در روزگاری که انسانِ تنهای در چنبره عملکرد و تصمیمات بجا و نابجای خود گرفتار آمده، که گاه نه راه پیش در مقابل خود می بینند، و نه راه پس برای بازگشت، در چنین روزگاری کسانی هستند که هنر خود را به خدمت همنوع در آورده، تا او را از درد و آلامش، حتی اگر به مقدار دمی هم که شده دور سازند و یا از آن بکاهند. هندی ها یکی از ملل جهانند که غم ناشی از نداشتن ها، و حتی گرسنگی، و از هزار درد بی درمان در رنجند، و اینجاست که اهالی بالیوود [1] به خدمت مردم شان آمده و با موسیقی و هنر خود، کمی حواس این مردم ستمدیده و در رنج را، از آنچه می کشند و در آن غرقند، پرت می کنند، تا حتی اگر دمی هم که شده به آنچه گرفتارش هستند، نیندیشند و از غم آنچه به آنان می رود، دقمرگ نشوند.

چارلی اسپنسر چاپلین اما یک مرد هنرمند جهانی است، او گرچه در جامعه مولد امریکا جوانه زد، رشد یافت و اوج گرفت، اما هنر او هرگز یک هنر منحصر به امریکا و امریکایی ها نبود، بلکه دنیا را برای دقایقی از غم هایی که در آن غرق بود، خارج کرد و می کند، زیرا هنر چاپلین منحصر به زمان و مکان و فرهنگ خاص نیست، او که با قد کوتاه اما تفکر بلندش، در نقش های مختلفی از جمله یک عاشق دلباخته، یا دیکتاتوری که دنیا را به بازی های کودکانه خود گرفته، و یا در نقش یک ولگرد بی چیز، یا جوینده طلایی که در دام یک وحشی گرسنه گرفتار آمده و یا در نقش پلیس کوتاه قدی که اراذل و اوباش و سرکرده آنان را در یک خیابان قرق شده توسط اوباش سرکوب می کند و... حاضر شد، همه ی نقش هایش، هنرش، چهره اش و... بشر را در یک "تخدیر ناب هنری" غرق خود، رفتار و کردارش کرد، تا برای دقایقی هم که شده، انسان را از خودِ رنج کشیده اش خارج، و در هنر خود محو و مسحور کند، و دمی روان انسان را استراحت دهد.

و متاسفانه مخالفان هنر (موسیقی و...) در کشور ما این کارکرد شگرف را درک نمی کنند، و نمی فهمند که چه نعمتی را از مردم خود دریغ می کنند، و فرصت استراحت فکری را از مردمی مضایقه می کنند که در بمباران مصائب، دست و پا می زنند، کاش قدر هنر و هنرمند را می دانستیم و کاش در این روزها، ما هم یک چاپلین داشتیم.

[1] - صنعت سینمای هند که در مقابل هالیوود در امریکا شکل گرفته و فرهنگ و هنر هند و بلکه جهان را تحت تاثیر تولیدات خود دارد، بخش ثابت هر فیلم هندی موسیقی است که به آن سنجاق می شود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.