روند پیروزیهای پیاپی رهبری ترکیه در راهبری کشور و مردم خود به سمت توسعه و پیشرفت، در پهنههای داخلی، منطقهای و جهانی، نشان میدهد راهبردهای آنان، آموزههای خوبی را برای رهبران ایران در خود دارد. چراکه فرزانگی در برخورد آنان با مسایل داخلی و جهانی را، در گفتار و کردار آنان، و نتایج آن میتواند دید.
آخرین برونداد رهبریت شایسته سالار، و پرورش یافته در ساختار سیستم حزبی ترکیه، و برخورداری آن از عقلانیت را، میتوان در پرونده اسارت آقای عبدالله اوجلان [1] دید، رهبر بزرگترین گروه مخالف حاکمیت ناسیونالیسم ترک بر کُردها در آنکارا، که برغم نبردهای سنگین و چند دههایی بین کُردها (حزب پ.ک.ک) و نیروهای امنیتی و نظامی ترکیه، که تنها در آمار کشتار آن نبرد سنگین، نزدیک به 80 هزار نفر از دو طرف کشته برجای گذاشته است، و خسارتهای دیگر، اما این روزها به صلح و آتش بسی آبرومندانه نزدیک میشود.
وقتی ترکیه با همکاری امریکا و اسراییل، موفق به ربایش این رهبر مخالفان خود از افریقا، و انتقال او به داخل ترکیه در سال 1377 شد، رهبران این کشور در سیستم نظامی، امنیتی، قضایی و سیاسی، عقدههای فردی و سیستمی خود را به کناری نهاده، از سر فرزانگی و سیاست، در سطح ملی تصمیم گرفتند، و چوبهی دار را به کناری نهاده، اوجلان را به سان یک رهبر مبارز، به رسمیت شناخته، و زنده نگه داشتند و...، و امروز میوههای شیرینِ این فرزانگی، فروخفتن خشم، شکیبایی و مهر ورزیدن خود بر اسیر خود را میچینند.
26 سال از دستگیری این رهبر بزرگ کُرد میگذرد، و سیستم امنیتی و قضایی ترکیه عقلانیت و فرزانگی به خرج دادند، و طناب دار را بر گردن او نینداختند، در حالی که تنها به بهانه آلوده بودن دستان او، به خون دهها هزار نظامی و غیرنظامی ترکیه، چوبه دار، آب سردی بود که به صورت و دل بسیاری از صدمه دیدگانِ از این نبرد، در ترکیه، خنکای انتقام را مینشاند، اما تصمیم سازان در ترکیه، عوام فریبی و مستی ناشی از این پیروزی، خشم شخصی و عمومی خود را به کناری نهادند، و به بهتر از انتقام کشیدن و... اندیشیدند.
و به نظر میرسد، روح پوپولیسم و عوامفریب جهان سومی ترکیه، در برابر خرد جمعی و روح مدارای رهبران دمخور ترکیه با جهانِ دمکراتیک و آزاد، زانو زد، و شکست خورد، و آنان دست کم در این پرونده، ملت خود را به خودی و غیرخودی تقسیم نکردند (آنچنان که در زمان تشکیل ترکیه ارمنیها و کُردها را به حاشیه راندند و ترکیه را تنها از آن ترکها دانستند)، تا برای شاد کردن دل خودیهای خود، غیرخودیهای (کُردها) بسیاری را دل آزرده و غمگین کنند، این کردند و نهالی را کاشتند که اکنون در حالِ به میوه نشستن است.
از این رو عبدالله اوجلان را در جزیره ایی نگه داشتند و در یک مذاکره درازدامن و چندین ساله، او را متقاعد کردند که در مسیر منافع ترکیه حرکت کند، و امروز به نظر میرسد که آنان با این مخالف سرسخت خود، به توافق دست یافتهاند، و به دست خود او، بزرگترین حزب مسلح و مبارزِ مخالفِ حاکمیت آنکارا بر مناطق کردنشین را که، اوجلان خود آنرا بنیانگذاری کرده بود را، منحل اعلام کرده، و اوجلان خود از رزمندگانِ کُرد گروه دستساز خود خواست، تا ابزار جنگی بر زمین نهند، و با حاکمیت آنکارا، به یک توافق از سر مدارا و گفتگو دست یابند.
