صعودی باورنکردنی به قله 4355 متری آزادکوه
  •  

21 مرداد 1397
Author :  
صعودی باورنکردنی به قله 4355 متری آزادکوه صعودی باورنکردنی به قله 4355 متری آزادکوه

چهار شنبه شب را سوی چالوس تاختیم تا پنج شنبه (18 مرداد 1397) را با خاطره ایی زیبا از صعودی تابستانی به قله آزادکوه ابدی کنیم؛ آزادکوه از قلل بلند رشته کوه البرز، واقع در استان مازندران است، صعود به این صخره راسخ و استوار در کنار زادگاه پدر شعر نوی ایران، [1] استاد نیما یوشیج و در حاشیه جاده زیبا و دوست داشتنی چالوس، که وقتی در این جاده حرکت می کنی هرگز نمی توانی از کنار همت سازندگانش بی اعتنا عبور کنی و بر مردانگی سازنده اشان درود نفرستی، جاده ایی که ما را به عمق زیبایی های کوهستان البرز و چالوس و جاده پیچ اندر پیچش می برد و هزاران نفر در دنیا قلب شان برای حضور در این بهشت طبیعت می طپد، و هزاران نفر هم مردند و نتوانستند بر این آرزو دست یابند؛

انگار اژدهایی بر پهنه البرز در پرواز است و چنان غرش می کند تا دل را از جایگاه سیمرغ برماند، و البرز نشینان سیمرغ را از یاد ببرند و آشیانه سیمرغ به خرابی روی نهد و بدا به حال دانندگان آدرس سیمرغ، که دل در گرو وصالش دارند و ره بدانجا ندارند، و خوش به نادانان که نمی دانند و راحتند.

چهار شنبه شب که از همنوردان جویای برنامه صعود این هفته می شدم، هرگز نمی دانستم فرمان حرکت برای یک ساعت دیگر به قصد صعود به قله 4355 متری [2] آزادکوه [3] صادر شود و من در یک ساعت تنها فرصت خواهم داشت تا لباس و کوله بردارم و در قرارگاه شبانه، در موعد مقرر برای حرکت به سمت جاده چالوس حاضر شوم، تا صبح را در روستای کلاک بالا (علیا) و پای قله آزادکوه و نقطه عزیمت برای این صعود آماده باشم.

یک ربع از ساعت یازده شب گذشته بود که تهران را به سوی کرج و از آنجا به سمت جاده زیبای چالوس، ترک کردیم و با ورود به اتوبان تهران - کرج از طریق بزرگراه همت، در این ساعات شب پنج شنبه، ترافیک سنگینی آغاز شد و تا رستوران های جاده کرج - چالوس ادامه یافت، چرا که عده زیادی از مردم برای استفاده از فضای اطراف سد کرج و رستوران های آن عازم این محل بودند، و ما وقتی از حاضرین جویای وضع ترافیک شدیم، یکی از ادامه اش تا چالوس گفت، دیگری گفت تا پل زنگوله خواهد بود، یکی گفت الان تمام می شود و... و لذا وسوسه می شدیم که از همین ابتدای سد باز گردیم، و قید این صعود را بزنیم، چرا که با چنین ترافیک کندی، معلوم نبود چه زمانی به محل آغاز صعود خواهیم رسید.

ولی حتی این ترافیک شدید هم نتوانست تردید ها را به بازگشت تبدیل کند و مانع از حرکت مان گردد، و بالاخره با تمام شدن رستوران ها این ترافیک وحشتناک هم به پایان رسید، و معلوم شد راهیان جاده چالوس آنقدر نیستند که جاده را تا چالوس تبدیل به پارکینگ خودرو کنند، همچنان که از ورودی همت به اتوبان تا بعد از رستوران ها انگار به پارکینگ خودرو تبدیل شده بود، و معلوم شد بیشتر ترافیک موجود مربوط به مردمانی است که از فضای بسیار کم مقابل رستوران های جاده چالوس می خواهند استفاده کنند و جاده را برای یافتن محل پارک خودرو بند می آورند، و یا رستوران دارانی اند، که جلوی رستوران خود را به محل پارکینگ اختصاصی خودروی مشتریان شان تبدیل کرده و راه را برای رفت و آمد دیگران با پارکبانان خود باز و بسته می کنند، تا رفاه مشتریان خود را تامین کنند.

