مقدمه برگرداننده (سایت یادداشت های بی مخاطب) :
هندوئیسم بعنوان برادر تنی آئین زرتشت (فلسفه و اندیشه دیرین ایرانیان)، در جنوب آسیا آغاز و دوام یافت، که این دو، از فرهنگ آریایی نشانه دارند، که با مهاجرت تمدنساز خود، اندیشه بشری را متحول کردند، هندوان و زرتشتیان هر دو اندیشمندانی قهار بودند که در ذات جهان آفرینش اندیشه میکردند، تا پاسخ پایهای به سوالات چیستی و چگونگی آدمیان بیابند و بدهند.
آئین هندو ابتدا بر پایه اندیشه حاکم بر وداها [1] ، که نوشتارهای اولیه این آئین است، استوار بود که بر میلیونها الهه و نیروی اهریمنی و ایزدی تاکید داشت، که هر کدام امری از امور آدمیان در طبیعت را به عهده دارند، و به نوعی دوگانگی و تنش بین درستی و نادرستی و... باورمند بودند، همچون آئین زرتشت که باورمند بر نیروهای مثبت ایزدی، و منفی اهریمنی در دنیا بود، که این دو نیرو زندگی و دنیا را راهبری میکردند،
اما در تحول و تغییری که در اندیشه این آئین صورت گرفت، عصر ودانتا [2] آغاز گردید که از این دوگانی کمی فاصله میگرفت و بر یگانگی و چیرگی خدای یگانهایی به نام برهما [3] تاکید داشت، و باقی خدایان را تجسم او در نظر میگرفت، که هر چند وقت یکبار در تجسمی جدید، با نامی متفاوت، در شکلی حلول مییافتند، تا کار انسان و جهان را به مقتضای زمان، هدایت و راهنمایی کنند، و کم کم از این خدایان که در قالب الهههایی همچون باد، آب، خورشید و...، به برهما، ویشنو، شیوا و... تغییر نظر یافتند که سلسله ایی از تجسم و حلول پی در پی خدای یگانه بودند.
در فرهنگ آئینی هندو، کوههای بلند هیمالیا جایگاه خدایان، و رودهای بر آمده از بارشهای آن، موی خدایان تصور شدند که تا سرزمینهای میانی و بیابانی کشیده شدند، از این رو، هندوان این آبها (رود گنگ و...) را مقدس، و غسل کردن در آن پاک کننده گناهان میدانند، و خاکستر مردگان خود را نیز بدین آبها میسپارند.
برگردانی که میآید، سفر یکی از مومنان هندو، به میان کوههای هیمالیا را روایت میکند که در آنجا به یکی از مردان مقدس بر میخورد، و از هدف زندگی انسان میپرسد، و پاسخ او را به صورت مقاله ایی در این نوشتار آورده و منتشر مینماید.
هدف زندگی انسان: گفتمانی عصرگاهی بر آموزههای ادی شنکرآچاریا [4]
در کوهستان آرام هیمالیا جایی در آغوش معبد و مدرسه جیوتیرمت [5]، در نزدیکی جاده بدریناتِ [6] مقدس، یک جوینده معنا، خود را غرق در فرزانگی برخاسته از مدیتیشن یک سادو (راهنما، عارف، سالک و مرد مقدس) یافت. در یک عصر آرام و پر از آرامش، جایی که اهالی هیمالیا در سکوت شاهد سدهها فرزانگی آنند، یک راهنما را یافتم که گروه کوچکی از جویندگان معنا را در سکوت راهنمایی میکرد، و من به آرامی به آنها نزدیک شدم و در کنارشان نشستم، سوالی در ذهنم جوشید، که چه هدف درستی در پس زندگی انسان است؟
با احترام همین سوال را از آن راهنمای دینی پرسیدم، و او پاسخ خود را اینچنین آغاز کرد، که «برهما، خالق ما، 8.4 میلیون اشکال زندگی را آفرید، هنوز کار آفرینش او ادامه دارد، این کار پی گرفته شد تا این که انسان را آفرید.» راهنما از ما که در آنجا نشسته بودیم پرسید: «چرا خداوند کارش در اینجا متوقف کرد؟»
گمانهایی از سوی جویندگان معنا که در پیرامونش نشسته بودند، گفته آمد، در آخر او خود از لاک سکوت بیرون آمد و با واژههایی طلایی که از فرزانگی او برمیخاست عنوان داشت، «برای اینکه آفرینش انسان تحقق یافت. این تنها شکلی بود که توانایی ویژه و یگانهایی برای دنبال کردن رسالت زندگی [7]، جستجو برای حقیقت و دانش [8] و تلاش برای رهایی [9] داشت.
تولد انسان نادر :
تولد انسان یک اقدام نادر و ارزشمند است که کمک میکند تا او به ظرفیتهای خود آگاه شود، برای کمک به بشریت در تحقق این پتانسیل، آدی شنکر آچاریا [10] ، شخصیت برجسته معنوی، چهار «مت» (کرسی معنوی) را در جهات اصلی هند تأسیس کرد. این متها، نه تنها مراکز یادگیریاند، بلکه چراغهای بالندهایی هستند که از اصول جاودان و مانای ساناتانا دارما [11] حمایت میکنند. از طریق آنها، شنکر آچاریا مسیری را بنا نهاد که جویندگان را از تاریکی به نور، از سردرگمی به روشنی، و از دلبستگیهای دنیا، به آزادی معنوی راهنمایی کند.
