عین القضات همدانی، نونهالی بسان سرو در اندیشه بلند ایرانی
  •  

07 بهمن 1397
Author :  
مرا آتشی باید و بوریایی، که این کفردر زیر هفت آسمان هم نگنجد - استاد شفیعی کدکنی

تاریخ این مرز و بوم به خون نخبگانش آغشته است، و هرگاه نخبه ایی پیشرو و قد بلند در نظریات علمی، فلسفی، عرفانی، سیاست و... پرچمی بر افراشت، جوانه اش را نگهبانان وضع موجود، و پاسداران نظرات و تصورات حاکم بر همان دوره، لگدمال کردند تا نهال علم و نظریات جدید به ظهور نینجامد، و شکوفا نگردد، نگهبانان وضع موجود در هر دوره ایی با حساسیت بی حد و حصری نگذاشتند روزنه نوری بر غار خاموش و تاریک تفکر این مرز و بوم بتابد و لذا به محض دیدن هر نوری، خشمگینانه و سخت بر خاموشی اش دریغ نکردند.

دنیای علم و اجتماع ما دوره به دوره، در تصورات همان دوره خود زندگی کرد، و همان را عین و کل حقیقت تصور، و چنان مقدس شمرد، که هر ندای غیر از آن را در گلو خفه، و نگذاشت تفکری جدید، خارج از آنچه که سکه رایج توافق شده بین تاج و تخت و نگهبانان حدود تعیین شده مورد تایید تخت و پایتختیان بود، پا به عرصه جامعه تشنه به تغییر ما بگذارد،

تفکرات جدید را در همان کودکی اش کشف و از پا انداختند، تا قرن ها بعد جامعه علمی و رشد یافته بشر به همانی برسد، که پیشگامان، مدت ها قبل بدان رسیده بودند، و به جرم زود رسیدن به همان فکر، "شمع آجین" [1] شان کردند، و چنان بر این نو اندیشان، نوآوران و دگراندیشان زمان خود، سخت گرفتند، گو این که، صاحب تفکر و سخن جدید، در حق بشریت، خدا و... مرتکب جنایتی نابخشودنی شده است، چرا که آنان را به شدیدترین وجه مجازات و از بین بردند، این جاست که می بینیم بزرگترین داده خداوندگار که جان انسان هاست، چگونه ملعبه دست خرقه بر دوشان بی خرد می شود و...

 اکثر نوابغ ما ابتدا به حسد بر انگیخته شده در عرصه دارانِ عصر خود مواجه، و سپس نو آوری آنان، و بیان بی پروا، و صراحت آنان در بیان نظرات جدید، مستمسک حسد ورزان گردید و پیشگامان تفکر ایران را به کام مرگی غمبار کشید. کینه جویان، این منابع فضل و نظرات جوشیده شده از ضمیر پاک جوانان این مرز و بوم را، به دام جلسات به ظاهر گفت و شنود علمی و در باطن تفتیش عقاید خوانده و با گزک گرفتن از نظرات نو و تطبیق آن با نظرات رایج، و در واقع عدم تطابق این نظرات با روند جاری اعتقادی خود، الحاد و کفرش ارزیابی کرده و همیشه فقهایی بوده اند که این نظریات جدید را به قواره اعتقادات خود کشیده و بی قوارگی آن را در مقایسه با افق دید محدود و علم اندک شان دیده، و کشف کفر و الحاد کرده و حکم به انحراف آنان داده و بدین ترتیب رقبای سنگدل، با همکاری فقهای دست به فتوا، این نو نهالان نابغه را به کام کینه زهرآگین خود کشیده، از پیش راه خود که در واقع مردابی کثیف و باتلاقی عمیق بود، برداشتند، تا همچنان بر جامعه خاموش و مرده، متوقف و... ما، کورسوهایی که مصداق "در نبود گوشت چغندر، سالارند" [2] ، درخشندگی خود را حفظ نمایند، و تحت الشعاع نور عظیم نوآوران و مصلحین و پیشگامان قرار نگیرند.

داستان عین القضات همدانی نمونه ایی بارز دیگری در کنار، حکیم سهرورد، ابن مقفع، دکتر فاطمی و... است که قلب انسان از خواندن آنچه بر او رفت باز می ایستد، آنگاه که می شنوی، این جوان باهوش را در سن 33 سالگی جوانمرگ اعتقاداتش کردند، تا بی رحمی جامعه ما را در جوانمرگ کردن نخبگانش نمود ظالمانه دیگری باشد. فیلسوف و عارف آزاد جناب ابو معالی ابن ابی بکر عبدالله بن محمد بن علی بن علی میانجی مشهور به عین القضات همدانی که در تفکر و آزادیخواهی برای بشر چنان به آزادی انسان معتقد بود که گفت : "آزادی را به انسان بسته اند، چنان که حرارت را به آتش". او که عشق را معنی بود و آن را "مذهب مشترک بین خدا و انسان" می دانست.