 اینجا و در این قسمت از جاده چالوس، بی قانونی و تجاوز به حریم طبیعت در اوج است و مرا به یاد تجاوزات سودجویان در تصرف ساحل زیبای خزر می اندازد که اگر ساحل را بخواهی ببینی کیلومتر ها باید بروی تا شاید در نقطه ایی از سد این تجاوزات و تصرف ساحل خلاص شوی و دریا را ببینی؛ اینجا در جاده چالوس هم در تجاوز رستوران داران به کوه و دره و مسیر رودخانه کرج می توان این سودجویی و بی قانونی را لخت دید؛ دنیایی از بی قانونی، و دست بسته ماندن قانون و متولیان قانون در مقابل تجاوز به حریم جاده، رود، کوه و....

مسیر ما باضافه این ترافیک و گم شدن در شب برای یافتن روستای کلاک بالا، زمان زیادی از ما گرفت، به طوری که عقربه های ساعت، نیم ساعت از چهار بامداد پنج شنبه 18 مرداد گذشته بود که به روستای "کلاک بالا" رسیدیم، یعنی آخرین نقطه ماشین رو، که از آن به بعد باید پیاده به سمت قله حرکت می کردیم.

برای رسیدن به روستای کلاک در مسیر جاده کرج به چالوس باید تا پل زنگوله پیش رفت، و در این نقطه از جاده کرج - چالوس خارج شده، و وارد جاده کوهستانی و فرعی به سمت یوش (Yush) و بلده (Baladeh) شد. در ابتدای این مسیر ابتدا باید از یک گردنه طولانی و پر پیچ و خم بالا رفت، سرازیر که کنی، در مسیر پایین آمدن هدف روستای میناک (Minak) خواهد بود، که از طریق خروجی این روستا در سمت راست خود، راهی روستای کلاک بالا باید شد. اما قبل از آن به دوراهی می رسیم که سمت چپ به طرف روستای "کمربن" می رود و مسیر سمت راست شما را به سوی روستای میناک در جاده یوش و بلده خواهد برد، در آن ساعات شب ما در این دوراهی نتوانستیم مسیر خود را تشخیص داده و اشتباها مسیر سمت چپی را رفتیم، که در فاصله کمی به روستای کمربن ختم شد، روستای نورانی از چراغ که معابرش در شب به روشنی روز است و این روشنایی را در کوچه ها تهران هم نمی بینی، ولی ما مجبور بودیم که سریع برگردیم و راه سمت راستی را برویم، تا سریع به مقصد برسیم و استراحتی داشته خود را برای صعود صبحگاهی آماده کنیم.

 بعد از کمربن از پیچ های کردنه ایی پایین رفتیم، و ابتدا به روستای نسن (Nesen) و بعد پیل (Pil) رسیده و بعد باید منتظر رسیدن به روستای میناک شد که به علت نداشتن تابلو های راهنمای مناسب، متوجه رسیدن به مقصد نشدیم و از روستای میناک گذشتیم و بعد از گذر از روستای نته (Neteh) به روستای خوش نامِ نیکنام ده (Niknam-Deh) رسیدیم و در شک و شبهه یافتن مقصد افتادیم؛

