ملاعمر، مرصاد خداوندی و دلِ آتشناک مظلومین

ملامحمد عمر هم رفت (و یا رفته بود و خبر رفتنش رسید) و به کسانی پیوست که ظلم و جنایت در ذیل نام مذهب حقه اسلام در پرونده ی خونبار و رسوایشان مملو است. او کسی است که رهبری جریان طالبان افغانستان را برای سال های اوج جنایاتش به عهده داشت، که به نام اسلام و به نمایندگی از خداوند جنایات بیشماری را در افغانستان مظلوم و علیه مردم فرهنگ پرورش به انجام رساند و البته بدون مجازات این جهان را ترک کرد؛ و اینجاست که تنها اعتقاد به معاد است که به داد انسانِ مظلوم می رسد و دل مملو از آتش خشم او را سرد می کند، زیرا می داند که کارکردِ سازوکار خداوندی کار خود را در همان لحظه مرگ آغاز میکند و محققا او هم اکنون در کمینگاه (مرصاد) خداوندی گرفتار آمده است،

و باید او و امثالهم به خداوند پاسخگو باشد که "کی و کجا من به تو نمایندگی دادم که این همه ظلم را به نام من و رسولم (ص) بر بندگانم روا داری؟!" و یا "کی و کجا من تو و افکار و معلومات ناچیز انسانی ات را میزانسنج تشخیص حق و باطل قرار دادم، که دگراندیشان از بندگانم را این چنین باطل و ناحق و... تشخیص دادی و بدین سختی و وحشیانه سیاستِ شان کردی، کشتی و از حقوقی که به آنان اعطا کردم محروم کردی" و...

اما کسانی نیز هستند که دیگران را با تمام افکار و اعتقاداتِ شان به رسمیت می شناسند و علیرغم ملاعمر و همفکرانش معتقدند که : "در آن "بالاها" جایی است که دو روح هر چند از دو مذهب بیگانه (اگر) پرواز گرفته باشند - اگر بدانجا برسند و یکدیگر را در آن نقطه دیدار کنند - (حتی) دو مذهب نیز با هم آشتی خواهند کرد و یکی خواهند شد (دکتر علی شریعتی، کویر، ص95). 

 

+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 11:1 شماره پست: 812

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در آه ای خدای بدن های در هم کوفته...
شعری از شاعر اهل افغانستان زبان دل خراسانیان از دامنه جنگی که دامن از سرزمین و این مردم مظلوم نمی کش...
- یک نظز اضافه کرد در ایرانیان مهاجری که کشورها و سر...
سیدمحمدخاتمی در سفر به شهر یزد از آتشکده زرتشتیان یزد دیدن کرد خاتمی در این دیدار ضمن گفت و گو ب...