این اقدام از فرزانگی بیکران آدی شنکر آچاریا سرچشمه میگیرد که زمینه را برای درک عمیقتر از آموزههای او را فراهم میکند. راهنما ادامه میدهد و میگوید که آدی شنکر آچاریا میآموزاند که دانش حقیقی (برهما جنانا [12])، مانند اقیانوس پهناور است: عمیق، بیکران و فراتر از درک حواس عادی. وداها، که جوهره جهان را در بر میگیرند، در مورد هر جنبهای از زندگی راهنمایی ارائه میدهند: دارما (درستکاری) [13] ، آرتا (سعادت) [14] ، کاما (آرزوها) [15] و موکشا (رهایی). با این حال، همانطور که نمیتوان مستقیماً از آب شور اقیانوس نوشید، فرزانگی وداها نیز بدون نور هدایت یک راهنما [16] به راحتی جذب نمیشود.
همچنان که کبیر داس [17] خردمندانه عنوان داشت که : «بدون راهنما، دانش پدید نمیآید؛ بدون راهنما، رهایی از چرخه تناسخ در کار نخواهد بود. بدون راهنما ثروت به دست میآید، خرد و پرستش واقعی فقط از طریق راهنما حاصل میشود.»
چنین مفهومی در بیانات ماندگار شنکرآچاریا این چنین انعکاس یافت: راهنما برهما است، راهنما ویشنو [18] است، راهنما ماهاشورا [19] است. یک راهنما تجسم و تناسخ این والاترین هاست. این همان راهنمایی است که من عمیقترین درودها و احترام خود را بداو تقدیم میکنم، یک راهنما مثل خورشیدی است، که آب را از اقیانوس تبخیر میکند، آن را تصفیه میکند و به صورت بارانِ قابل نوشیدن باز میگرداند. به همین ترتیب، راهنما فرزانگی عمیق موجود در وداها را تقطیر میکند، و آن را برای جویندهی ارادتمند، قابل دسترس و حیاتبخش میسازد.
از درون نورانیت و زیبایی سخن یک راهنما، ما شروع به درک و فهم وداها، سوتراهایی [20] همچون واشیشتا سامریتی [21] و مهابهاراتا [22] با صد هزار بیت [23] آن میکنیم، «هر آنچه در مهابهاراتا نیست، در هندوستان هم نیست.» [24] هیجده ودای قدیم، و ۱۸ ودای بعدی به عنوان گنجینه دانش، صرفاً برای جستجوی فکری نیست، بلکه برای زندگی است.
این چنین بود که برای نشان دادن دارما در عمل، لرد ویشنو به عنوان جناب راماچاندرا [25] تجسم و حلول یافت. یک مثال زنده : جناب راماچاندرا، خدای رام به عنوان یک موجود زنده تجسم این دنیایی پیدا کرد، به شکل یک فرزند پسر، برادر، شوهر، پدر و یا یک فرمانروا، که بالاترین استاندارد و شاخص یک فرزند، یک برادرِ مورد عشق واقع شده، یک فرمانروای درستکردار را در خود نشان میدهد، رام تجسم زندگی (دارما) است.
تعهد تزلزلناپذیر خدای رام به زندگی (دارما)، نمونهایی از آن است، که با انتخاب او، جهت حرکت بر مبنای احترام به فرمان پدرش، بر ادعای خود بر تخت سلطنت. فروتنی او به عنوان پراتام بهاشی [26] - اولین کسی که جویای حال دیگران است - نشان دهنده رهبری واقعی اوست که ریشه در مهر و مهربانی دارد. از طریق رامچاریترا [27] (شیوه زندگی خدای رام)، ما میآموزیم که خدمت واقعی به مردم، اغلب مستلزم فداکاری و ایثار فرد است، و دارما باید حتی زمانی که شرایط دشوار یا ناخوشایند است، غالب شود.
جناب کریشنا [28]: بعنوان صدایِ فرزانگیِ جاوید و ماندگار، این تجسم کریشنا است، به ویژه از طریق بهاگواد گیتا [29] ، که بشریت را با روشنای معنویت غنیتر کرد. آموزههای او که بیان میدارد: «حق تو این است که تنها وظیفهات را به انجام رسانی، نه اینکه به دنبال نتیجهاش باشی. نگذار نتیجه و میوهی کارت، انگیزهی عمل تو باشد، و نباید به بیعملی دل ببندی و دچار شوی.» (BG 2.47) [30] او ما را اطمینان داد که : « هر زمان که زندگی (دارما) رو به زوال، و مردگی (آدارما) رو به افزایش باشد، من خود را آشکار میکنم تا تعادل را برقرار کنم.» (BG 4.7) این آموزهها ابزارهایی برای زندگی مدرنند و ما را ترغیب میکنند که در میان پیچیدگیهای این زندگی، استوار، و فداکار و درستکار بمانیم.
ما مورد عنایت خداوند قرار گرفتهایم، که از نعمت تولد به عنوان انسان برخوردار شدیم - تا فرصتی برای درک و حس حقیقت نهایی را بیابیم. با این حال، این فرصت تنها زمانی معنادار و قابل تحقق است، که ما به طور فعالی تجسم آموزههای جناب رام، کریشنا (خداوند) و خرد راهنمای خود باشیم.
از خود بپرسید: آیا زندگی روزمرهام، هماهنگ و در ائتلاف با دارما (آئین) است؟ آیا در انتخابهایم به راستی، مهر و روشنی پایبندم؟ مسیر روشن است: بیاموزید، انعکاس آن باشید، و با آموزهها زندگی کنید، تا جایی که به ظرفی از نور تبدیل شوید.
همچنان که سفر خود را دنبال میکنیم، تنها این آموزهها را نخوانیم و نشنویم، بلکه واقعا با آن آموزهها زندگی کنیم. اجازه دهیم آنها، اندیشه، کردار و آرزوهای ما را شکل دهند. خرد و فرزانگیِ راهنما، نمونههای راما و کریشنا، و نور ابدی وداها، مسیرهایی باز برای همه کسانی است که ارادتمندانه جستجو میکنند.
