ضرورت هجرتی دوباره، در سخنی با پدر باستانی ام

درود بر تو ای پدر باستانی ام [1] ، که هزاره هاست که ما را ترک کرده ایی و قافله سالاری فرزندانت که اکنون شمارشان به هزاران میلیون رسیده است، را به بازماندگانت سپرده و ایمن شان پنداشته، حماسه هجرت بزرگت را اکسیر تمام دردهاشان شناختی، و آن را به نحو احسن به انجام رساندی و بعد مرارت های بسیار اکنون راحت و بی خیال گذاشته و رفته ایی!

درود بر تو که برایم خیلی آشنا و محرمی، اما دیگر حتی فراموشت کرده ام، اما وقتی خوب به عمق زندگی خود نگاه می کنم، همچنان پیام پیام آور آسمانیت، زرتشت بزرگ، که عصاره احکام خداوندی را برای تو به ارمغان آورد، که این پیام در عصاره پیام دیگر پیام آوران و از جمله پیامبر من (ص) نیز می باشد، رنگ نباخته و انگار همچنان "پندار"، "گفتار" و "کردار نیک" مثلث محوری اخلاق، و روش رفتار انسان زیستانه باقی مانده و پیش بینی می شود که بماند.

باید بگویم که زمانی برایت می نویسم که ترنم موسیقیایی باران های زنده کننده بهاری، روح انسان را نوازش می دهد و باریدن گرفتن شان، امید را در دل همه نباتات، حیوانات و انسان ها و البته من زنده کرده است، و افق ها را از اشعه های درخشان پاکی خود روشن می کند، و باز طبیعت نشان می دهد که می شود دوباره بهار را تجربه کرد و زمستان با همه ی سختی و شقاوتش پشت سر گذاشتنی و پایان یافتنی است.

در این شرایط اما من، باز تو را اهل تدبیر دانسته و دوایِ دردِ احساسِ خلا از دست داده ها و بی اساس و بی پایه شدنم را، هم اکنون و در افق های آینده، باز در چهره مخدوش، ناروشن و نامفهوم تو که اکنون در ورای ابرهای زمان و فراموشی قرار دارد، جستجو می کنم، و سعی دارم تو را در ذهن خود ساخته و بازسازیت کنم، و سوال هایم را در عمق این تصویرهای ذهنی مخدوش از تو بپرسم، تا شاید پاسخت را مجسم کرده و یا آن را پیش بینی کنم، و یا حدس بزنم، کاری به غایت مشکل، اما اشتیاق هم سخنی با تو، تبادل گفتار و درد دل با تو، بدین کار سخت و شاید از سر یاس و ناامیدی، رهنمونم ساخته است.

البته می توانم بگویم با آن همه هوشمندی، ابتکار و خصوصیات بارز انسانی که داشتی، نباید روح انسانی همچون تو باکسانی که تنها در شکل و قیافه انسانند و در تفکر و آگاهی هیچ تفاوتی با حیوانات ندارند، یکسان باشد، و این روح بزرگ و خلاق و متعالی، همچون جسمت در گذر ایام نابود نشده، و به حتم روح عظیم و اندیشمندت ماندگار و جاوید و نزد ایزد توانایم، پویا و آکنده از زندگی و حتی با آگاهی و افق پروازی بزرگت تر و بیشتر، فارغ از مُخدرات این جهانی، هوشیارانه، احتمالا بر این دنیایی که ترکش کرده ایی، در جهان باقی، ناظر و نگرانی؛

اما نه، چرا نگران؟! در حالی که بعد از طی فرایند پدیده مرگِ پرده برافکنانه که تجربه اش کردی، اکنون با برافتادن پرده های تاریکی و جهل ناشی از زندگی در حصرِ جهان مادی، در دنیای حقیقت آن جهانی، از این جهان پست محصور در ماده، خوب آگاهی، و با گذران از چرخه گذار از گردنه آگاه کننده و پرده براندازانه مرگ، اکنون خوب بر دنیای ما از بالا دست ها اشراف داری و می توانی به راحتی آن را تفسیر نمایی، و چون زمان حضورت در اینجا، دیگر ابهامی از آنچه در دنیای ما می گذشت، نداری، پس پیش بینی نگرانی برای تو، پنداری خام و از سر نادانیِ من است، چرا که ابهام و جهل است که نگرانی و دلهره می آورد و تو در عالم معنا، دیگر ابهام و جهلی نداری که نگران شوی.