این سطح از فرزانگی را در سیستم تصمیم ساز کشورمان کمتر میتوان دید، چراکه هر رهبر و یا جنگجوی مخالفی که به دست سیستم قضایی و امنیتی ما افتاد، اولین سرنوشت قابل تصور برای او، چوبهی داری بود، که انتظار گردنش را میکشید. اعدام، عبدالمالک ریگی [2] ، جمشید شارمهد [3] ، روح الله زم [4] و... از آخرین این نوع برخوردها هستند که در هر سه موردِ ربایشها، به اعدامِ آنان پایان یافت، و شاید لازم بود که این وقارِ حاکمیتی، شکیبایی را در منش تصمیم سازان کشورمان هم میدیدیم، تا کمتر به مرگ مخالفان، و بیشتر به استفاده از آنان در مسیر منافع و امنیت ملی ایران فکر میکردند، تا تن آنان را بر چوبه دار آویزان ببینند.
یکی از حقوق بنیادین آدمها حق مبارزه است، مبارزه در ذات زندگی آدمها نهفته است، و بدون مبارزه، آدمها یا به برده همنوع خود، و یا در بهترین بروز آن، به یک مظلوم دگرگون خواهند شد. و حاکمیتها معمولا فراموش میکنند که این حق را به نخبگان جامعه خود باید داد، و اینکه هر نظامِ حاکمیتی در جهان، به صورت طبیعی، با پدیده مخالف (تندرو و کندرو) و مخالفتِ داخلی شهروندانش مواجه خواهد شد، شهروندان مخالفی با آرمانهایی جدا، و حتی مخالف آرمانِ حاکمیت مستقر، که نظام مطلوب خود را میجویند، و برای استقرار آن کوشش و مبارزه میکنند.
آدمیت و سیستمهای حاکمیتی آنها، باید روزی به این درجه از فهم، مدارا و شکیبایی و عقلانیت برسند که، بود و باش مخالف و مخالفت را به رسمیت شناخته، برای مخالفت و مخالف حق و وسعت عملِ درخور در نظر گیرند، چرا که آدمها همیشه خود را لایق زیستی آزادانهتر و بهتر از وضع موجود، میدانند و از این روست که برای خود حق مبارزه برای دستیابی به آن را قائلند، و برای آن مبارزه هم میکنند، آنقدر آرمانِ آدمها در این راستا برایشان ارزشمند است، که گاهی برایش حاضرند جان هم بدهند.
مبارزهی با وضع موجود، در هر کشور و جامعهیی، نه دور از عقلانیت است، و نه از حد و حدود اختیار شهروندان، آنرا به دور باید خواست و دید. مبارزهایی این چنینی، پدیدهایی نسبتا همهگیر (کم یا زیاد) است، و در گوشه گوشهی جهان رواج دارد، حتی نظامهای دیرپای قانونمندی همچون بریتانیا نیز با پدیده جدایی طلبی و... مواجهند، و خسارت آن به سیستمهای حاکمیتی، امری روشن و به نوعی پذیرفته شده است،
از این رو در سیستمهای نرمال و درستِ حاکمیتی، از پیگیری خسارات وارده ناشی از اعتراضات، و خشم عمومی در این سطح هم، خودداری میکنند، و سعی میکنند که چشم پوشی کنند، چرا که این برونداد را، حق شهروندان خود میدانند، که اعتراض کنند و معترض هم در اوجِ احساسِ ظلم، ناکامی و ضرری که از ناحیه جامعه خود احساس می کند، ممکن است خساراتی بزند، ماموری کشته شود، مکانی آتش زده شود و... که اگرچه درست نیست، اما گاهی اتفاق میافتد، در اینجا حاکمیتهایی که خود را از مردم خود میدانند، حق انتقامجویی از شهروندان معترضِ خود را، به خود نمیدهند، چراکه معترضین را نیز از خود میدانند، که برای هر مامور کشته و یا زخمی شده، چند مکان به آتش کشیده شده، چند شهروند معترض را به دار مجازات محکوم نکنند و... و راه های دیگری برای مهار این نابهنجاریها جستجو میکنند.