بیایید با نیایشی که سفر هر جویندهی حقیقی را - از جهل به خرد، از تاریکی به نور – در بر دارد، سخن را به پایان بریم: «باشد که با هم در این مسیر گام برداریم (از تاریکی به نور، از سردرگمی به روشنی، از روزمرگی به تقدس).»
شاهرود - سه شنبه 11 شهریور 1404 برابر با 2 سپتامبر 2025

یک راهنمای مذهبی در حال مدیتیشن
[1]- The Vedas وِدا «دانایی و فرزانگی» به نوشتههای مذهبی ریشه گرفته از هند باستان گفته میشود. کتابهای ودا کهنترین نوشتههای مربوط به تمدن معنوی آریاییهای باستان و قدیمیترین نوشته به زبانهای هندواروپایی است که به زبان سانسکریت ودایی نوشته شده است. تاریخ نگارش وداها را در دورهای بین سالهای ۱۷۵۰ و ۶۰۰ قبل از میلاد میدانند.
[2]- ویدانته یکی از شش مکتب هندو و ارتدوکس فلسفه هندی است کلمه ودانتا به معنای پایان وداها و در اصل با اشاره به اوپانیشادها است اوپانیشادها، بهاگود گیتا و برهما سوترا اساس ویدانته را تشکیل میدهند. تمام مکاتب ویدانته فلسفه خود را با تفسیر متونی که به نام پراتانترای (به معنی سه منبع) مطرح میکنند.
[3] - برهما یا براهما (ایزد آفرینش)، در آئین هندو و در کنار ویشنو و شیوا، از ایزدان تریمورتی (سه گانه) است. همسر براهما، ساراسواتی، ایزدبانوی دانش و شناخت است. آیین قوم آریایی هندوستان، برهمایی بود که به برهما (Brahma) خدای هندوان اشاره میکند
[4] - این نوشتار تحت عنوان: « The Aim of Human Life: An evening discourse on Adi Shankaracharya’s teachings » در مجله ارگانایزر (Organiser) وابسته به گروه راستگرای هندوی RSS در تاریخ 25 may 2025 منتشر شد، که از گروههای مادر در بحث ملیگرایی هندویی در هند معاصر است و ارگان سیاسی آن حزب BJP اکنون قدرت را تحت نخست وزیری نارندرا مودی در دست دارند.
[5] - معبد و مدرسه جیوتیر مت (Jyotir Math) یکی از چهار معبد از این نوع است که 1200 سال قبل توسط ادی شانکارا (Ādi Śaṅkara) برای حراست از هندوئیسم و مکتب ودانتا (Advaita Vedānta) تاسیس شد، که از دوگانه (یزدان-اهریمن) پرستی (non-dualism) دوری میکند و به سمت یگانگی گرایش مییابد. که در بخش چمولی در ایالت اُتارکند در شمال هند واقع است. معبد دیگری از این نوع در ایالت کرالا، یکی دیگر در ایالت کارناتاکا در جنوب هند، و دیگری در ایالت گجرات در غرب هند، و چهارمی در ایالت اُدیسا در شرق هند قرار دارد.
[6] - Badrinath مکانی در ایالت اوتارکند در شمال هند
[7] - دارما (dharma) در هندوئیسم دارما را در معنی وظیفه و رسالت هر فرد در زندگی در نظر میگیرند. در زبانهای هندی امروزی، دارما بیشتر در معنای کیش و آیین افراد استفاده میشود. واژه دارما، خود از ریشه هندوایرانی دار (داشتن) گرفته شده و از دیدگاه لغوی به معنای برپادارنده است.
[8] - جنانا (jnana) دانش واقعی است که تغییر ناپذیر و جاودان است
[9] - موکشا (moksha) در فرهنگ هندو انسان در نتیجه تناسخ و حلول در چرخه زندگی گرفتار است، تا به مرحله رهایی و یا موکشا دست یابد، این زندگی پر از رنج را تجربه میکند، رهایی و یا موکشا لحظه خلاصی انسان از رنجی است که بارها ممکن است تکرار شود.
[10] - Adi Shankaracharya یک محقق ودایی هندی، فیلسوف و معلم (آچاریا) ودانتا متعلق به سده هشتم میلادی بود. تأثیر واقعی او در «بازنمایی نمادین او از دین و فرهنگ هندو» نهفته است، علیرغم این واقعیت که اکثر هندوها به «آدوایتا ودانتا» پایبند نیستند، اما او را به عنوان یک راهنما و معلم قبول دارند. او را به عنوان کسی که فرقههای مختلف (ویشنویسم، شیوایسم و شاکتیسم) را با معرفی شکل پرستش پانچایاتانا، پرستش همزمان پنج خدا - گانش، سوریا، ویشنو، شیوا و دیوی - آشتی داد، به تصویر میکشد و استدلال میکند که همه خدایان چیزی جز اشکال مختلف برهمای یکتا، موجود برتر نامرئی، نیستند.
[11] - Sanatana Dharma به معنای آیین جاودانه در میان هندوها معروف است
[12] - Brahma Jnana جنانا در فلسفه و ادیان هندی دانش، معرفت، درک و شناخت، خرد و فرزانگی است. درک بر یک رویداد شناختی متمرکز است
[13] - dharma
[14] - artha
[15] - kama
[16] - Guru این همان مفهوم «پیر» در فرهنگ ایرانی است که حافظ می فرماید، «سالک نرسد بی مدد پیر به جایی - بی زور کمان، ره نبرد تیر به جایی - بی پیر مرو تو در خرابات - هرچند سکندر زمانی! و یا جناب مولانا می فرمایند : چون گـرفـتـی پیر، هین تسلیم شو - هـمچو مـوسی زیـر حکم خضر رو - ناز بزرگانت بباید کشید - تا به بزرگی بتوانی رسید - پير را بگزين که بي پير اين سفر - هست بس پر آفت و خوف و خطر و...