آنگاه که بیش از سه هزار و پانصد سال قبل در نگرانی و ابهام از وضع و آینده خود و اهلت، ناچار هجرتی بزرگ را با اهل مُداقّه و تفکر از خاندانت به مشورت نشستید، و جمع بندی بزرگان بر حرکت و جابجایی قرار گرفت، و بعد از شور و بررسی، سرزمین های گرم جنوبی زادگاهت را هدف گرفتید، تا زندگی بهتری برای خود و خاندانت بیابی، و مردانه هم این هجرت بزرگ و سخت را رقم زدید، اما نمی دانم که آیا می دانستی که در سرزمین های گرم جنوبی تر هم برای پاسخ به سوالات بیشمار اساسی ات، آسمان همان رنگی خواهد بود، که در زادگاهت هست؟

و یانه، فکر می کردی این حرکت بزرگ و قهرمانانه علاوه بر خوراک برای دام هایت، و آب و زمین های مرغوب برای کشت و کارت، محتوای عقلی را هم برایت به ارمغان خواهد آورد، و برای سوال های بیشمارت هم پاسخ های عالمانه و دقیق ردیف خواهد نمود؟!

 اکنون بعد از هزاران سال می توانم به تو گزارش کنم، که این هجرت اگرچه منافع زیادی مناسب برای تو و اهلت رقم زد و گاه در این سفر و جابجایی بزرگ، حقیقت چهره ها، به تو و همسفران صاحب تفکرت نشان داد، اما بعد از آن همه، که از تاریخ این تجربه بزرگ و فراموش نشدنی می گذرد، ما به عنوان بازمانده آن قافله عظیم مهاجر، آنقدر بی پایه و اساسیم که انگار نه انگار که چنان دوره ایی را طی کرده ایم، و باز در همان بی پایه و اساس بودن، همواره بازیچه این و آنیم، و در این بی اساسی و بی پایگی، هر ندایی سر و صورت هامان را به سوی خود جلب می کند، و به دنبال گم شده ایی در این نداها می گردیم، و باز وقتی به هوش می آیم و از کاویدن باز می مانیم متوجه می شویم که برای قرن ها سرکار بودیم و سرگردانِ هیچ و پوچ.

شوربختی بدتر اینکه، بسیاری از کَلّاش ها، نان به نرخ روز خورها، اصحاب فتنه و نیرنگ و خدعه و جماعت اهل فوت و فن تزویر هم، بدین ضعف اساسی مان خوب پی برده و در نقش منادیان نجات و آگاهی و رهایی، بارها و بارها ندای مان سر داده و قافله ها از ما به خود متوجه کرده و در ربودند و ما را شعبه شعبه ها کرده و به جان هم انداختند، و این منادیان قلابی چنان در کار خود حرفه ایی شده اند که حتی دیگر سخن از رهایی و نجات هم دیگر نیست و با فراز و فرود آوازگونه های بی محتوا و بی اساسی، که در مدح خود و یا سراب هایی از نوع خود زمزمه می کنند، باز اذهان ما را جلب، به خواب مان می برند و یا هر موقع و به هر میزان که بخواهند هوشیاری در ما دمیده، و یا دوباره در خواب می کنند، کافی است که وُلوم صدای شان را فراز و فرود دهند تا با قطره ایی از سراب حقیقت و یا شبه حقیقتی را که در کام تشنه نگاهداشته شده ها، ریخته، امیدوارانه ما را روانه خوابگاه های مُخدر زده ها و یا میدان های مصنوعی نمایش حضور نمایند.

آنقدر در این تاریکی و صحنه های تزویر و فریب و خدعه غوطه خورده ایم که گاه اُرمزد بزرگ و صبورمان که صبری بی مثال دارد، و در دست نبردن در نظم هستی خود هم بی همتاست، بی رمق و غیر فعال در نظر آمده و انسان بارها شکایت خود را از این گوشه گزینی و تماشاگری اش، به عدم حضورش تفسیر کرده و فریاد اعتراض و شکایت به آسمان فرستاده است و ندای اَلهُم نَشکُو...، حتی در مناجات با نمایندگان اُرمزد بزرگ هم با آن یکتا دیده می شود.

چنانکه در این دوره سه هزار و پانصد ساله ایی که از رفتن تو گذشت، اُرمزد بی همتا نیز دلش به رحم آمد و فعالانه راهنمایان و یا پیام آورانی را برای خلاصی ما از این وضع به تواتر ارسال داشت، ولی چه فایده، یا که پیام راهنمایان ارسالی اش را یا نشنیدیم، یا آنقدر جذاب به چشم نیامد که بشنویم، یا در هیاهوی همهمه اهل خدعه و نیرگ و تزویر گم شد، یا شنیدیم و فراموش کردیم، یا شنیدیم تفسیر به خواست خود کردیم، یا پیام شان در هیاهوی حقیقت و ضلالت مخلوط و بی اثر شد، و یا حتی آنقدر پیام بجا و گیرا بود که جامعه ایی را جلب و جذب کرد، اما باز چه فایده، کافی بود آن پیام آور از دیده ما خارج شود، و با مرگ یا سفری و یا به هر دلیلی از ما جدا گردد،

