زندگی نه، سرکردن با ترکه‎ ی مرگی هر دم
  •  

08 آذر 1403
Author :  
Stand up, for what you believe in, even you stand alone

 

یک پله بیا پایین ‎تر!

با منِ دادخواهُ بی‎ کَس،

همقدم شو!

خواهی دید،

که چگونه من و او باهم،

جملگی،

تاراج شده ایم یکدم!

--

گم شدم در برهوتِ زندگی،

زندگی نه،

سرکردنِ با ترکه‎ یِ مرگی هَر دَم،

می نوازد بَر سَر،

فریاد می ‎زند،

هان!

سَر کُن!!!

--

یک قدم بردار سویم، تا که داغِ تنِ من، سرخی سیلیِ او را، بنماید بر تو!

در تَبِ تنهایی، سوخت اجزای تنم!

--

تو هم تنهایی؟!

تنهایی تو، اما،

موجی ‎ست که دریا در آن یک قطره ‎ست،

--

گوش بَر منِ مسکین بسپار،

نه آن گوش ‎ها که می شنود، اما!

نه به لبخند دهن باز کُند، نه به گِریه صاحبِ اشکی ‎ست، نه به خشم چهره ایی دَر هم پیچد،

این چه گوشی ‎ست که هیچ ‎ش دَر پی نیست؟!

--

نیم نگاهی، نظری، گوشه‎ یِ چشمی می‎ خواهم،

کِه ببیند!

نه آن دیدنِ تو،

دیدن این نیست، کِه تو داری چَند!

تکانی، سخنی، چهره در هم شده ایی، شور و نوایی ندارد در پی!

من نمی ‎بینم این!

کورم آیا؟!

یاکه کورم زده قالب، صورتگر دَهر!

تو خود از این همه دیدن، شنیدن، و نجنبیدن خود و...

نَه آزُردی هرگز؟!

آسمانِ دلِ تو صاف؟!

به صافیِ یک آسمانِ بعدِ باد؟!

بادی که کَندُ بُرد مرا با خود!

و تو بدین صافیِ، آسمانِ بعدِ این باد چُنین شادابی؟!

--

یک قدم بَردار!

تا بیابی مرا،

در چاله ای، چاهی، نمک‎زاری چَند!

در پسِ بوته ای خشک، که از پُررویی خود،

همچنان پابرجاست،

بادهای تند،

توفان‎ های سخت،

درنیاورد چنین مرده ‎تَنی را از جا،

این چنین بوته ‎ی خشکی، بی حاصل،

همچنان مستِ این بودن، فخرِ باقی ماندن، می‎کند با من مستاصل در چاه افتاده!

 او نمی ‎داند شاید،

که من این بودن را،

هرگز نخواستم، و نخواهم هرگز،

به یک بودن دیگر، تو مرا، خود بِسپار،

--

یک قدم بردار، و بیا نزدیک ‎تر،

می‎ خواهم که ترا لمس کنم!

نه به چشمم، نه به گوشم،

دگر نیست مرا، اطمینانی،

من ترا هم،

میانِ دو انگشتِ خود می‎ خواهم.

 نه دورتر،

و نه نزدیک ‎تر از این،

بِسان رگِ گردن،

که تو را هیچ نبینم هرگز!  

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ابلاغ لایحه حجاب و عفاف، و قرا...
هادی موسوی در وصف طراح اصلی قانون حجاب  : امیرحسین بانکی پور فرد طراح اصلی قانون حجاب و عفاف استاد ...
- یک نظز اضافه کرد در ابلاغ لایحه حجاب و عفاف، و قرا...
"لایحه حجاب"، آزمونی نفس‌گیر الف) شرم نیابتی دین‌داران   وقتی خطایی چشمگیر و غیراخلاقی از کسی و یا ...