در تاریکی شب یک اتومبیل عبوری را متوقف کرده و از ایشان جویای مسیر روستای کلاک شدیم که ایشان گفتند باید در میناک از جاده یوش - بلده خارج می شدید و الان شما از آن گذشته اید، لذا فورا دور زدیم و در بازگشت بود که با دقت بیشتری به تابلوها توجه کردیم، با رسیدن به روستای میناک، تابلویی چندان نامشخص مسیر روستای کلاک را نشان می داد، که اگر از مسیر پل زنگوله به سمت یوش بریم، در سمت راست ما قرار داشت، انتظار می رفت جاده میناک به کلاک بالا خاکی باشد، ولی تا خود روستا جاده ایی اسفالته و خوب و در دالانی از بید ها غرق بود، و ما در تونلی از درختچه های بید، تا این روستا پیش رفتیم، در ورودی روستای کلاک بنری مقدم کوهنوردان را گرامی داشته و ما را به سمت پارکینگ اتومبیل ها فرا می خواند.

اتومبیل خود را پارک کرده و دوستان برای رفع خستگی سفر چند ساعته، قصد کردند کمی بخوابند و من هم که علیرغم این که صعود های خود را معمولا از ساعاتی از این زودتر در بامدادان هم شروع می کردم، و عادت به صعودهای بامدادی و در تاریکی داشتم، به جمع همنوردان طالب خواب پیوستم، اما هنوز لحظاتی نبود که آرام گرفتم که سی و هشت دقیقه از چهار بامداد گذشته بود، که از مسجد یا امامزاده روستای کلاک اذان صبح شروع به پخش شدن کرد، و لذا به همین منظور از اتومبیل خارج شده و به مسجدی رفتم که در نزدیکی پارکینگ بود،

در حال وضو گرفتن بودم که خودروی تیبایی یک گروه کوهنورد را با خود آورد و جلوی مسجد آنها هم پیاده شدند، چهار نفری بودند و از اهالی روستاهای محل، که برای صعود آمده بودند، آنها هم برای نماز آماده شدند، ولی درب مسجد بسته بود، یکی از آنها گفت که مگر نمی دانید که صبح ها، هیچ وقت درب مسجد باز نیست؛ با این وضع ما و آنها از فرش های جلوی ورودی ایوان مسجد برای خواندن نماز صبح استفاده کردیم، در حالی که پر از خاک بود، اما چاره ایی هم نبود.

بعد از نماز کمی از وضعیت صعود از آنان پرسیدم؛ مثل اینکه صعود های مکرری به این گوه داشتند و راهنمایی گرفتم، این همنورد محلی می گفت، آب را در پای ریشه آزاد کوه بگیرید و از آنجا به بعد دو ساعت و نیم صعود خواهید داشت و آبی دیگر نخواهد بود، برای رفتن به آزاد کوه هم همین رودخانه منتهی به روستا را بگیرد و تا انتهای آن که دیگر آب های رودخانه در دره محو خواهد شد، پیش بروید و پاکوب بسیار روشنی شما را در امتداد این رودخانه به پای آزاد کوه خواهد برد، از آن خارج نشوید، تا مسیر را گم نکنید.   

بعد از این که متوجه شدم، این دوستان صعودهای مکرری داشته اند، پرسیدم ما هم می توانیم با شما در این صعود همراه شویم؟، که این دوست همنورد گفتند، چه اشکال دارد، و من فورا خودم را به همراهان که در اتومبیل خوابیده بودند، رسانده و خبر حرکت این تیم، و این که ما هم می توانیم با آنها صعود خود را از همین حالا شروع کنیم، را دادم.

که یکی از دوستان که تازه انگار چشمان خواب آلودش گرم شده بود، گفت "درب را ببند یخ کردیم" و من متوجه شدم فعلا خواب در اولویت همه چیز است، و لذا دوستان محلی را مطلع کرده و خود هم ناچار به جمع خواب آلودگان پیوستم، و به انتظار روشن شدن هوا ماندم، درحالی که هدلایت (Headlight) هم داشتم و می توانستیم صعود خود را در همان تاریکی های بامدادی آغاز کرده و عمده راه را در خنکای صبح بپیماییم.