باز اهل خدعه و نیرگ و تزویر پریدند و سریعا نمایندگی او را از آن خود کرده و همین پیام و پیام آوری هم شد بلای جان ما، تا جان و مال و ناموس ما را اهل خدعه و تزویر و نیرنگ به نمایندگی از پیام رسان و یا پیام و یا حتی ایزد یکتا که خالق و مالک همه ما است، به تاراج و غارت خود بگیرند و دیگر حتی نتوانیم بدین نمایندگان خود خوانده و دروغین هم اعتراض کنیم، زیرا اعتراض به این تاراج و غارت و چپاولگر هم خود اعتراض به ایزد بزرگ، پیام، پیام آور و حتی سعادت و حق و حقیقت تلقی شد و حکمش داغ و درفشی بود که در کمال خدعه و نیرنگ در لفافه ایی از پیراهن خونین عثمان پیچیده شده بود، و عوام با شنیدن نام ایزد، و حق و حقیقت بر این همه ظلم و غارت و چپاول چشم بسته، و همه راضی و در صحنه اجرای حکم حاضر و در مقام مدافع، به اجرای این حکم کثیف و رذیلانه، کف زدند و درود و صلوات نثار جلادان خدقه و تزویر کردند، و از جاری شدن حکم خداوند خوشحال و سرخوش، به آرامگاه های خود باز می گشتند و تا مدت ها مدهوش از اجرای فرمان خداوندگار، شکر گذار وجود اهل ظلم و خدعه که اینک به نام و نمایندگی از خدا بر ما می تازیدند و غارت می کردند، بودند.

این درد در برابر درد تاراج و درد له شدن زیر سم اسبان نعل تازه و تیز زده، دیگر هیچ است، که آن درد، جسم را می خراشد و می فرسایید، و این درد روح و جان را، و لذا میان این دو درد اصلا تناسبی نیست، که درد روح، جانکاه و جانگیر است، و درد جسم را می توان به نوعی تحمل کرد.

آری ای پدر باستانی من! اکنون زمانی با تو سخن می گویم و برایت می نویسم که در موعد سعد بارش های رحمت ایزدی قرار داریم، و در مستی روح افزایش غرقیم و بعد از زمستانی سخت و طولانی که به مرگ بسیاری از نام آوران ما انجامید، و بازماندگان از طوفان های مرگ آور تجاوز و کینه های سخت، به حصر بیشماری از عقلا و دانایان در زیر سقف های تنهایی انجامید، و عده ایی نیز که درس های هجرت و مزه آن را نرفته، چشیده بودند، همچون تو راه سرزمین های گرمتر را در پیش گرفتند و به امید خلاصی از این سلسله جهل و تواتر غارت و سردی راه های ناامنی زندیگ، راه هجرت های بزرگ را در پیش گرفتند، ولی هنوز مردان و زنان بیشماری مانده اند و دست در دهان ها مانده، نظاره گر وضع اسفباری اند که شاید تو هم به همین وضع گرفتار شدی که دست به آن هجرت بزرگ زدی.

اما پدر ای پدر باستانی من! آیا راه خلاصی ما را همچنان همان راه و تجربه ایی می دانی، که خود در پیش گرفتی، فکر می کنم دیگر به آن نظر نباشی، زیرا آنروز وقتی تو راه جنوب را پیش گرفتی، در این سرزمین های گرم جنوبی کسانی بودند که تو را پذیرا شدند و آقایی خود را به تو و اهل حل و عقد و لویی جرگه بزرگان تو سپردند تا در در مقابل آشوریان متجاوز، از آنان و خود و اهلت حمایت و حفاظت کنی، اما اکنون سرزمین های جنوبی دیگر خود صاحبانی مدعی دارد که آنان نیز فرزندان تو را می پذیرند، اما نه برای آقایی و بلکه برای آبادانی سرزمین خود و به قیمت به بردگی گرفتن آنان در این راه، پس دیگر شاید نسخه هجرت تو اینجا و در این زمان کارایی لازم و دراز مدت نداشته باشد.

گرچه شاید هجرتی واجب باشد، اما آن هجرت دیگر جابجایی مکانی نیست، بلکه باید ما از خود، به خود باید هجرت کنیم، و آن جامعه آرمانی که تو در سرزمین های گرمتر جنوبی خود جستجو می کردی و البته هم یافتی را در سرزمین قلب های گرم خود جستجو و یافته و آبادش کنیم، و دیگر فریب منادیان دروغین نجات را نخورده و به اصلاح خود از درون مشغول شویم، و بازگشتی به درون خود داشته و دارو و درمان خود را در اصلاح رفتار، افکار و پندارهای ناپاک خود جستجو کنیم.

