنین کلاس‌های تکمیلی و مربیگری زیر نظر فدراسیون کوهنوردی شرکت کرده و آموزش‌های لازم را فرا گرفته بود.

زنده‌یاد ابراهیم شیخی عمر پربرکت خود را در راه اعتلای فرهنگ اراده و ایمان که همانا فرهنگ کوهمردی و کوهنوردی است مصروف داشت. او از دانشگاه بزرگ طبیعت درس‌های گرانبهایی آموخت و در توشه آخرتش گوهرهای نفیسی اندوخت. در بسیاری از جهات شخصیتی درخور ستایش و تحسین داشت. اما شاخصه بارز او ایمان و اخلاصش در عمل بود تا جایی که به کرات با تشکیل تیم‌های نجات به هنگام ضرورت، مصدومین و آسیب‌دیدگان را یاری می‌کرد. چه بسیار لحظات بحرانی و پر از خطر که او در صف اول منجیان حاضر و آماده بود. با نهایت تواضع و فروتنی می‌گفت: «این وظیفه‌ای است برگردن ما. دیگران مسئولیت‌هایی دارند، ما هم دینی برگردنمان است. امید آنکه این مهم را نیک به فرجام رسانیم.»

به قول همنوردی شاعر:

تن و روان خسته‌ات را صدایی آشنا و رفیقی کهنه به خود می‌خواند//

و تو از صافی آوازش پاکی قامت، طبیعت این یار دیرینه انسان را بازمی‌شناسی//

آغوش کوهستان هرگاه که بخواهی گشوده است//

شرط آنکه پاک و بی‌ریا در او قدم نهی//

صداقت و عشق را در او بجویی و زندگی را در او بکاوی//

راه را در این گذر پایانی نیست، چرا که طبیعت بی‌انتهاست//

آنگاه که بر بلندای قله‌ای ایستاده‌ای، آنجا که زمین دست بر قلب آتشین آسمان دارد//

خطاست نام فاتح برخود گذاری//

تو فتح نکرده‌ای//

چرا که معشوق خویش را در آغوش فشرده‌ای…//

ابراهیم شیخی در ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه پنجشنبه ۱۶ خرداد ماه ۱۳۸۷ هنگام اجرای برنامه خط‌الرأس قله توچال به قله دماوند، در چادری که بر روی خط‌الرأس «قله سینه‌زا» برپا شده بود، براثر ایست قلبی درگذشت و پیکر بی‌جانش پس از ۳ روز تلاش توسط همنوردان او از مسیر دشت لار و تنگه یونه‌زا به پایین منتقل و در قطعه نام‌آوران بهشت‌زهرا به خاک سپرده شد.

 ۱۳۹۳٫۳٫۱۶

در پایان نگاهی می‌کنیم به فعالیت‌های شاخص ابراهیم شیخی در ورزش کوهنوردی:

–    سال ۱۳۶۲     اولین صعود زمستانی جبهه غربی دماوند در قالب گروه کوهنوردی آزاد کاوه

–    سال ۱۳۶۳    حضور مؤثر و ۷۵ روزه در ساخت دو جانپناه شمالی دماوند در ارتفاع ۴۰۰۰ و ۴۷۵۰ متری

–    سال ۱۳۶۳    اولین صعود زمستانی گرده آلمان‌ها (علم‌کوه) در قالب تیم مشترک فدراسیون و کوهنوردان تبریزی

–    سال ۱۳۶۳    حضور مؤثر در ساخت و مرمت جانپناه توچال

–    سال ۱۳۶۴    صعود سرعتی قله توچال و ثبت رکورد دو ساعت و ده دقیقه از میدان سربند تا قله

–    سال ۱۳۶۴    دریافت مدرک مربیگری کوهنوردی

–    سال ۱۳۶۸    صعود دیواره علم‌کوه مسیر لهستانی‌ها (به همراه زنده‌یاد داود خادم)

–    سال ۱۳۷۶    صعود تا ارتفاع ۷۵۰۰ متری قله گاشربروم (هیمالیای پاکستان) در قالب اولین تیم ملی فدراسیون کوهنوردی

–   سال ۱۳۷۶    صعود یک روزه گرده آلمان‌ها از مسیر ونداربن ـ سرچال ـ علم‌چال ـ گرده ـ قله علم‌کوه ـ سیاه‌سنگ ـ چالون ـ سیاه‌کمان ـ نفت‌چال ـ ونداربن (طی سیزده ساعت) در تابستان

–    سال ۱۳۸۳    شرکت در مسابقه ماراتون دماوند (در سن ۵۰ سالگی) و کسب مقام چهارم (رکورد سه ساعت و هجده دقیقه از گوسفندسرا تا قله)

–    سال ۱۳۸۴    صعود ۱۶ یال دماوند در شانزده هفته به شکل سرعتی و یک روزه

–    سال ۱۳۸۵    عبور از خط‌الرأس دوبرار (قره‌داغ) یک روزه به طول ۴۵ کیلومتر

–    صعود اکثر قلل ایران و دیواره‌هایی نظیر بیستون، لجور، بندیخچال، پل‌خواب و صعود بیش از ۱۵۰۰ بار قله توچال و ۳۰۰ بار قله دماوند

–    پرچم‌گذاری مسیر صعود قله توچال از سنگ‌سیاه به قله از زمستان ۱۳۶۴ به بعد

–    حضور منظم در عملیات امدادرسانی افراد سانحه دیده در کوهستان

ایرانیان باستان دهم مرداد را بعنوان پایان "چله ی تابستان" جشن می گرفتند، زیرا با عبور از چهل روز اول سه ماهه تابستان، قله و یا پیک گرمای تابستانی می شکست و هوا شروع به خنک شدن می کرد.  امروز جمعه 12 مرداد بر فراز قله توچال شاهد بادهای سرد پاییزی و اولین قطرات باران های پاییزی بودم که همزمان با نزدیک شدن ما در ساعت 10 صبح به قله 3965 متری توچال شروع به بارش کرد، قطرات مختصر بارانی که نوید بخش شروع پاییزی بارانی خواهد بود تا پاییز هم در جایگاه خود باشد، همچنان که بهار پربارشی داشتیم و در جای خودش تابستان گرمی را تجربه کردیم، تابستانی که گرمای سوزانش بجا و در زمان خود بود و اگر بارش های پاییزی و برف های زمستانی را هم داشته باشیم، این می تواند نویدبخش بازگشت نظم طبیعی به آب و هوای ایران باشد، که بهار، بهار باشد و تابستان تابستان، و پاییز و زمستان به مقتضای فصل خود گرما و سرما  و بارش در جای خود باشد تا خسارات به حداقل برسد. امیداوارم.

Click to enlarge image Tochal-12-Mordad (1).JPG

تابستانی در لبه ی پاییز، بر فراز قله توچال

صفحه2 از2

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
آیا پرونده ‎رضا ثقتی هم مشمول برخورد مؤمنانه شده است؟! (https://t.me/asrefori) رحمت‌‌اله...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
استبداد ديني از مردم سكوت در برابر ظلم و اختلاس هاي اصحاب قدرت را مي خواهد هادی سروش در استبداد ام...