بابای عزیزم جایت این روزها خالی است
بابای عزیزم جایت خالی است؛ ولی این روزها که به محرم نزدیک می شویم جایت خیلی بیشتر خالی است. زیرا آمدن محرم قرار از تو می ربود. طوقی که دوست بر گردنت افکنده بود، سنگینی اش شانه هایت را خم می کرد، تا به انجامش رسانی و به پایانش بری. برپایی خیمه عزای حسین (ع) و یارانش؛ سفره اندازی بودی که برای فرزندان رسول اکرم (ص) سنگ تمام می گذاشتی و سعی تمام داشتی که بهترین ها را به نیت رضایت خداوند و رسولش (ص) برای عزاداران خون خدا (ع) فراهم کنی و این بی قراری تا پایان 28 صفر که به تجلیل از سبط اکبر خاندان نبوت حضرت حسن مجتبی (ع) و رسول رحمت (ص)، هر ساله برنامه داشتی؛ ادامه داشت و تنها پایان ماه صفر بود که قرار را به روح دقیق و حساست بر می گرداند و البته خستگی از رنج انجام تعهد یک طرفه را در چهره ات که از این همه فشاری که در اثر تعهد به کارت داشتی می توانستیم به سادگی ببینیم و ممزوجی از خستگی چهره و سرور از انجام مسولیت به ارث رسیده اجدادیت، چهره تو را در این زمان دیدنی تر می کرد.
ارزش انسان ها به مفید بودن شان به حال خود و دیگران است و تو سراسر عمرت سعی در مفید بودن داشتی؛ سفره اندازی بودی که از شهد شیرین ترت بود که بر سفره ات بنشینند و بخورند از آنچه در توانت بود که عرضه داری؛ ولی در عین حال از سفره ها گریزان بودی (حتی از سفره ی نزدیکترین هایت). اگرچه یتیمی باعث شد که حتی از چهره ی پدر بزرگوارت تصویری هم در ذهن نداشته باشی؛ ولی آیین سفره داری را به خوبی فرا گرفته بودی و بر سفره یی که می نشستی آیین آن را به خوبی سعی در انجامش داشتی؛ این که تا آخرین لحظاتی که دیگران به خوردن مشغولند، خود را مشغول دار تا فردی به خجالت از پایان کار تو، از خوردن بر سفره ات دست بر ندارد. این که با بسم الله آغاز کن و بر لقمه دیگران نظاره گر مباش و این که محبت را به اوج داشته باشد تا رغبت دیگران بر خوردن بر سفره ات افزون گردد و این که حرمت سفره را به نهایت داشته باش و این که بزرگتر باید بنشیند و لذت ببرد که کوچکترها چگونه بدون هیچ ملاحظه یی می خورند و از او در خوردن بهترین های سفره سبقت می گیرند و این که خوردن خارج از سفره اهل خانه و به تنهایی هرگز لذتی ندارد و تنها مرد خانه را سزاوار است که هر چیز را تنها بر سفره خانه و با اهل خانه بخورد و بیاشامد...