در حالی که می دانست "حدیث مردان" را نباید با "کودکان نابالغ" کرد، ولی رقبایش برای برداشتن این رقیب از سر راه خود، نوشته ها و گفته هایش را مستمسک کفر و الحادش قرار داده و به محکمه نگهبانان پوسته دین بردند، و دستان آماده به فتوا این برج بلند تفکر را به پای ساختمان ناچیز تفکرشان قربانی کردند.

چرا که عین القضات همدانی به دستگاه خداوندی و موجودات فعال در آن به دید و از زاویه دیگری نگاه کرد، و به همین دلیل هم "در زمره یاران شیطان و گمراهان و منحرفین" تلقی، در "ضلالت و گمراهی" ارزیابی شد و مجازات و مرگی دردناک را برای این جوانه نونهال تفکر این مرز و بوم نوشتند.

ابوالقاسم قوام الدین درجزینی (وزیر سلطان محمد ملکشاه سلجوقی) مجلسی از عالمان قشری و نگهبانان تفکر موجود و مورد وثوق قدرت حاکمه تشکیل داد و این مجلس به اصطلاح کُبّار، این نو نهال عرصه تفکر جوشان را در همدان محکوم به کفر و الحاد کردند و حکم قتل او را از این جمع جزم اندیش گرفته و روانه دارالحکومه خلیفه ستمگر و مستبد بغداد که بر جای پیامبر نشسته بود، کرده و مدتی در زندان بغدادش نگهداشتند، ولی او را چون حکیم سهرورد در زندان حلف خفه نکردند و نکشتند، و دوباره به همدانش روانه کردند، و در 23 اردیبهشت سال 510 ابتدا بعد از شکنجه فراوان بدنش را زنده زنده شمع آجین کردند، سپس دارش زدند و بعد پوست از تنش کندند و بدن این نونهال تفکر ایران را در پارچه ایی نفت آلود پیچیدند و چون جوان دانشمند دیگر ایرانی، ابن مقفع سوزاندند و خاکسترش را چون حلاج به باد دادند تا دویست سال بعد از مرگ دردناکی که برای حلاج رقم زدند، این جوان متفکر ایرانی و از شاگردان بزرگ محمد غزالی توسی و خیام نیشابوری به همان مرگی مبتلا شود که پیش از این در قطعه شعری آرزویش را کرده بود، و این چنین "کرشمه جمال حق" به قول او "اهل وصال را به سوی خود جذب کرد" :

ما مرگ و شهادت از خدا خواسـتــه ایم   و آن هم به سه چیز کم بها خواسـته ایم

گر دوست چنین کند که ما خواسته ایم     ما آتـش و نفــت و بـوریـا خواســته ایم

آزادی در تفکر عین القضات همدانی

دریغا کمال عشق را مقامی باشد از مقامات عشق (برای عاشق) که اگر دشنام معشوق شنود، او را خوشتر از لطف دیگران داند و هر که نداند (این گونه عاشق نباشد) او در راه عشق بی خبر باشد (تمهدات، صفحه 221)

تو نقص دیده راست کن، و گرنه او همه جمال است.

ارواح مومنان از نور جمال خدا باشد و ارواح کافران از نور جلال خدا باشد. پس هر که جمال روح خود بیند، جمال معشوق را دیده باشد.

اگر بدین مبتلا گردم که کودکان را ابجد آموزم، دوست تر دارم، از آنکه به کسی مبتلا گردم که از بهر او مرا قلم بر کاغذ باید نهادن (کتاب تمهیدات – صفحه 79)

هرکه طواف قلب کند، مقصود یافت. و هرکه راه دل، غلط و گم کند، چنان دور افتاد که هرگز خود را باز نیابد.

ای عزیز، بدان که راه خدا نه از جهت راست است، و نه از جهت چپ، نه بالا و نه زیر، و نه دور و نه نزدیک. راه خدا در دل است و یک قدم است "دَع نَفسَکَ و تَعال"

جمله مذاهب خلق منازل در راه خدا دان، اما در منزل مقام کردن غلط بُوَد.