و این چنین است که به صورت دوفاکتو، حاکمیتها در پدیده مبارزات سیاسی و...، خسارات ناشی از مبارزه شهروندان خود را پذیرفته، و به نوعی آن را به ذمه جامعه (شریک جرم همه مجرمین) دانسته، و آنرا به رسمیت میشناسد، معترضان را صاحبان جامعه دانسته، که حق دارند در مسیر مبارزه خود، حتی برای دیده شدن و شنیده شدن، خساراتی همه به اموال عمومی بزنند، و از این روست که علاوه بر اینکه، برای شهروندان مبارز در اپوزیسیونِ مسالمتجو، در سیستمهای حکمرانی خود، حق و حقوق بسیاری در نظر میگیرند، بلکه برای مبارزینی که نوع ژرفتری از مبارزه با سیستمهای حکومتی را اتخاذ میکنند نیز، حقوق مناسبی در نظر گرفته، و نانوشته حد نگه میدارند، و البته نتیجه آن شکیبایی خردمندانه، و مدارای در خور حاکمیتیِ خود را هم میگیرند، که آرام شدن جامعه و شکستن چرخه انتقامجویی از آن جمله است.
رهبران فرزانه میدانند اگر مبارزه مسالمتجویانه و اصلاح طلبانه شهروندان در یک کشور نتیجه نداد، جامعه خود، جمعی از شهروندان معترض را به سمتِ مشی مبارزه خشنتری هدایت میکند، و از آنجاکه این دو تابعی از همند، جامعه خود را به نوعی شریک جرم دیده، و یک حق پذیرفته شده برای آزادیخواهان، تحولخواهان، اصلاح طلبان و تغییرطلبانی از این نوع را نانوشته به رسمیت میشناسد، چراکه در تکثر طیف شهروندان مبارز، افرادی وجود دارند، که گاه در مسیر نبردهای مسلحانه هم قرار میگیرند و گرچه این حق طرفین است که گلوله را با گلوله پاسخ گویند، اما حاکمیتها حد نگهداشتن در حق شهروندانی که این نوع مبارزه را در پیش میگیرند، و اسیر میشوند را نیز، از فرزانگی و فهم حکمرانی خود می دانند، و اگر حاکمیتهایی به این امر تن در ندهند، با عواقب آن روبرو خواهند شد.
نمونه آن اعدام جمشید شارمهد بود، که اگر تصمیم سازان حد نگه میداشتند، صبر و شکیبایی حکمرانانه در پیش می گرفتند و... شاید امروز روابط دیرینه بین ایران و آلمان این چنین دچار تنش نمیشد، که نمایندگیهای دیرپای کشورمان، و از جمله مراکز فرهنگی ایران در این کشور مهم اروپایی، این چنین به تعطیلی کشیده نمیشدند، اعدام شارمهد اگرچه تنها دلیل نبود، اما در این امر بی تاثیر هم نبود.
یا اعدام عبدالمالک ریگی، چقدر در نابودی گروه تحت فرمان وی موثر بود؟ آیا به دنبال اعدام یک جنگجوی بلوچ، قدرت مانور آنان افزایش نیافته است؟ مقایسه الگوی ترکیه و ج.ا.ایران در استفاده از خشنترین ابزار نابودی مخالفان، یعنی اعدام، یا همان اعدام درمانی جامعه، نشان میدهد که به نظر میرسد تصمیم سازان کشورمان ره به بیراهه زدند و...