[17] - Kabir Das عارف، شاعر و راهنمای دینی هندو متعلق به قرن 15 میلادی که مکتب بکتی را بنیان نهاد، وی در بین صوفیه، سیکیسم، و هندوها محترم است.
[18] - Vishnu یکی از خدایان سه گانه اصلی هندو، به معنی فراگیر، «کسی که همه چیز است و درون همه چیز است» خدای حافظ و نگهدارنده، وقتی جهان با نیروی شر مواجهه شود و هرج و مرج و نیروهای مخرب آن را تهدید کند، ویشنو به عنوان نگهدارنده جهان نظم را برقرار میکند.
[19] - Maheshwara یا همان شیوا که در کنار برهما، ویشنو سه گانه تریمورتی را تشکیل میدهند همان خدای باری تعالی و موجود ماورایی
[20] - Smritis سْمْرْتی (سانسکریت: स्मृति، آوانگاری: Smr̥ti، ت. «یادمانده») اصطلاح عامی است برای همه حجم وسیعی از دانش مقدس دینی هندوها که به خاطرها آمده و در سنّت هندویی منتقل گشتهاست. برخی پژوهندگان متون سمرتی را معادل روایات در سنتهای دیگر تلقی کردهاند.
[21] - Vashishtha Smriti این متون گرچه وحیانی (شروتی) تلقی نمیشوند اما از طرفی از ارزش و اعتبار دینی درجه دو برخوردارند، و برخی، مانند بهاگواد گیتا، حتی محبوبیت و توجهی همارز مهمترین متون ودایی کسب کردهاند.
[22] - Mahabharata نوشتاری حماسی مربوط به زندگی خدای رام
[23] - shloka شلوکا (سانسکریت: श्लोक)، śloka, from the root श्रु śru, ت.ت. 'hear',) در معنای وسیع تر، طبق فرهنگ لغت مونیر-ویلیامز، «هر بیت یا بیت ضربالمثل، گفتن» است. اما بهطور خاص به آیه ۳۲-هجا اشاره دارد که از متر ودیک anuṣṭubh، که در بهاگاواد گیتا ادبیات کلاسیک سنسکریت استفاده میشود، مشتق شده است
[24] - यन्न भावतं तन्न भारतं
[25] - Ramachandra خدای رام به عنوان یک حلول جدید از ویشنو است
[26] - Pratham Bhashi اولین زبان شکل گرفته
[27] - Ramcharitra
[28] - Krishna کریشنا ظهور ویشنو در پنج هزار سال پیش در جنگی بزرگ به نام کوروکشترا بودهاست. طی این جنگ، کریشنا به دوست و مرید خود آرجونا آموزشهای مهمی را در زمینهٔ شناخت روح، خداوند، و سه راه رسیدن به خداوند یعنی راه شناخت (جنانا یوگا)، عمل (کارما یوگا)، و عشق (باکتی یوگا) را ارائه میدهد. این آموزشها در کتاب بهاگوادگیتا آمدهاست
[29] - Bhagavad Gita مهمترین و اسرارآمیزترین بخش حماسه هندی موسوم به مهاباراتا است که از دو کلمهٔ بهَگَوان به معنی خداوند و گیتا به معنی سرود و نغمه تشکیل شده و شامل ۱۸ فصل و دربرگیرنده حدود ۷۰۰ بیت میباشد
[30] - چنین فلسفه عمل، و نگاه به کردار را در سخن بنیانگذار ج.ا.ایران هم میتوان دید که گفت: «ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه.» و لابد ایشان آنرا از سخن بزرگان دین که 1400 سال قبل بیان شده اقتباس کردهاند، اما پیش از این که اسلام به بیان چنین مفهومی اقدام کند، 5 هزارسال قبل، این مفهوم در سخن خدای هندوان جناب کریشنا انعکاس یافت. که این نشان از همپوشی و تداوم معانی در آئینهای مختلف و یا وام گیری آنان از همدیگر و... دارد.
هفدهم دیماه 1403، هیمالیا [1] و یا بام دنیا سخت لرزید [2]، مثل تمام زلزلههای ویرانگری که زندگیها را نابود، و انسانها را به کام مرگ میبرد، و یا به داغ عزیزانش می نشاند؛ هیمالیا مرکز لرزش های بزرگی است که هر از گاهی تن این مردمِ بلند مرتبه نشین و صبور را میلرزاند. زلزلههای چند سال اخیر در پاکستان، هند، نپال و اینک در تبت، از هیمالیا نشینان کشتارها کرده است.
در هیمالیا، حرکتی که در پوسته زمین، از میلیون ها سال قبل آغاز شده، هنوز به سمت شمال، به وجه محسوسی ادامه دارد، و ارتفاع چکادهای چند هزارمتری هیمالیا همچنان بلند و بلندتر میشود؛ و مردمانی که بر آن زندگی میکنند، بیقراری زمینِ زیرپای خود را، با آرامشی که در درون خود ایجاد میکنند، قابل تحمل میسازند، زندگی در هیمالیا همواره با رنجی توان فرسا همراه بوده و هست، که شرایط زیست محیطی بر مردمانش تحمیل میکند، رنجی که از تولد تا مرگ، دغدغه ذهنی آنان است، مردمی که فلسفه فکری اشان بر تبیین و همزیستی با «رنج» [3] تعریف شده است، آنطور که بودای شان [4]، در تفکر پرسشگونه اش از روندهای جاری در جهان، زیر درختی که به بیداریاش منجر شد، پتانسیل رنج را در زندگی بشر شناخت، ریشه رنج را یافت، و با تفکر رهایی از رنج [5] بیدار شد.