برایمان دعا کن ای پدر باستانی من، تا ما هم بتوانیم بدین ضرورت زندگی خود پی برده و دیگر بازیچه اهالی بازار خدعه و نیرنگ و تزویر نشویم و با بازگشتی درونی به خود، درمان را به جای جستن در بازارهای این جماعت سرگردان کننده، در درون جان خود پیگیر درمان خود شویم.  برایمان دعا کن ای پدر آگاه و مدبر من که اینک در خوان نعمت ایزد توانا غرق در تنعمی و حتما دعایت را خدایت مستجاب خواهد کرد.  (شاهرود - 25 اسفند ماه 1395)

 

[1] - آریایی ها نزدیک به 1500 سال قبل از میلاد منجی قوم یهود، حضرت مسیح، در حالی که زندگی در سرزمین هایی در شمال فلات ایران برایشان مشکل و غیر ممکن شده بود، جبر زمانه بزرگان این قوم را به هجرتی بزرگ وادار کرد و این قوم مدبر و آگاه سرزمین های گرم جنوبی و غربی مثل هند، فلات ایران و اروپا را برای خود در نظر گرفته و مهاجرت به آن را شروع کردند و در آن سکنی گرفتند و اکنون سه هزار و پانصد و هفتده سال است که این سرزمین های بزرگ، متاثر از این هجرت و این حرکت تاریخی عظیمند.

دیدگاه‌ها  

#4 مطالب مرتبط با این پست 1400-04-23 07:36
بلیط یک طرفه
One way ticket
ایران - فرودگاه مهرآباد - اردیبهشت 1358 (یا چیزی همین حوالی)؛

گمرک چی با اشاره به انگشتر برلیان قیمتی چند قیراطی مسافر ایالات متحده: ؛
خانم، این انگشتر برلیان سرمایه کشور است. حق خروج آن از کشور را ندارید. ؛

مسافر با پوزخند و آرامش انگشتر را از انگشت بیرون می آورد. انگشتر چند ده هزاردلاری را روی زمین می گذارد. کفش پاشنه بلندش را با آرامش روی انگشتر می گذارد و انگشتر را زیر پا له می کند. (خاطره زیرپا ماندن آن انگشتر چند قیراطی در خاطره همه کارکنان شیفت آن روز گمرک مانده است.) سرش را با آرامش بلند می کند. پوزخند هنوز روی صورتش پهن است. دستش را زیر بازوی شوهرش می گذارد و رو به گمرک چی می گوید: سرمایه کشور شما این انگشتر که من له‌شده‌اش را برایتان باقی گذاشتم نبود... سرمایه کشورتان شوهر من است که دارد از کشورتان برای همیشه خارج می شود.؛

سی و شش سال بعد
ایران فرودگاه امام خمینی – اردیبهشت 1393
امیرحسین مدبر نیا یکی از هزارها هزار نخبه ای که در حوزه پزشکی، مهندسی، و علوم انسانی هر روز از کشور خارج می شوند یا در کشور به افسردگی، بیچارگی و بیکاری مبتلا هستند، جمعه همین هفته راهی ایالات متحده است. بدون برلیان، بدون زمرد چند قیراطی ، و احتمالا بدون همسر، فرزند و خانواده. تنها با طرحی بزرگ در سلول های خاکستری مغزش که استادش می گوید، حداکثر تا 10 سال دیگر او را برنده جایزه نوبل خواهد کرد و از حالا خودش را آماده کرده تا روز جمعه که او برای همیشه می رود پا به پای رفتنش گریه کند... ؛

او هم یکی مثل ما... ماهی 500 هزارتومان از بنیادملی نخبگان کمک هزینه می گیرد و یک میلیون تومان برای شرکت در دو کنفرانس خارجی. حالا برای مقامات کشور عجیب است که او که بالاترین نمره تاریخ آمریکا در آزمون دستیاری پزشکان خارج از آمریکا را کسب کرده، چرا در قبال دریافت ماهانه 150 دلار و آزمایشگاه خاک گرفته بیمارستان روزبه، کشورش را با آزمایشگاه مجهزی که در ینگه دنیا در انتظار اوست، ماهی چند ده هزاردلار ناقابل که به عنوان دستمزد در اختیارش می گذارند، عوض می کند؟!!! چرا نمی ماند که برج روی برج بگذارد و به یکی از همین پزشک های کاسب دور و بر مقامات تبدیل شود... ؛

حالا 36سال است برلیان های چندقیراطی، زمردهای کنیایی، حساب های چندصدهزار دلاری، پزشک ها، استادهای دانشگاه، کارخانه دارها، تاجرها، متخصص ها، پرستارها، پژوهشگرها و ژن ها، بله. ژن ها.... با بلیط های یک طرفه از کشور خارج می شوند. ؛