در حالیکه حکمرانان ترکیه با پیشه کردن مدارا، نوعی فرزانگی در حکمرانی را، ترمز حس انتقامجویی خود قرار دادند و با دوری از احساساتی همچون خشم، و با دست زدن به راهبرد مدارا با مخالفان خود، سود چالاکی سیستمی، بکارگیری فرزانگی، صبر و انتظار، جهتگیریهای درست و..، را در خزانه منافع و امنیت ملی کشور خود واریز کرده و میکند. شهروندان هر کشوری سرمایههای غیر قابل جایگزین آن محسوب میشوند، شهروندانی که گاهی در لباس مخالف با تو میجنگند، روزی همانها کلید حل مشکلات لاینحل شما هم خواهند بود.
عبدالله اوجلان هنگام دستگیری در هواپیما
در حال انتقال به ترکیه در سال 1377 در محاصره ماموران امنیتی ترکیه
[1] - عبدالله اوجالان (زاده ۴ آوریل ۱۹۴۸) که در میان پیروانش به عمو رهبر نیز مشهور است سیاستمدار، نظریهپرداز و زندانی سیاسی چپگرای کُرد اهل کشور ترکیه، و نیز رهبر و بنیانگذار حزب کارگران کردستان است. حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک)، یک سازمان پیکارجوی چپگراست که برای جلوگیری از سرکوب کردهای ترکیه توسط دولت ترکیه، تأسیس شده و علیه حکومت این کشور به فعالیت مسلحانه میپردازد. عبدالله اوجالان از زمان دستگیریاش در ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ تاکنون در ترکیه در زندان امرالی به سر میبرد
[2] - عبدالمجید ریگی ( ۱۳۶۲ – ۳۰ خرداد ۱۳۸۹) مشهور به عبدالمالک ریگی؛ رهبر پیشین گروه جندالله بود که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران فعالیت مسلحانه میکرد. گروه وی از سوی جمهوری اسلامی ایران، دولت پاکستان و ایالات متحده آمریکا به عنوان «یک گروه تروریستی» شناخته شده و متهم به «قاچاق مواد مخدر، آدمربایی و ترور شمار زیادی از مردم عادی و نظامیان ایرانی به ویژه اعضای سپاه پاسداران» بود ریگی در اسفند ۱۳۸۸ توسط وزارت اطلاعات ایران دستگیر شد و پس از آن گروه جندالله، محمدظاهر بلوچ را به عنوان جانشین وی معرفی کرد
[3] - جمشید شارمهد (۳ فروردین ۱۳۳۴ – ۷ آبان ۱۴۰۳) فعال سیاسی ایرانی-آلمانی و از اعضای انجمن پادشاهی ایران بود که مدیریت رادیو تندر را پس از ناپدیدشدن فرود فولادوند بر عهده داشت. شارمهد تابستان ۱۳۹۹ در دبی توسط مأموران وزارت اطلاعات ربوده شد. وی در ایران زندانی، شکنجه و در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهاماتی چون «افساد فیالارض» و «محاربه» محاکمه و به اعدام محکوم و در ۷ آبان ۱۴۰۳ اعدام شد.
[4] - روحالله زم (۵ مرداد ۱۳۵۷) روزنامهنگار و فعال سیاسی اهل ایران بود. او یکی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران بود که وبگاه و کانال تلگرامی خبری-تحلیلی آمدنیوز را تأسیس کرد و برای انتشار اسناد فساد حکومتی شناخته شد. در ۲۲ مهر ۱۳۹۸ رسانههای داخل ایران خبر از دستگیری روحالله زم توسط سازمان اطلاعات سپاه دادند. زم در سحرگاه ۲۲ آذر ۱۳۹۹ بهوسیله طناب دار اعدام شد.