بلندترین منطقه کره زمین، که سپیدی برف هایش، و تیزی اشعه های آفتابِ کوهستانیاش، چشمِ مردمانش را رنج میدهد، و آنان را وادار میکند تا پلک ها را به هم آورند، و روزنه چشم به بیرون را تنگ کنند، و با تمرکز بیشتری نسبت به ما، به پیرامون خود بنگرند، شاید همین تمرکز است که باعث شده، تا حقیقت هستی را بیشتر از آنانی که با چشمانی باز می بینند، درک کرده و بیابند.
آنان در سرزمینی زندگی میکنند که تو گویی خورشیدِ این سرزمینِ شرقی، دِگر گونه آفریده شده است، و سوزش شعلههای بلندش باعث می شود، مردم تنها از روزنه ایی میان دو پلکِ به هم آمده، راه خود را بپایند و بیابند، و فلسفه زندگی را دریابند، و اینچنین است که در طولانی مدت، چشم هایشان بادامی شده است، آنان در ناحیه جنوب و جنوب شرقی ایالت خراسان باستان ایرانِ تمدنی می زیاند، که خورشید در تابش خود در این منطقه باستانی ما هم، طوریست که ایرانیان نیز، این شرقی ترین ایالت خود را، «خوَرآسان» می گفتند، یعنی سرزمین زایش خورشید.

مناطق متاثر از زلزله در هیمالیا با مردم خاص و افکاری منحصر به فرد
زلزله هفت ریشتریِ بزرگِ تبت، منطقه ایی را متاثر کرد که اکنون قلب خیزش بوداییان، و بودیسم جهانی است، مرام و منشی که در کوههای بلندِ حاشیه جنوبی هیمالیا به دنیا آمد، رشد کرد، و در جهان گسترش یافت، اما پیش از گسترش، خود را در این کوههای دور افتاده و سختدسترس هیمالیا، از گزند رقیب و دشمنی سرسخت چون برهمنیسم هندوییِ، که بودیسم در واقعی اصلاحی بر آن بود، حفظ کرد، اما اکنون آنان از لاک دفاعی خود خارج شده اند و روحانیون بودایی از این منطقه، خود را به قاره های دوردست در اروپا و امریکا رساندهاند، و علاوه بر چیرگی فرهنگی و فکری بر مناطق بسیاری در قاره دیرپای آسیا، یکی از پیشروترین شیوههای تفکر و منش را در رویارویی با زندگی، در جهانِ تشنه ی معنا، رهبری میکنند، هر چه آنان، در هندوستان که زادگاه بودا است، غریب و عقب رانده شده اند، در آسیا، اروپا و به خصوص امریکا در حال جولان و حرکتند.
و معنایی را نمایندگی میکنند، که خود را از طریق انقلاب، جنگ، غازیگریِ برونگرایانه و... گسترش نمی دهد، بلکه از راه ایجاد صلحی درونی در وجود تک تک انسانهای پیرو خود، و توسط خودشان پی گرفته و می گیرند، و سپس بروز اثرات درونی این خودسازی است که آنرا در معرض قضاوت جهانیان گذاشته، و دلها را به خود متوجه میکند؛ درست بر عکس عملکرد اسلام، کمونیسم و... که یکی گسترش خود را از همان آغاز بَنا، بر نبردهای انقلابی، و یا ایجاد انقلابات بزرگ دنبال میکند، و دیگری که بسیاری از پیروانش به استفاده حداکثری از حربه جهاد و مبارزه ی سخت می اندیشند، و گسترش آن را به سرداران سپاهیانی میسپارند که در سرزمینهای دیگران پیش تاخته، و وسعتگشایی می نمایند،
تا به زعم برخی، مالیات جزیه، یا زکات، و غنایم را به سرزمینهای خلیفه نشین اسلامی سرازیر کنند، در حالی که چشم جهانیان از این تازش سریع، باز و گرد مانده، و در بهت و حیرت فرو میرود، مسلمانان روزی در جهانگشاییهای خود، تا انتهای ایالت خراسان باستان ایران در نزدیکیهای مغولستان در خاوران رساندند، و از این سو تا سرزمینهای سرد و قطبی شمالی، و در باختر، تا دیوارهای اروپای غربی، و از این سو تا کرانه های اقیانوس اطلس، و در جنوب آن تا مرکز آفریقا تاختند، و پیش رفتند، تنها اسلامی که در جنوب شرق آسیا رواج دارد را سفیران تجاری و... از ایرانیان بدون تازش و لشکرکشی گسترش دادند، ورنه داستان و تاریخ جهاد و غازیگری سرداران اسلامی خواندنی و عبرت آموز است.
اما چه فایده، وقتی گَردِ سم اسبان تیزروِ آنان فرو نشست، بعد از پیروزی، و بدست آوردن چیرگی کامل، به خاطر عدم خودسازی، تقوا و پرهیزکاری درونی، به عدم سازش درونی مبتلا شدند، و از آن زمان تا کنون، نبردهای داخلی پرشماری برای تقسیم مناطق، بین مسلمانان و نحله های قومی، فکری، مذهبی و... آنان ادامه داشته و دارد، و سرزمینهای اسلامی، به سان گوشتِ قربانی بین مسلمانان همواره رد و بدل شده و می شود، و آنان در پس هر پیروزی، همدیگر را منحرف، فتنه، خارج از دین و... خوانده، مال، جان و ناموس همدیگر را حلال کرده، از همدیگر به غارت بردند و به کنیزی فروختند،
و تو گویی بازی پایان ناپذیر «بزکشی» [6] همواره در این سرزمین ها جاری بوده است، که مردم و سرزمین های اسلامی، به سان لاش بزی، هر دم در دستانِ سواری قرار گرفت و می گیرد، که زودتر و قدرتمندتر از راه می رسید، و در فرصتی اندک، آن را از دیگری ربوده، و به سوی خزانه ی خود می تاخت، تا اگر موفق شد، آن را در تیول دارایی خود شامل نماید، تا بتواند آن را، از آنِ خود بداند و...، به سوریه امروز نگاه کنیم، تنها در چند دهه گذشته، چقدر دست به دست شده است، یک بار از آنِ داعشیان شد، یک بار ایران و روسیه آن را گرفتند، اکنون ترکیه، و فردا لابد از آنِ عربستان خواهند بود و...!