می دانید.... یکی دوتا نیستند... صدتا و هزارتا نیستند.... هزارها هزارتایشان رفته اند و هزارها هزارتایشان خانه نشین اند... ؛

آن روزها می گفتند فرار مغزها از کشور... حالا می گویند خروج نخبگان از کشور... لابد معنی تعویض این کلمات طی 36 سال، این است که حالا مغزها دیگر فرار نمی کنند، خارج می شوند.. ؛

می دانید اسمش مهم نیست... اتفاق اش مهم است.. دوستان من یادشان هست... همان روزها که روی چمن های دانشکده علوم اجتماعی می نشستیم و با اشک و دلتنگی از شزایط روز بروز خفقان آورتر کشور حرف می زدیم، دلتنگی مان این بود که کشوری که آن روزها "گربه کوچک دوست داشتنی " می نامیدیمش دارد تبدیل می شود به کشوری با ادم های متوسط.. کشوری که آدم های قد بلندترش چاره ای ندارند جز اینکه یا بگریزند یا در خانه ها بمانند که قد بلندشان، کوتوله های جمهوری اسلامی را آزار ندهد.... چون آدم های جمهوری اسلامی ارتفاع آدم های معمولی را خیلی کوتاه تعریف کرده اند... کوتاه کوتاه.. اندازه قد خودشان... ما هم که به زور خودمان را نگه داشته ایم، به قول مخملباف چون قدمان از قد عمومی کمی بالاتر است، چماقی آن بالا برای همیشه هست که مدام می زند تا کوتاه ترمان کند.. گاهی موفق است اما همیشه هم نه... اما حتی زمانی که موفق هم نیست، همه را خانه نشین کرده... آدم های قدبلندی که مجبورند توی خانه هایشان بمانند تا آینه دق کوتوله های جمهوری اسلامی نشوند ... @MostafaTajzadeh
#3 مطالب مرتبط با این پست 1400-04-23 07:30
فاجعه ای ملی که به آن پرداخته نمی شود.

۱. مرداد ۱۳۴۴ نتایج بررسی مهاجرت که توسط
سازمان ملل انجام شده بود، ایران را از لحاظ مهاجرت اتباع به کشورهای دیگر در ردیف پنج کشور آخر جدول نشان می‌داد (نزدیک به صفر).

۲. این بررسی ده سال بعد در سال ۱۳۵۴ نیز مجددا انتشار یافت که تغییری در رتبه ایران نشان نمی‌داد و مهاجرت ایرانیان نزدیک به صفر بوده است.

۳. از این آمار‌ها چنین برمی آید که ایرانیان تمایلی به مهاجرت به کشورهای دیگر نداشتند.

۴. اما این ارقام به شکل ناباورانه‌ای تغییر کرده است. ایران دیگر در رتبه انتهای جدول نیست و برعکس به صدر جدول رسیده است. ایرانیان سومین مردمان در جهان هستند که به دنبال مهاجرت هستند.

۵. در بین اتباع کشورهای مختلف، ایرانی‌ها بیشتر متقاضی برای مهاجرت به استرالیا را دارند که سالانه د‌ها نفر نیز جان خود را در این راه از دست می‌دهند.

۶. شمار جمعیت ایران ۲ برابر شده، اما میزان مهاجران ایرانی به عدد نزدیک به ۷ میلیون نفر یعنی ۱۴۰ برابر رسیده است.

۷. در این بین حجم خروج نخبگان از کشور نیز قابل تامل است. طبق آمار صندوق بین‌المللی پول، ایران از نظر فرار مغز‌ها در بین ۹۱ کشور جهان مقام اول را از آن خود کرده ‌است.

۸. سالانه تا ۱۸۰ هزار نفر با تحصیلات عالیه از ایران مهاجرت می‌کنند.

۹. بنیاد ملی نخبگان ایران اعلام کرد، ۳۰۸ نفر از دارندگان مدال المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترین‌های آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کرده‌اند.

۱۰. همچنین هفته نامه سازمان مدیریت و برنامه ریزی نوشت است، ۹۰ نفر از ۱۲۵ دانش آموزی که در سه سال گذشته در المپیادهای جهانی رتبه کسب کرده‌اند، هم اکنون در دانشگاه‌های آمریکا تحصیل می‌کنند.

۱۱. طبق آمار صندوق بین‌المللی پول هم اکنون بیش از ۲۵۰ هزار مهندس و پزشک ایرانی در آمریکا هستند. طبق آمار رسمی اداره گذرنامه، در سال ۸۷ روزانه ۱۵ کار‌شناس ارشد، ۴ دکترا و سالانه ۵۴۷۵ نفر لیسانس از کشور مهاجرت کردند.

