گرفته ایی مرا به بند، در این دایره ها سخت
  •  

13 آبان 1397
Author :  

گرفته ایی مرا به بند، در این دایره ها سخت

یک نقطه ام من به زیر پرگار عشق تو    پرگار بکش، که به دورت بگردم سخت

پرگار تو دایره ها کشید دور و برم     اکنون بدین دایره ها، من گرفتارم سخت

گویا که نقطه ام به هر دایره ایی که تو می کشی      این نقطه را رها مکن، تو در دایره سخت

پرگار، تو بردار تا ببینی بر این نقطه    من هیچم و تو چرا بر من بگیری سخت

معشوق من ای سخت گیر ترین بر من      هیچم نگیر، و بگیر بر من سخت

 گر رها شوم ز عشق و عاشقی چند،     نمی گذارم که دیگر بگیری بر من سخت

کنون که به سختی شدم رها من ز تو    رها که نه، گرفتارم همچنان به تو سخت

رهایی نمی خواهم، بگذر از این سخن     بگیر مرا به آغوش خود سفت و سخت

می خواهم همچو باد بپویم ره تو را       ای باد سحر بیا بگیر مرا در بر، سخت

توفان بپا کنم از این همه گردباد بی معنی ها     ای اقبال بد، اقبال بگیر مرا در بر سخت

رها مکن که تو یار دیرباز منی       ای یار دیربازم، بگیر مرا در بر سخت

نمی گنجم من به هیچ دایره ایی،     کشیده ایی به دورم هزار دایره، سخت

الا ای دایره دار، دایره های سخت       گرفته ایی مرا به بند، در این دایره ها سخت

12  آبان 1397

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
2018 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.