مرحوم محمد نوری خیلی جالب عشق یک ایرانی را در قالب این اشعار در مورد ایران خوانده است. (خدایش رحمت کند)
ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود ،
رنج دوران برده ایم ، رنج دورانبرده ایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود ،
خون دل ها خورده ایم ، خون دل ها خورده ایم...
ما برای بوییدن بوی گل نسترن ،
چه سفرها کرده ایم ، چه سفرها کرده ایم ...
ما برای نوشیدن شورابه های کویر ،
چه خطرها کرده ایم ، چه خطرها کرده ایم ...
ما برای خواندن این قصه ی عشق به خاک ،
رنج دوران برده ایم ، رنج دوران برده ایم...
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک ،
خون دل ها خورده ایم ، خون دل ها خورده ایم...
ویا در جایی دیگر این ارجمند می خواند :
در روح و جان مــــن ، مــی مانی ای وطن
بــه زیــر پا فــتد آن دلـی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننـــشیند در ســخـن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیـرزد
ای ایران ایران ، دور از دامـــان پــاکت دســــت دگـــران ، بـــد گـــهـــــران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من ، تو بمان ، در دل وجان
ای ایـــران ایران ، گـلزار ســـبــــزت دور از تـــاراج خــزان ، جـــــور زمــــان
ای مهر رخشان ، ای روشـــنـــگر دنــــیای مــــن به جــــهان ، توبـــمان
سبــزی صــد چـــمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر ، بــه پرچــمت نــشســته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن ، بمان که تا ابد هستی ام ، به هستی تو بسته
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 3:24 PM توسط سید مصطفی مصطفوی | نظرات