از دریا چه برتوان گرفت تا ساکن دریا نشوی؟!

این محتسبان که خسته از رِندانند      ما را ز سَرِ بریده می ترسانند

ما گر ز سر بریده می ترسیدیم      در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

عاشقی باید تا سخن عاشقان تواند شنود      فارغان را، از این حدیث چه خبر؟!

کس نیست بدین سان که من مسکینم      کز دیدن و نادیدن تو غمگینم (نامه نود و هشتم)

جوانمردا ! معشوق به همگی، خود جمال است و کمال است و جلال است و دلال است. تو کجایی؟ چرا به همگی خود ادراک نباشی؟ همه دیده باش تا او جمال بنماید. همه گوش باش تا او همه نطق بُوَد. همه سوال باش که او همه اجابت است. اگر تو همه ادراک باشی، کمال او را جمال خوانند، اگر همه عجز باشی، جمال او را جلال خوانند. (نامه ها)

هر که در دنیا نابیناست از معرفت خدا، در آخرت نابیناست از رویت خدا.

گفتن و دانستن که الله یکی است، چه سود؟   چون تو در پیش هزار بت سجود می کنی!

قلب سالک هم مونس اوست و هم محب اوست و هم موضع اسرار اوست. به بیانی قلب سالک عرش خداست. هرکه طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هرکه راه دل گُم کند چنان دور افتد که هرگز خو را باز نیابد.

گفتم ملکا ترا کجا جویم من      گفتا که مرا مجو به عرش و به بهشت

وز خلعت تو وصف کجا گویم من       نزد دل خود که نزد دل پویم من

هر که از شکم مادر به در آید این جهان را بیند، و هر که از خود به در آید آن جهان را بیند.

معشوق بلاجویِ ستمگر دارم       وَز آب دو دیده آستین تر دارم

جانم برد این هوس که در سر دارم        من عاقبت کار خود از بر دارم

ای عاجز که تو سر و طاقت عشق نداری، ابلهی اختیار کن که هرکه بهشت جوید، او را ابله می خوانند. جهانی طالب بهشت شده اند، و یکی طالب عشق نیامده! از بهر آنکه بهشت، نصیب نفس و دل باشد، و عشق نصیب جان و حقیقت. هزار کس طالب مهره باشند و یکی طالب دُر و جوهر (گوهر) نباشد.

عین القضات همدانی

 

[1] - نوعی شکنجه فجیع برای برای شکستن شخصیت و مقاومت انسان های مقاوم و معتقد، و به توبه وادار کردن کسانی که بر نظرات خود سخت استوارند، و در عین حال نظرات آنان را کفر و الحاد تصور می کردند و حاکمان شرع آن عصر، بدن مبتلایان به چنین دادگاه هایی را سوراخ سوراخ کرده و در آن سوراخ ها شمع نهاده و روشن می کردند تا بدنش بسوزد، و بدین ترتیب خشم صاحبان حکم، از زجر قربانی چنین احکامی، فرو نشیند.

[2] - حکایت چغندر و گوشت در شباهت شکل و رنگ و لعاب آن است، ولی فقط کسانی که گوشت خورده اند، فرق بین گوشت و چغندر را می دانند، که چقدر بین چغندر و گوشت تفاوت در خاصیت و مزه است، ولی چه سود که این " امام و پیش رو" بودن مدعیان علم و "ماموم و پس رو" بودن مردم، که باید از نخبگان خود حفاظت نمایند، باعث می شود که نوگُلان عرصه علم و نظرات جدید زیر پای جو فروشان گندم نما، له شوند و مردم زمانه هم چون فتوا از دهان این مدعیان صادر می شود، عین علم و حق می پندارند، و بر آن گردن نهاده، و تنها وقتی می فهمند که اشتباه کرده اند که دهه ها و بلکه سده ها از قتل این دردانه های نبوغ گذشته است و این چشمه های جوشان دیگر کور شده اند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

چه هدیه خوبی دادین ،در مورد عین القضات خیلی کامل نمیدونستم نوشته های شمارو خوندم و یک چرخی هم تو گوگل زدم ،کاری که با عین القضات کردن منو یاد به صلیب کشیدن مسیح انداخت ،به نظر میاد هر جا که قدرت فهم ودرک پایین میاد بهترین توجیح برای ازبین بردن اینه که بگن طرف
کافرهست و ازبین ببرنش ،تا صدای مردم در نیاد اما ماه زیر ابر نمیمونه و یک روز حقیقت اشکارمیشه.

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...