نمی دانم عشق تو به فرزندان رسول خدا (ع) در هنگام ورودت به دنیای باقی برایت چه داشت و در این معامله چه مابه ازایی دریافت داشتی آیا آنها هم همین قدر که تو به آنان عنایت داشتی، به تو توجه کردند؟ از آن دیار که ما را به جز همان پیامی که در قالب خواب حبیب آقا برای ما فرستادید خبری نسیت ولی از کرامت این خاندان (ع) بسیار گفته اند و مطمئنم که آنان همچون ما این دنیاییان نیستند که احسان را با احسان جواب ندهند، که آنها حتی جسارت را هم با عنایت و احسان پاسخ می گفتند و البته با توجه به کرم شان (ع) حتما صد چندان هم خواهد بود. آری بابای عزیز این روزها جای تو و مادر عزیزم خالی است که تب و تاب تان را که خود را برای روز اول محرم آماده می سازید ببنیم، که باید در این روز عزاداران حسین فاطمه (ع) را پذیرایی کنیم، ولی امسال در آن روز، چهل روز سخت بر فراق تو بر ما گذشته است و جای خالی ات را بر صندلی مشایعت عزاداران حسینی (ع) همه حس خواهند کرد که کوچک و بزرگ نمی شناختی و به پای همه اشان می ایستادی و خوشامدشان می گفتی؛ بسیار این جمله را شنیدم که دیگران نیز گفتند فکر نکنید او تنها پدر شما بود، حضورش در محله ما و دیدنش با همان حال نداشته اش غنیمتی بود و ما جای خالی پدرانمان را کمتر حس می کردیم و تو بر تمامی یتیمان پیر و جوان محله و فامیل پدری مهربان بودی و احوال پرس. مهر و محبت تو را بسیاری با دل خود حس کرده بودند و بر فقدانت افسوس بسیار داشتند.
اکنون تو در آن دنیا تنها نیستی و با کسانی همنشینی که بیشتر از ما دوستت داشتند و بزرگت می داشتند و به خدمتت کوشاتر از ما بودند؛ اما امان از دل تنهای ما که ماندیم تا کاملا یتیم شویم. بودن تو بعد از مادر که ستون خانه ما و فامیل بود؛ مرحمی بر زخم دل مان بود ولی با رفتن تو این مرحم نیز از زخم ما برداشته شد تا به هر حرکت و هر حادثه یی زخم ما سر باز کند و دیده مان از درد گریان شود. امروز شاید تو بر سفره اهلت در کنار فرزندان برومندت و همسر و اجدادت به سعادت و آرامش رسیده باشی ولی ما در دنیایی از ظلم که تو هم رنج آن را به خوبی چشیده ایی، ماندیم تا در برابر هر نسیمی تن نحیف و تنهای مان بلرزد و دیگر پدر یا مادری نداشته باشیم که از ظلم خلق خدا به آنها پناه ببریم و تقاضای دعایی برای دفع شری کنیم.
اما من فکر می کنم با عنایتی که خداوند متعال در قرآن کریم به شما پدران و مادران دارد، حتی خاک پاک گورهای تان هم شفابخش و آرام دهنده ما خواهد بود. همانگونه که گذاشتنت در سینه این خاک مهربان مرحمی بود بر زخم از دست دادنت و انگار سپردنت به آن دل مان را آرام تر کرد و اگرچه از دیده ی مان با این عمل دور شدی اما اسراری در این خاک است که با سپردن ابدان پاک عزیزان مان به او، آرامشی چند دل انسان را فرا می گیرد و انگار وظیفه ای بوده که به انجام رسیده و یا امانتی بوده که به صاحبش باز گردانده شده و... نمی دانم چرا ولی پایان این کار آرامش بخش است هر چند لحظات وداع دردناک است ولی وداع که با به خاک سپردن عزیزی به پایان می رسد انگار کمی از آلام دل عزاداران کم می شود. خدا کند که این منزل جدید آرامگاهی واقعی برای شما و همه پدر و مادرهای دنیا باشد که تعهدتان را با جان و دل به انجام می رساندید و خصوصا شما هرگز نشد که از تعهدت شانه خالی کنی. به مسولیت خود تا آنجا که آگاه بودی به غایت عمل کردی. تو انسانی مولد بودی که انسان های زیادی از تو سود جستند و کوله بارت مملو از متاع هایی بود که به عرق جبین به انسان های دیگر عرضه می داشتید از خدمات گرفته تا چیزهای زیادی که در مدت عمر با برکتت تولید کردی. خدایت رحمت کند و در جوار صالحین ماوایت دهد انشاالله. شفیغ ما هم باش که نزد خداوند آبروی زیادی داری. دعایت را از ما دریغ نکن که در حق ما مستجاب است انشاالله.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۲ ساعت 16:13 شماره پست: 333
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 2518