۱۲. در سال ۱۳۹۱ حدود ۱۵۰ هزار دانشجو تقاضای خروج از کشور را کرده‌اند که بیشترشان دانشجوی دوره دکترا بودند. همچنین ۶۴ درصد دانش‌آموزان ایرانی مدال‌آور المپیاد طی ۱۴ سال گذشته از ایران مهاجرت کرده‌اند.

۱۳. حمید گورایی رئیس پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی نیز هشدار داد که دانشمندان رشته سلول‌های بنیادین ایران هر روز بیشتر از گذشته جذب دیگر نقاط جهان می‌شوند.

۱۴.دكتر مهرداد عمادي مشاور اقتصادی اتحادیه اروپا می‌گوید، فرار مغز‌ها در چند سال اخیر ۳۰۰ برابر جنگ ایران و عراق به اقتصاد ایران صدمه زده است
#2 Guest 1400-01-26 09:52
جامعه در رنج است!
Posted: 14 Apr 2021 04:41 AM PDT
هادی سروش
️شرائطی به گونه ای است که دیگر نمیتوان گفت فلان شخص و یا فلان صنف و گروه در رنج است، نه همه در رنج هستند مگر عده ای اصحاب قدرت و ثروت که ظاهرا خیلی راحتند و راحتی را میتوان از سخنان و مواضع و درگیری های باندی شان مشاهده نمود !

️این روزهای اخیر در خبرها آمد؛
“ماهانه پانصد پرستار به خارج از کشور مهاجرت میکنند!”
واقعا چه شده که بعد از مهاجرت بخشی از پزشکان و استادان که سرمایه های ملی و غیر قابل جبران یک کشور به حساب میآیند ، نوبت به فرشتگان جامه سفید جامعه یعنی پرستاران رسیده؟!
آیا اپیدمی بیماری کرونا آنان را کلافه کرده ؟ آیا از حق و حقوق قطعی شان محروم هستند؟ آیا در فشار زندگی هستند؟ و آیا … ، خلاصه علت این مهاجرت ها هر چه باشد ، در یک نقطه متمرکز است و آن این است که جامعه در “رنج” است!

️آیا این سنخ “رنج” هایِ مردمان ما در صنوف مختلف ،اهمیت ندارد ؟!

اگر حکومت مان حکومت اسلامی است و نگاه مان به الگوی حکومت علوی باشد ، بعید میدانم مسئولین نظام از بالا تا پایین ، بعد از شنیدن این خبر و از این دست اخبار ، خواب راحت داشته باشند !

️امام علی(ع) چهارده قرن قبل ، خیلی پایین تر از “فرار مغزها” را مطرح نمود و آن “مهاجرت” است !
آنجا که به‌ حاکم بخش مرکزی ایران که به فارس شناخته میشد ، نوشت :
«با عدل‌ و انصاف رفتار کن، و از تندروى و ستم بپرهیز؛ زیرا تندروى منجر به ‌”مهاجرت” شده ، و ستمکارى باعث قیام مسلحانه مى ‌گردد !
– اِسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَیْفَ ؛ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْفِ.»(نهج ، حکمت ۴۷۶).
براساس این نامه امام علی (ع) جلاء وطن و مهاجرت براساس یکی از سه عاملِ بی انصافی و عدالت کُشی ، و یا تندروی ، و یا ستم در جامعه معرفی فرمود .

️ یادمان نمی رود که “تحریم” مورد تمسخرِ رییس دولت گذشته قرار گرفت و به “کاغذپاره” تعریف شد !
و دیگرانی فاقد عقل و یا متملق و یا کاسب ، آمدند و “تحریم” را ستودند تا جایی که آن را نعمت دانستند! و برعلیه “هاشمی” ؛ آن شخصیت نام آشنای انقلاب که گفت: “تحریم پدر مردم را در آورده” ، آنچه که خودشان خواستند ، بر او روا داشتند ! و آنچه را هم که خودشان نخواستندعوامل شان از خجالت در آمدند و آن شخصیت مدیر و دلسوز را تخریب کردند!
و متاسفانه امروز هم ، علاقمندند تا قدمی برای رفع تحریم برداشته نشود!

بگذریم !!

️ امروز مهمترین نمونه از مشکلات جامعه “کرونا” است که به سلامت مردم بازگشت دارد .
پیشگیری و درمان ، و مهمتر ؛ “واکسن” ، در اولویت اول قرار دارد و اهمیت این موضوع نسبت به هر گرانی و یا کمبودی ، غیرقابل انکار است.
چرا باید اپیدمی را تمام شده معرفی شود ! و یا درمورد واکسن چه داخلی و چه خارجی مورد اظهار نظرهای عجیب و غیر کارشناسی قرار گیرد؟!
و دست آخر ؛ مردمِ مظلوم عامل بدبختی کشور در اپیدمیِ کرونا معرفی شوند!!