و این چنین شد که شعار «الله اکبر» رزمندگان اسلام، با بریدن سر دیگران عجین و همراه شد و...، و شنیدن این ذکر، مو را بر تن جهانیان سیخ کرد، و بدین ترتیب اسلام به دینی مخوف و مهاجم تبدیل شد، و مسلمانان بعنوان انسان هایی چالشی، انتحاری، درگیر در نبرد و خون و... در چشم جهانیان شکل گرفتند. سرمایه کشورهای مسلمان برای چیرگی بر همدیگر، همواره هزینه شد و می شود، و امروز ایرانیان نیز، شرایط قرار گرفتن در مسیر چنین بادهایی را حس می کنند، و نتایج طرح های توسعه طلبانه اینچنینی را با پوست و خون خود لمس می کنند، که چنین تفکری چه بر سر مردمِ خود می آورد، و مردم زیر نظریه های توسعه طلبانه چطور دچار فقر، بیکاری، ورشکستگی، عقب ماندگی، سقوط اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و... می شوند، و این تنها بخشی از عوارض چنین تفکری است.

غژگاوها در حال حمل بار در هیمالیا
اما در مقابل، هیمالیا نشینها هستند، که هنوز وسیله باربری آنها غَژگاو (یاک Yak) [7] است که بار زندگی مردمان هیمالیا را در مسیرهای سختِ کوههای بلند آن به دوش میکشد، و در خانههایی ساخته از سنگ و گِل زندگی میکنند، و بزرگترین سازههای آنان معابدی است، که اهل معنا در آن درسِ رهایی از رنج می آموزند، نارنجی پوشانی که همواره لباس احرام بر تن دارند، و سرهای خود را همیشه تراشید نگه میدارند و...، و بزرگترین دغدغه سالهای زندگی اشان، کشف و حسِ آرامشی درونی است، که از راه چیرگی بر نفسِ زیادهطلب بدست می آید، و در انتها در پی ساخت انسانی است که بر خود چیره شود، و بر تمایلات خود لگام زند، و نیروهای عصیانگر درونی اش را به کنترل در آورد تمایلاتی که او را به تهاجم و تجاوز می خواند، بعد از این است که به فکر رفتن و کشف جهان دیگران می اُفتد و...
و اینان، وقتی به کشف جهان پیرامون خود نایل می شوند نیز، به دنبال ایجاد امپراتوری های متکی بر سلاح و قدرت نبوده و نیستند، و بلکه امپراتورهای خونریز را هم به آرامش، تامل، در خود نگریستن، رعایت حقوق دیگران، تفکر در کردار خود و... میکِشَند، آن سان که آشوکا [8]، یعنی خونریزترین حاکم سلسله موریایی ها را، به آرامترین و صلحجوترین انسان تبدیل کردند، از این رو سلاحی جز ریاضت و کنترل بر خود ندارند، و راه رهایی فردی را دنبال میکنند، و بیش از این که به فکرِ به بهشت بردن دیگران باشند، در فکر نجات خود از رذیلت های درونی خود، چون زیادهخواهیهای دنیایی و...، که به رنج بیشتر انسان منجر میشود، هستند، و برای رهایی از چرخه زندگیهای بیهوده اند و.. تلاشی پایان ناپذیر، و همیشگی، همراه با پرهیزکاری و مراقبه دائم دارند.
این است که بودا از جایی در نزدیکیهای همین کشور نپال، که در این زلزله دیروز سخت لرزید، برخاست و تفکر او انقلابی فکری و اصلاحی علیه هندویسم بود، دینی که به دسمایه برهمنان و ارباب معابد تبدیل شده، و پنجههای خود را در زندگی و تن پیروانش فرو کرده، و به دین و مرامی تبدیل شده بود، که غرق در پرستش الهههای بیشمار گردید، و کار را به جایی رساندند، که بجای این که هندوئیسم و این دین و مرام، در خدمت انسان و زندگی او باشد، انسان و زندگی او را در پای این خدایان و این مرام و مسلک، توسط ارباب معابد، و برهمنان فرصتطلب و زیاده خواه و... قربانی می کردند، و انسان را در رنج و دردی بسیار غرق کرده بودند و...
بودیسم اکنون بسیاری از مناطق آسیای شرقی، جنوبی و جنوب شرق را در بر گرفته است، اما بوداییان داعیهدار حکومت بر مناطق تحت چیرگی خود نیستند، اما فارغ از اشتباهاتی که داشته و دارند، آن مناطق را به سلطه فرهنگ و رفتار خود در آورده اند، این است که دنیای غرب در مقابل بودیسم احساس خطر نمیکند، و بودیسم مقام مهمی در رشد و توسعه در بازار معنا، در جهان غرب را بدست آورده است، و غرب تصمیمی برای توقف آن راا ندارد، و بدان آغوش باز کرده است. [9]
مانک های بودایی در حال مراقبه دسته جمعی در یک مکان مذهبی
اما روش مبتنی بر تهاجم، انقلاب و سیطره با قدرت سلاح و طغیان فیزیکی، توسط متفکران دیگری در بازار تفکر جهانی، از جمله کمونیسم، اسلام و... باعث شده است که جهان به مقاومت منفی روی آورد، و غربی که آغوش خود را به سوی بودیسم شرقی باز کرده است، گارد دفاعی گرفته، و به ستیز و مقابله با اسلام و کمونیسم روی آورد. و در یک فقره اقدام تدافعی، تنها با کاشتن درختی با میوه هایی بسیار تلخ، همچون موجودیت اسراییل، با سکانداری فاشیست های خونخوار و ظالم و متجاوزی به نام صهیونیسم، کل خاورمیانه را به قتلگاه مسلمانان و سرداران پرشور آن در کشورهای اسلامی تبدیل کرده است.