هوا اینجا و در این ساعات صبح سرد سرد است به طوری که گاه می لرزی، بارانی در ساعات گذشته زده و پیش بینی هواشناسی هم دو میلیمتر بارندگی روی قله را در روز جاری پیش بینی و اعلام کرده است و همچنین رعد و برق، که خطرناک خواهد بود؛ ساعت از پنج و نیم صبح گذشته بود که گرو کوهنوری دیگری رسید و از ماشین پیاده شدند و راه خود را گرفتند و رفتند، و همین آمد و شد ها و روشن شدن هوا بالاخره دوستانی را که از سرما در داخل ماشین خوابشان نمی برد، را مجاب کرد که کوس حرکت بزنند، و سرانجام حرکت به سوی صعود به قله آزادکوه ساعت شش صبح (August ‎9, ‎2018-‏‎5:56:44 AM) آغاز شد.

بر دیوار کناری مسجد روستای کلاک تابلویی دست نویس، با فلشی ما را به سوی قله آزادکوه راهنمای می کند، اینجا حدود 1750 متر از سطح دریا بالاتر است، و به عبارتی باید 2604 متر ارتفاع گرفت، تا در راس قله آزادکوه قرار گرفت؛ 50 متر آنطرف تر، این کوچه تمام شده و رودخانه رخ می نماید، این همان رودخانه ایی است که در امتداد یک دره به نقطه ایی ختم می شود که ریشه آزادکوه در انتهایش قرار دارد، پاکوبی را در کنار این رودخانه پیدا کرده و پیش می رویم، گاهی از سمت چپ و گاهی از سمت راست این رودخانه کوچک به راه خود ادامه می دهیم، درخت های بید کهنسال کنار این نهر آب، گاه مرا تشویق به ثبت این زیبایی و قدمت، در تصاویر موبایلم می کند، که عمر طولانی اش را به تصویر بکشم، ولی نور کم هوا پشیمانم می کند، لنز کوچک موبایل توانایی کارهای خارق العاده را از عکاس می گیرد.

با پنج دقیقه راهپیمایی از روستا خارج می شوی، و ده دقیقه بعد از باغات و زمین های کشاورزی روستا هم خداحافظی خواهی کرد؛ این روستا باغات قابل توجهی ندارند و درخت ها هم بیشتر خودرو است؛ بر دیوار مسجد روستا بنری نصب کرده و از دامداران خواسته اند که : دام ها در زمین های اهالی وارد نشوند. علف های هرز بلند کنار نهر را تراشیده اند و خشک کرده و برای خوراک دام های خود در زمستان ذخیره می کنند.

امتداد دره تنگ را در "مالرو" و یا همان "پاکوب" هایی که انگار صدها سال از عمر و استفاده از آن می گذرد، و عمیق و وسیع شده اند، پیش می رویم و به این طریق گرم و سرما از ما دست بر می دارد، کوهنورد در حرکت هرگز یخ نمی کند، و یخ نخواهد زد، تا موقعی که حرکت داری گرم خواهی بود، حتی در هوای چند درجه زیر صفر، و اگرچه اینجا دما به صفر نرسیده ولی انگار سردی خاصی دارد که تحمل آن را سخت می کند و مانع از خواب دوستان همنوردم نیز شد؛ بعد از نزدیک به یک ساعت پیاده روی به دو راهی می رسیم که سمت چپی به قله "نازجون" و دیگری در سمت راست به "آزادکوه" ختم می شود. نازجون را وقتی در روستا قرار داری و به سمت آزاد کوه می روی در مقابل خود می بینی، همانگونه که وقتی از افجه به سوی دشت هویج می روی قله ریزان در مقابل و دیدرس شماست.

در این دوراهی مسیر سمت راستی دره ایی است که به سمت آزادکوه می رود، عمده آب رودخانه هم از همین دره می آید و این نشانه خوبی است که قله بزرگتر یعنی آزادکوه در این مسیر است؛ آب کمی هم از دره منتهی به قله "نازجون" می آید در سمت چپ مسیر این دوراهی به آب نهر می پیوندد و به سوی روستا کلاک رهسپار می شود، یک گوسفندسرا هم در دهانه دره نازجون کوه وجود دارد.