️ به امید روزی هستیم که دست اندرکاران با ارائه اطلاعات درست وواقع بینانه به مسئولین نظام ، آنان را در اتخاذ تصمیم بجا مدد رسانند و در نتیجه مرهمی بر رنج جامعه گذاشته شود.

️ در پایان در حسرت آن پیامبر رحمت و عقلانیت رسول خاتم (ص) هستیم که آنچنان دلسوز مردم بود که برای سلامت و سعادت امتش جان میداد (ر.ک ؛ شعراء /۳) و در آخرین سخنرانی رسمی اش در مسجد مدنیه در خطاب به همه مسئولینِ جوامع اسلامی که در آینده زمان می آیند ، فرمود :
“مبادا مردم را گرفتار فقر کنید ، و مبادا آنان را با درگیر کردن به ذلت کشانید.”
#1 مصطفوی 1399-07-25 09:43
دوران کرونا (۳۸)؛ انحصاری شدن قدرت (۹)
Posted: 15 Oct 2020 03:21 AM PDT
حسین رفیعی
عوارض تضاد خودی ـ غیرخودی: فرار سرمایه‌ها
آمار دقیقی از فرار سرمایه‌ها از ۱۳۵۶ تاکنون موجود نیست. با بروز انقلاب از دی‌ماه ۱۳۵۶، عده‌ای از عوامل رژیم گذشته سرمایه‌ی نقدی، جواهرات و سرمایه‌ی غیرمنقول خود را پس از تبدیل به سرمایه نقدی، از ایران خارج کردند. گروهی از این‌ها، در کشورهای مختلف به فعالیت اقتصادی پرداختند و بر ثروت خود افزودند و گروهی هم از آنها متحداً عمل اقتصادی کرده‌اند. گروهی هم با سرمایه‌ی خود تا پایان دوره‌ی حیات زیستند و هنوز هم با آن زندگی و امرار معاش می‌نمایند.
تنها شخصی که ثروت او، توسط یکی از محارم خاندان پهلوی افشا شده، محمدرضاشاه پهلوی است. بر خلاف اظهارات فرزندش، رضا پهلوی، آقای احمدعلی مسعود انصاری که آدمی مذهبی و معتقد به اسلام است و نوه خاله فرح پهلوی می‌باشد و یک درباری مورد اعتماد شاه و بعد رضا پهلوی بوده است از ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) تا ۱۹۸۹ (۱۳۶۸)، همکاری تنگاتنگی با رضا پهلوی، فرح پهلوی و خاندان پهلوی داشته و امین و عملاً مسوول منابع مالی آنها بوده است.
در سال ۱۹۸۹ که بین او ورضا پهلوی اختلاف می‌افتد و منجر به مراجعه به دادگاه می‌شود، مسعود انصاری، دو جلد کتاب، تحت عنوان؛ «من و خاندان پهلوی» و «من و رضا» منتشر کرده و جلد سومی هم در دست انتشار داشته. آقای مسعود انصاری ده‌ها مصاحبه‌ی مفصل در رسانه‌های مجازی در مورد خود و خاندان پهلوی داشته و آثار مکتوب و شفاهی او، یکی از منابع ارزشمند تاریخ خاندان محمدرضا پهلوی وتحولات درون دربار و رفتار آنها در پس از انقلاب است.
آقای مسعود انصاری، ثروت به جامانده از محمدرضاشاه را به ثروت‌ها علنی و غیرعلنی تقسیم می‌کند:
ثروت علنی محمدرضاشاه ۳۹ میلیون دلار نقدی است که همیشه مورد استناد رضا پهلوی است و ویلای «سن موریتس» که در سال ۱۹۹۷ توسط خاندان او به فروش رسیده است.
ثروت غیرعلنی شاه به چند گروه تقسیم می‌شود:
اولاً ـ ثروت افسانه‌ای شاه که در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) توسط وکیل او آقای «کوتیه» تأیید گردیده، ۲۲ میلیارد دلار نقد بوده که با بهره‌های سالیانه در مقطع زمانی مورد بحث آقای مسعود انصاری به ۳۵ میلیارد دلار رسیده است. این مبلغ به کسی خواهد رسید که در ایران به پادشاهی برسد و موقعی قابل تقسیم بین وراث خواهد بود که همه‌ی وراث، امیدی به سلطنت در ایران نداشته باشند.
ثانیانً ـ زمین‌های اسپانیاست که دو قطعه ۱۳۶ هکتاری و ۹۶ هکتاری است. به نام شرکت «کوریتوگامبرو» و زمین به وسعت ۶۷ هکتار به نام شرکت «بامیاس سوکاس» و زمین دیگری به وسعت ۱۸۷ هکتار به نام شرکت «توریسیمونا داگاسیون»