و تنها از سال 1947 تا کنون، در ابتدا لیگ کشورهای عربی، در مقابل صهیونیسم زانو زدند، و بسیار تضعیف شدند، و در آخرین پروژه، ج.ا.ایران نیز با کل امکانات داخلی و خارجی اش، که اسراییل را در دایره آتش خود، از چند طرف گرفتار و محاصره کرده بود را، در پای این درخت، بر زمین زدند و سر بریدند، و با کنار رفتن این جدیدترین رجزخوان بزرگ اسلامی، علیه این پروژه غربی در خاورمیانه، و بعد از شکست در سوریه، زمزمه هایی برای رویارویی آینده ترکیه با این تله غربی شنیده میشود، که محور ترکیه – قطر (اخوال مسلمین) نیز، قربانی بعدی آنان در جهان اسلام، در مقابل پروژه صهیونیسم خواهند بود، تا کل سرمایه های داخلی و خارجی کشورهای اسلامی، خود را یک به یک در مقابل این قمار تکراری، ببازند و از صحنه خارج شوند.
امروز وقتی به خانه های ویران شده در اثر زلزله مهیب نزدیک به هفت ریشتری، در قلب بودیسم، در هیمالیا نگاه می کنی، باورت نمی شود که چه کسانی با چه پتانسیل مالی، نظامی، امکاناتی، تمدنی و... در حال فتح مغزها در دنیای تشنه معنا در جهان هستند، مردمی نادار، که کل زندگی آنان خانه هایی گلی – سنگی است که در سخت ترین آب و هوا و شرایط زندگی می کنند، اما در مقابل مسلمانان با دارا بودن ثروت های افسانه ایی و سرزمین های حاصلخیز، درگیر همدیگرند، و رهبران شان که همه داعیهدار رهبری جهان اسلام هستند، در ابتدای هر خیزش فکری، به تقویت قدرت خود، به هر طریق و وسیله ی ممکن می اندیشند، تا چیرگی یافته، بر کشورهای اسلامی دیگر مسلط شوند، و سپس سلطه فیزیکی خود را به خارج از آن گسترش دهند، اما آن رهبر بودایی، مثل مردمش، از خود شروع می کند و با خودسازی ایی که هیچگاه پایان نمییابد، دنیا را به سیطره رفتار و تفکر خود در آورده است.
این است که در مقابل تمام جان هایی که این روزها در سرمای چند درجه زیر صفر هیمالیا از دست رفتند، و اکنون زیر آوار خفته اند، ادای احترام می کنم، برای بازماندگانشان آرامش آرزو دارم، چرا که آنان مردمی اند که خودسازی وجه همتشان از تولد تا مرگ است، تفکر و دستشان در فکر چیرگی بر خود است، تا سیطره بر دیگران؛ و در حالی که به خودسازی مشغولند، نگاه و تحسین دیگران را به خود جلب می کنند، و گسترش می یابند.
مردمی که در مرام و مسلک خود خدایی ندارند [10]، اما از هر خداترس و خداپرستی، خود را در جهان بی ضررتر نشان دادهاند، و دنیا در کنارشان احساس آرامش میکند، پیام آورشان معجزه ایی [11] ندارد، اما معجزهوار انسان ها را به انسانیت و خودسازی، و درونسازی سوق می دهد، آنچنان معنی عمیقی در گفتار ساده اوست، که دنیا اعتماد کرده و آغوش بدان ها باز کرده است.
نمایی از شهر له، در شمال هند در هیمالیا، منطقه ایی بودایی نشین
یک روحانی بودایی در کنار یک فیل در جنوب شرق آسیا
یک روحانی بودایی در کنار یک فیل در جنوب شرق آسیا
یک معبد بودایی ساخته شده بر صخره ها در هیمالیا
یک معبد بودایی ساخته شده بر صخره ها در هیمالیا
یک طلبه بودایی در حال مراقبه و مدیتیشن در جنوب شرق آسیا
یک طلبه بودایی در حال مراقبه و مدیتیشن در جنوب شرق آسیا
مانک های بودایی در حال انجام مراقبه و مدیتیشن در کنار یک بنای بودایی در جنوب شرق آسیا
مانک های بودایی در حال انجام مراقبه و مدیتیشن در کنار یک بنای بودایی در جنوب شرق آسیا
تقدیم یک کودک به عنوان قربانی به یکی از خدایان
تقدیم یک کودک به عنوان قربانی به یکی از خدایان
عیب بودیسم در غرق شدن در خودسازی است، به گفته گاندی هر غرق شدنی نادرست است
عیب بودیسم در غرق شدن در خودسازی است، به گفته گاندی هر غرق شدنی نادرست است
https://mostafa111.ir/neghashteha/articel/tag/%D9%87%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7.html#sigProId41bd826a7d
[1] - رشتهکوه هیمالیا به سانسکریت हिमाल مرتفعترین رشتهکوه جهان که به بام دنیا مشهور است. این رشتهکوه، خط جداکنندهٔ شبهقارهٔ هند از فلات تبت است. نام هیمالیا به معنی «برفستان» است. بلندترین قلهٔ جهان، اورست با ارتفاع ۸۸۴۸ متر در این رشتهکوه قرار دارد و بخشی از کشورهای، پاکستان، هند، نپال، چین (تبت)، بوتان در آن قرار دارد.