پاکوب بزرگی که ما را تا اینجا آورده است به سمت دره آزادکوه مسیر خود را خم می کند و ادامه اش ما را به سوی قله خواهد برد، دره عمیق تر و تنگ تر می شود، و گاهی هم پاکوب از رودخانه فاصله گرفته و به شیب های بالاتر انتقال می یابد، که این خود نشان می دهد آب این رودخانه گاهی خیلی زیاد بوده که سازندگان پاکوب های تاریخی، مسیرهای خود را در دیواره های بالاتر دره انتخاب کرده اند. نزدیکی های این دو راهی گروه کوهنوردی را که پیش از ما عازم شده بودند و در جلوتر از ما حرکت می کرد را دیدیم و بدون اعلام زبانی به سرعت خود افزودیم تا به آنها برسیم. ناخودآگاه دوست داریم با جمعیت بیشتری این صعود به انجام برسد.

یک ساعت از دو راهی تا ریشه قله آزادکوه مسیر باید طی کرد و در مسیر دره منتهی به آزادکوه شیب ها افزایش می یابد و باید با احتیاط بیشتری رفت، چرا که خطر افتادن سقوط به دره هست، بعد از یک ساعت پیاده روی به انتهای آب می رسیم که از این به بعد دیگر آب رودخانه زیر شن های کف محو می شود، اینجا باید آب گرفت و از این بعد تا گردنه چورن و از آنجا تا قله آبی نخواهد بود، قمقمه ها را از آب سرد و گوارای آن پر کردیم و ساعت هشت صبح ( - Thursday, ‎August ‎9, ‎2018, ‏‎7:58:19 AM) بود که برای صرف صبحانه و استراحت روی چمن ها در پای صخره های آزاد کوه نشستیم ، این نشست سه ربع ساعت به طول انجامید  و حرکت ما به سمت گردنه چورن و بر یال نازجون در ساعت هشت و چهل و چهار دقیقه دوباره آغاز شد (‏‎8:44:54 AM) در حالی که "گروه سحرخیزان توچال" [4]هم صد متر بالاتر از ما به صبحانه نشستند، اکنون به آنها نزدیک شده بودیم.

مناظر سبز و پربار این منطقه دیدنی و لذت بخش است و بسیار مناسب برای کسانی که صعود دو روزه به آزادکوه را مد نظر دارند، که اینجا بیایند و چادر بزنند و بخوابند و صبح روز بعد صعود خود را در کمال آرامش و سر فرصت بعد از یک حضور شبانه در طبیعت، برای حمله آخر به قله آغاز کنند.

ما درحال صبحانه و استراحت بودم که گروه کوهنوردی مذکور حرکت خود را دوباره از سرگرفت، و راه خود را به سمت گردنه چورن در پیش گرفت، جایی که شاید تنها معبری است که می توان بدون اقدامات فنی کوهنوردی راهی یالی شد که به قله آزادکوه ختم می شود، وگرنه طرف های دیگر این قله، تنها با ابزار و فنی قابل صعود خواهد بود، از گردنه چورن یالی با شیب نسبتا زیاد آغاز می شود که در مجموع باید آنقدر راهپیمایی کرد که 655 متر ارتفاع گرفت، تا به قله آزادکوه رسید. و در واقع مهمترین قسمت صعود به این قله سرفراز همین جا اتفاق می افتد.

این دوستان در حال صعود بودند و ما هنوز مشغول استراحت و صبحانه و بعد از 45 دقیقه ما هم در مسیری که آنها در پاکوب ها پیش می رفتند و دور می شدند به سوی گردنه چورن حرکت کردیم. ساعت یک ربع به نه صبح است و ما در یال مقابل قله آزادکوه (یال نازجون) و به موازات کشیدگی قله از سمت پایین به بالا در حرکتیم، تا خود را به گردنه چورن بروسانیم.