ثالثاً ـ جواهرات متعلق به شاه که به گفته‌ی آقای مسعود انصاری برای فروش آنها، شرکت‌های متعددی تأسیس شده و از ارزش دلاری آنها اطلاعی در دست نیست. ظاهراً چهار صندوق حجیم بوده‌اند.
رابعاً ـ درآمدهای موردی رضا پهلوی از نهادها و روسای کشورهاست که یک مورد آن بین سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸، ماهانه مبلغ ۱۵۰ هزار دلار از سازمان سیا بوده است. و مبالغی که معلوم نیست از شیخ‌نشین‌ها و سایر کشورها که آقای مسعود انصاری از آنها مطلع نیست و طبق گفته ایشان «آقای شهریار آهی دارای اطلاعات وسیعتری می‌باشد.»
آقای مسعود انصاری، کپی تمام اسناد را به زبان اصلی در کتاب «من و رضا» آورده است که این اسناد مؤید، درستی گفتار اوست.
آقای اردشیر زاهدی هم در یکی از مصاحبه‌های خود، ثروت شاه در خارج را معادل ۴۰ میلیارد دلار گفته است.
از ثروت دیگر دولتمردان، سرمایه‌داران، فرماندهان ارتش و ساواک و… که از ایران مهاجرت کرده‌اند و با خود برده‌اند، نویسنده اطلاعاتی ندارد ولی می‌توان تصور کرد که مهاجرت این گروه از وابستگان مستقیم و غیرمستقیم خاندان پهلوی که ۵۷ سال در ایران حکومت و فعالیت اقتصادی داشته‌اند، ارقام نجومی باید باشد که از اواخر سال ۱۳۵۶ و با تشدید موج انقلاب، این مهاجرت‌ها انجام شده است و این ثروت‌ها هم مهاجرت کرده‌اند.
پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، خرداد ۱۳۶۰، دوره‌ی دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی، درگیری‌های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ موج مهاجرت داشته‌ایم و همراه این مهاجرت‌ها، سرمایه‌های فراوانی از ایران فرار کرده‌اند که آمار دقیقی از آنها در دست نیست.
مشخصاً بعد از ۱۳۸۸ فعالان اقتصادی که به لحاظ سیاسی تهدید نمی‌شدند و به لحاظ اقتصادی می‌توانستند مورد تهدید نهادهای حکومتی متعدد و از جناح‌های مختلف باشند، سرمایه‌ی خود را برداشته و از ایران خارج کردند. حال یا خود هم مهاجرت کردند و یا پایی در ایران و ثروتی در خارج دارند.
با گسترش فساد مالی ـ اداری در دوران تحریم‌ها و مخصوصاً در دوره‌ی تشدید این تحریم‌ها از ۱۳۸۴، به بعد مفسدین مالی که از طرق مختلف اموال عمومی را تصاحب کرده بودند، و فقط عده‌ی معدودی این پرونده‌ها علنی شد و مورد رسیدگی قرار گرفت، را باید جزء فرار سرمایه بیاوریم. خودی‌های دیروز، مفسدین امروز شده‌اند.
جمع‌بندی اینکه در ۴۳ سال گذشته ـ از ۵۶ تا امروز ـ سرمایه‌های عظیمی از ایران فرار کرده‌اند که آمار دقیقی از آنها در دست نیست شاید، یکی از دلایل اینکه ثروت ایرانیان مقیم خارج را بین ۸۰۰ تا ۲۰۰۰ میلیارد دلار برآورد می‌کنند، همین عدم تعین باشد و یکی از علل اصلی اینکه کشور در این ۴۳ سال توسعه نیافته و فقیرتر شده، همین فرار سرمایه‌های مادی است که خود معلول، شرایط بحرانی و تشتت و تشنج و ناپایداری و عدم آرامش سیاسی است.
اقتصادانان برجسته، مرحوم پرفسور نورث، توسعه‌ی هر کشوری را در اولین مرحله، آرامش و صلح اجتماعی، می‌داند. ما در ایران، کمبود سرمایه، متخصص و منابع فیزیکی نداشته‌ایم در این چهل سال، فقط آرامش، نداشته‌ایم. به همین دلیل است که هیچکدام از برنامه‌های اقتصادی، عملیاتی نمی‌شود. مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، اقتصاد مقاومتی، جهش تولید، پیشرفته‌ترین کشور در ۱۴۰۴ و… نه تنها تحقق نمی‌یابد که پیچیده‌تر و خطرناک‌تر می‌شوند.
ادامه دارد

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.