[2] - هیجدهم دیماه 1403 بر اساس دادههای سازمان زمینشناسی آمریکا، زلزله ایی به بزرگی ۶.۸ در عمق ۱۰ کیلومتری سطح زمین، حوالی ساعت ۹ صبح به وقت محلی شهر «شیگاتسه» در تبتِ چین را لرزاند. کشور نپال در همسایگی آن، و بخشهایی از هند نیز این زلزله را احساس کردهاند. زمین لرزهها در این منطقه که بر روی یک خط گسل عمده زمین شناسی قرار دارد، رایج است. شیگاتسه یکی از مقدسترین شهرهای تبت به حساب می آید.
[3] - چهار حقیقت شریف یا چهار حقیقت آریایی را آموزه اصلی سنت بودایی دانستهاند که قالبی مفهومی برای تمامی اندیشههای بودایی بهدست میدهد. این چهار اصل، سرشت رنج (دوکه dukkha)، علت آن، توقف رنج، و راهی که به گسست از رنج میانجامد را توضیح میدهند. بودا میگوید: «زائیده شدن، پیری، بیماری، مرگ، اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی، نرسیدن به آنچه شخص دوست میدارد رنج هستند.» ویژگی رنج، یکی از سه نشانه هستی است. دوکَه، نه تنها بر رنج به معنای احساسهای ناخوشایند دلالت دارد، بلکه اشاره است به هر چیزی، چه مادی و چه روانی، که مشروط است، و دستخوش پیدایش و از میان رفتن است، و شامل پنج انبوهه است، و حالت رهایی نیست. پس هر لذت معرفتی رنج است زیرا دستخوش پایانیافتگی است. دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. دوُکه به دلیل میل و تشنگی پیدا میشود.
[4] - بودا बुद्ध "فردِ بیدار" به معنی «بیدار شده» است و به فردِ «روشنیده» یا بودی گفته میشود گرچه از آن بیشتر برای اشاره به سیدارتا گوتاما بودا، بنیانگذار دینی ان آرتین نیبودایی استفاده میشود. در بسیاری از منابع وقتی صحبت از «بودا» میشود منظور همان «گوتاما بودا» بنیانگذار مذهب بودایی است و همین به این باور غلط که منظور از لفظ «بودا» تنها همان «گوتاما بودا» است دامن زدهاست اما به باور بوداییان بسیاری دیگر نیز به «مقام بودایی» رسیدهاند. بر پایه پژوهشهایی توسط راناجیت پال، بودا از شاهزادگان ایرانیتبار و معاصر مهاویرا بودهاست. در حقیقت «بودا» یک لقب است به معنی فرد «روشنفکر» یا به عبارتی «فردی که درک بالایی دارد».
[5] - بریدن از رنجها با بریدن از تمایلات نفسانی دستیافتنی است و این حقیقت سوم میگوید که هر انسان توان بریدن از رنجها را در خود دارد. گسست از رنجها را در آیین بودا، روشنایی، بیداری، و خاموشی نیروانا شعله رنج نیز میگویند. برای رسیدن به این حالت، انسان باید درک کند که راه رسیدن به خوشبختی راستین، از طریق دنبال کردن تمایلات و تشنگیها میسر نمیشود بلکه با پذیرش واقعیت خود و گسست از تشنگیها بهدست میآید.
[6] - بُزکَشی (کشیدن بز) یک بازی سنتی گروهی است که سوار بر اسب انجام میشود. شیوهٔ انجام بازی به این صورت است که عدهای اسب سوار برای جابجا کردن لاشه یک بز یا گوساله تازه ذبح شده با هم به رقابت میپردازند. سوارکاران باید لاشه بز را در حین سوارکاری از روی زمین برداشته و آن را با پیشی گرفتن از رقبا در محل مشخصی که معمولاً یک دایره علامتگذاری شده در زمین بازی است بر زمین بگذارند.
[7] - گونهای گاوسان موبلند است که دمی مانند اسب دارد و در مناطق افغانستان، هیمالیا، فلات تبت و مغولستان زندگی میکند. بیشتر غژگاوها به صورت اهلی در میان مردم زندگی میکنند ولی گروه کوچکی غژگاو وحشی نیز در طبیعت وجود دارد.
[8] - آشوکا که سلطنتش بین ۲۶۸ تا ۲۳۲ پیش از میلاد بود، پیرامون دو سده و نیم پس از بودا و شاهی از دودمان موریا بود که به کیش بودایی درآمد و به آموزههای بودایی باورِ راستین یافت و همهٔ زندگی خود را وقف تحققِ عملیِ اصول آن نمود. گرچه قبل از ایمان آوردن به بودا پادشاهی خونریز و مستبد بود. موریاها به احتمال زیاد از تبار عربها بودند که از شمال به هند درآمدند. وی پسر بیندوساره از شاهان موریایی بود و بر بیشتر شبه قاره هندوستان از بخشهایی از افغانستان امروزی گرفته تا میسوره در دوردستهای بنگال و تا جنوب گوآی کنونی فرمان راند.
[9] - آیین بودایی، چهارمین دین فراگیر جهان است؛ که بیش از ۵۰۰ میلیون نفر از جمعیت جهان از آن پیروی میکنند.
[10] - در دین بودایی خدایی پرستیده نمی شود
[11] - بیشتر پیامبران در ادیان مختلف، به خصوص ادیان ابراهیمی را با اقدامات خارق العاده ایی به نام معجزه، همراه می دانند که آنان با نشان دادن این معجزات، مردم را مجاب به پذیرش پیام خود می کنند.