بهترین سبزه زارهای آزادکوه اینجاست زیرا خود قله آزادکوه صخره و شنسکی و بی علف است، ولی در این یال روبرو که مربوط به نازجون کوه است سبز و با خاک های حاصلخیز است که به علت چرای بی رویه دام و لطماتی که طبیعت خودره است و صدمه دیدن خاک در بعضی جاها در حال رانش و حرکت است و خاک ها از جای خود کنده و حرکت کرده اند، مثل ماستی که می شکند، و رانش زمین در آینده نزدیک قطعی است، و مثل بهمنی خاک های حاصلخیز به دره فرو خواهند ریخت. اما با این حال هنوز بهترین پوشش گیاهی را دارد. گروه کوهنوردی پیشگام به گردنه چورن رسیدند و استراحت پیش از حمله آخر را آغاز کردند و ما هم در مسیر آنان پیش می رفتیم تا به آنها برسیم.

حدود یک ساعت راهپیمایی در مسیر صعود از روی یال قله نازجون در امتداد آزادکوه نیاز بود تا به گردنه مذکور برسیم و بالاخره در ساعت (‏‎9:41:33 AM) به آنجا رسیدیم و به تیم مذکور که در حال استراحت بود ملحق شدیم، تا ما هم اگر فرصت کنیم کمی استراحت کرده، وگرنه با آنها راه صعود را در پیش گیریم و حدود ششصد متر ارتفاع باقی مانده از 4355 را اوج بگیریم و به فتح قله آزادکوه نایل آییم، آرزویی که شاید روزی دست نایافتنی تلقی می شد. گروه ما هم ده دقیقه فرصت یافت تا استراحتی کند و با شروع حرکت تیم سحرخیزان توچال ما هم به آنان ملحق شده و راه صعود و حمله آخر را در پیش گرفتیم.

از این لحظه به بعد (‏‎9:50:06 AM) مسیر شنسکی و بی آب و علف و پر شیب ترین مسیر است، سخت ترین قسمت صعود آغاز می شود، شیب آنقدر زیاد است که موبایلم را خاموش کردم، تا زنگ هایی آن مزاحمت های ذهنی برایم ایجاد نکند؛ باید تمام حواس خود را جمع حرکت کرد، گروه مذکور هم سرقدم بسیار خوبی را برای این تیکه از مسیر انتخاب کرده و او با بنر خود که در کنار کوله اش نصب کرده به امید برافراشتنش بر بلندای قله، آرام و با وقار و مستحکم پیش می رفت.

بچه های شوخ طبع این گروه نیز در سخت ترین نقاط با سخن گفتن از مسایل طنز سعی می کردند تا حواس ها را از سختی راه و خطراتش پرت کرده و به مسایلی مشغول کنند، که سختی صعود را کاهش دهند. و واقعا هم موثر بود و تا داستان گفته می شد و تمام می شد، کلی از مسیر طی شده بود. گاه سکوت وحشت انگیزی گروه را در خود می گرفت و گاه این سکوت با شوخی های مردانه و یاد و خاطره همنوردی و یاد خاطرات و ذکر درگذشتگان از گروه و... شکسته می شد؛، زنگ هایی هم از بازار می رسید که دوستانی کار تجارت خود را از این جا در حال صعود هندل می کردند و قیمت دلار را در این بازار صبح پنج شنبه رصد می کردند، و یا از خاطرات حضور خود در امامزاده هایی می گفتند که معمولا در پای هر قله مهمی وجود دارد و طنز سخنانی که کوهنوردان با صاحبان این قبور داشته اند سخن می راندند.

در دو قسمت از مسیر شیب افزایش بیشتری می یابد و نیاز است که دست به سنگ هم شد، تا مسیرهای لیز را رد کرد و... ترس زیادی در این مسیر بر من مستولی شده است و مقداری از این ترس را با قرار گرفتن در بین گروه و گوش سپردن به این صحبت ها دفع می کنم. جرات نکردم دروبین را بیرون آورده و عکسی بگیرم لذا در این مسیر عکسی ندارم. این مسیر آخرین حمله، از تیکه های بسیار سخت مسیر است و هر چه می روی پایانی بر آن نیست، هوا گرم و آفتابی است و از پیش بینی های بارش خبری نیست، اما بادی می وزد که در بعضی جاها افزایش می یابد، خدا خدا می کنم طوفانی در کار نباشد، زیرا در این مسیر خطرناک توفان هم اگر بوزد مشکل دو چندان خواهد شد.

این مسیر سخت هم بالاخره با هر وضعی که بود، طی شد گاهی به خود قول می دادم این آخرینش باشد و گاهی در مسیر از صعود لذت بردم و گاهی هم ترس امانم را بریده بود و... ساعت یازده به قله رسیدیم (‎10:59:30 AM). اینجا لبه تیز قله آزادکوه است، بر فراز صخره ای بلند و سر به فلک کشیده. عکس یادگاری گرفتن ها شروع شد. بارها را زمین گذاشتیم و استراحتی و نوشیدن چایی و کمی خوردن برای تجدید قوا؛ و همزمان به بازگشت از این شیب تند می اندیشیدم و هر لحظه دلهره ام برای پایین رفتن از این شیب، بیشتر می شد. اما هرگز بروز ندادم و نشستم و با ترس هایم تنها شدم. اینبار پالس منفی دادن را بر خودم ممنوع کردم.

کل صعود ما به این قله از شش صبح تا این لحظه حدود 5 ساعت و بیست دقیقه طول کشید که اگر مدت استراحت های مسیر را از آن کم کنیم، این صعود چهار ساعت و سی دقیقه  بطول انجامید، و این رکورد خوبی بود که ثبت شد و آزادکوه هم در خاطرات صعودهای ما جای گرفت. تا هر بار در هنگامه های سخت به خودم قول بدم که این آخرین باری باشد که خود را در راه صعود به قلل بلند به خطر اندازم، و باز دیگر بار به استقبال خطر بروم و قله ایی را نشانه گرفته و فتح کنیم، مثل معتادها که هر بار مرگ را می کشند و می چشند و توبه می کنند و باز دوباره می کشند و می چشند تا ببینیم خدا پایان ما را در کدام نقطه رقم خواهد زد.

کوه های بلند و سر به فلک کشیده اطراف آزادکوه از توچال گرفته در تهران، تا دماوند در آنسوی جاده هراز و علم کوه بر دره تالقان و... همه و همه در اطراف دیده می شود، منطقه مملو از قله های بلندی است، که هنوز برف دارند، مثل علم کوه، دماوند، و... مدتی که از حضور ما گذشت ابرها شروع به آمدن کردند، و این نوید بارش و باد را می دهد، لذا باید کوس حرکت به سمت پایین زده شود، و اتوماتیک وار گروه خود را جمع و جور می کند که برگردد، مسیر شنسکی است و پایین آمدن از آن براحتی انجام می شود و اگر ترس از شیب تند نباشد بسیار شیرین هم خواهد بود. پاشنه ها را در شن فرو می کنم و پایین می آیم. همراه دیگران هستم و کمتر به مسیرهای دور دست نگاه می کنم تا استرس کمتری داشته باشم. راهی را که رفته بودیم را در 35 دقیقه پایین آمدیم به سرعت و با احتیاط. یک تیم دو نفره و یک تیم سه نفره هم در حال صعود هستند، به یکی از آنها قانون کوه را یاد آوری کردم که ساعت به 14 بعد از ظهر که رسید هر جا که بودی باز گرد، او هم گفت باشه ساعت که به 14 رسید باز می گردم، با خودم گفتم راست می گوید هنوز که ساعت دو نشده، و آنها هم هنوز فرصت داشتند که صعود خود را به پایان برسانند. منظور من اعلام خطر به خاطر ابری بود که آمده بود و ممکن بود باعث باد و یا باران و خطر شود.

و بلاخره این مسیر سخت پشت سر گذاشته شد و پایین یال قابل صعود آزادکوه و در انتهای شنسکی در گردنه چورن به انتظار بقیه نشستیم تا همه برسند، بیست دقیقه استراحت و گفتن و خندیدن و یاد کردن از این صعود زیبا و شکر خداوند برای این صعود. مثل موقعی که در بالای قله خیلی ها به شکرگزاری مشغول شدیم. مسیری که اکنون در پیش داریم مسیر بازگشت است، و از این نقطه تا روستای کلاک باید از شیب های تند و کند گذشت. دو ساعت و بیست دقیقه طول می کشد تا راه رفته را از اینجا تا روستا بازگشت.

ساعت (‏‎3:17:36 PM) به چهار بعد از ظهر نزدیک می شدکه به کلاک رسیدیم و کمی تجدید قوا کرده و نماز ظهر و عصر را با 50% تخفیف هنگام سفر در کلاک خواندیم و کمی هم غذا خوردیم و زین پس راه بازگشت را با اتومبیل گرفتیم، اما پیش از آن باید در مسیر یوش و بلده رفت تا باک ماشین را پر از سوخت کنیم و خدا خدا می کردیم که در این شرایط در بلده برق باشد و سوخت گیری مشکلی نداشته باشد، که اگر سوخت نباشد واقعا مشکل می شود. از کنار یوش شهر نیما و اوزکلا (Uz-Kela) که انسان را یاد قصه جادوگران شهر اوز می اندازد رد شدیم و یوش زیبا و بلده که چون نگینی در میان دره ها می درخشند را گذر کردیم و سوخت گرفتیم و به سوی جاده کرج - چالوس بازگشتیم زیرا پمپ چی پمپ بنزین بلده معتقد بود از مسیر جاده چالوس به تهران نزدیک تر است تا این که ما از بلده به سمت شهر امل برویم و در کنار دماوند به جاده هراز ملحق شویم و سپس عازم تهران گردیم.

 

 

Click to enlarge image IMG_4074.JPG

صعودی باورنکردنی به قله 4355 متری آزادکوهTitle

 

[1]

مي تراود مهتاب
مي درخشد شب تاب

نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك

غم اين خفته ي چند

خواب در چشم ترم مي شكند

نگران با من استاده سحر

صبح مي خواهد از من

كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را

بلكه خبر

در جگر ليكن خاري

از ره اين سفرم مي شكند

نازك آراي تن ساق گلي

كه به جانش كشتم

و به جان دادمش آب

اي دريغا به برم مي شكند

دست ها مي سايم

تا دري بگشايم

بر عبث مي پايم

كه به در كس آيد

در و ديوار به هم ريخته شان

بر سرم مي شكند

مي تراود مهتاب

مي درخشد شب تاب

مانده پاي آبله از راه دراز

بر دم دهكده مردي تنها

كوله بارش بر دوش

دست او بر در،مي گويد با خود:

غم اين خفته ي چند

خواب در چشم ترم مي شكند.

[2] - این ارتفاع را تابلویی اعلام می کرد که بر روی قله آزادکوه نصب شده اگرچه نقشه سایت (سایت هواشناسی ) ارتفاع این قله را 4390 متر اعلام می کند که نظر به اینکه یک سایت معتبر تخصصی در مورد قله های جهان است به واقعیت نزدیک تر اعلام می کند.

[3] -این قله به "شاهزاده گردن کج" مشهور است

[4] - بالای قله که بنرشان را برای گرفتن عکس یادگاری باز کردند از عنوان گروه شان مطلع شدیم

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 3162 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...