شهدا سرمایه ملی اند و وسیله تسویه حساب سیاسی نیستند

گاهی سخن دل را از زبان دیگری می شنوی و فریاد احسن از عمق جانت بلند که "جانا سخن از زبان ما می گویی" که این سخن صالحان و انبیا (ع) است؛

درحالتی دیگر نیز برخی سخن خود را از زبان دیگران می گویند؛ مثال بارز آن هم اهالی عرصه "مداحی" و یا همان جماعت "مداحان" هستند که سخن و احساس خود را از زبان ائمه اطهار (ع) بیان می کنند و آن را "زبانحال" می نامند و براحتی احساس و یا سخنی را که خود دوست دارند و مقتضای جلسه مداحی اشان است را از زبان آنان (ص) بیان و یا حادثه ایی از زندگی آنان (ع) را آنطور که خود می خواهند در قالب همین زبانحال، روایت کرده و نتیجه گیریی را که می خواهند، متعاقب آن می کنند (اشکی می گیرند و...). 

امروز برخی از سیاستمداران و جناح های سیاسی هم مشی و راهبرد مداحان را انتخاب و سخن سیاسی و راهبرد جناحی خود را در لفافه و پوشش نام و یاد شهدا پیچیده و در زمانی که شهدا ما را ترک کرده و نسبت به ما در حالت سکوت ظاهریند، از زبان شهدا، سخن خود را به مردم القا می کنند و این اسفناک ترین حالت است که قهرمانان ملی این آب و خاک به دستمایه هجوم رقبای سیاسی به همدیگر تبدیل شود، درحالیکه شهدا و رزمندگان عرصه خون و شهادت، سرمایه های ملی اند و باید از تعرض سیاسی جناح های درگیر قدرت دور باشند، اینان همچون عتیقه ها و یافته های نادر باستانی اند که فارغ از این که چه کسی حاکم باشد، متعلق به همه ی نسل های یک ملت و البته بشریتند.
با وجود بیش از سیصد هزار شهید (منبع: مجری مراسم شهدای خیابان نادر شاهرود)، در هر شهر و دیاری، در هر موقع از سال که وارد شوی، کمتر جایی را خواهی یافت که بَنِری و یا پلاکاردی نصب نشده باشد و خبر از برگزاری مراسمی به منظور تجلیل از تمام یا بخشی از شهدای آن دیار نداشته باشد؛ اینجا در شهر شاهرود هم چند روزی است که خیابان ها میزبان بنرها و تمثال مبارک شهداست که خبر از مراسم تجلیل از آنان را می دهد؛ شهدا کسانی بودند که با شکستن خطوط مرزی کشورمان توسط متجاوزین بعث عراق، بی درنگ شتافتند تا ایران بماند و دوباره زیر سم اسبان متجاوز اسکندری، چنگیزی و... و اینک صدامی له نشود و دوبار به تکرار تاریخ ننشینیم و ناموس و خاک این کشور به غارت دوباره متجاوزی دیگر نرود؛ پس با هر منش و تفکری که باشیم آنان را قهرمانان ملی این کشور و شایسته تجلیل خواهیم یافت.
بیستم مرداد ماه سیزدهمین سالگرد 52 شهیدِ منطقه خیابان نادر شاهرود بود که در مسجد امام جعفر صادق (ع) در همین خیابان در شام شهادت آن امام (ع) برگزار شد و یا در نقطه ایی دیگر از شهر بَنِرِ شهدای طلبه که برای آنان جداگانه مراسمی است و یا مراسم شهدای شرکت ذغالسنگ البرز شرقی که شب جمعه، در این شرکت برگزار خواهد شد و...
اصولا مجری این مراسمات که تحت نام سالگرد شهدا برگزار می شود، بسیج سپاه پاسداران است و سخنران آن نیز عموما افرادیند که در ارتباط با بسیج و سپاه هستند، لذا در مراسم تجلیل از شهدای خیابان نادر هم آقای سردار آسودی که مجری جلسه او را معاون اسبق تبلیغات حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه معرفی کرد، منبردار جلسه بود. در این مراسم ایشان به نقل از رهبری عنوان داشت "یاد شهدا فریضه است" به قول سردار آسودی، یعنی مثل دیگر فرایض دینی از جمله نماز، حج و... و یا (نقل به مضمون از سخن رهبری که) :"بعضی نمی خواهند نام این شهدا باشد چون می دانند که تا یاد شهدا هست، دیگر محال است که به اصطلاح خودشان "کدخدای عالم" بیاید و در این کشور آقایی کند."
سپس سردار آسودی با شور و هیجانی که بیشتر در تُنِ صدایش تبلور یافته بود (که صورتش را سرخ و آزارندی گوش مستمع بود)، به مقایسه پیام شهدا و عملکرد برخی از مسولین (البته فقط دولتی ها و نه دیگر مسولین کشور و دولت وقت و نه دولت قبل) پرداخت و بیشتر کلامش متوجه ریاست محترم جمهوری و تیم مذاکره کننده هسته یی کشور بود و چند بار از واژه "کدخدا" که آقای رییس جمهور (دکتر حسن روحانی) برای امریکا به کار برده بود استفاده کرد، و تلویحا (ولی کاملا روشن و آدرسدار) سعی بلیغ داشت تا نشان دهد که منش راس دولت ج.ا.ایران مغایر منش شهداست.
شاهد مثال او هم بحث جنگ نفتکش ها بود و ایشان مدعی شد که شهدای آن جنگ برای امریکا هیچ قایل نبودند و لذا بر امریکا پیروز شدند و در مذاکرات هسته یی طرف های ایرانی برای امریکا قایل شدند و او را "کدخدای جهان" دانستند و لذا تن به چنین بندهایی در قرارداد هسته ایی دادند که مثلا آژانس راستی آزمایی کند و داور بین المللی هم همین کشورهای مذاکره کننده باشد و.. او همچنین به توصیه های دوستان همفکرش به دولت نسبت به بی اعتمادی به امریکا اشاره کرد و با تشریح جریان حملات صدام بعد از پذیرش قطعنامه و پیشروی آنان از پنج محور که به زعم ایشان با چراغ سبز امریکا صورت گرفت، تلویحا نتیجه گیری کرد که امریکا قابل اعتماد نیست و مدعی شد که به این هشدار آنها در بحث مذاکرات هسته ایی توجه نشده است و... (ای کاش رسانه ای باشد که این سخنرانی ها را مو به مو پخش کند و در معرض افکار عمومی و صاحب نظران قرار دهد و به بحث کارشناسی گذاشته شود تا بی پایه بودن بسیاری از این نتیجه گیری های دلبخواهی روشن شود.)
گرچه هیچ ملتی نباید یاد قهرمانان ملی خود را فراموش کند و تجلیل از آنان حتی ضروری به حال خود ما نیز می باشد، ولی متاسفانه مراسم شهدا که قهرمانان ملی ایران معاصرند، به متینگ سیاسی دلواپسان و شاخه یی از اصولگرایان تبدیل شده تا سخنان خود را تحت نام توسعه و ترویج گفتمان شهدا و به نام آنان و از زبان آنان مطرح نمایند و مطامع سیاسی، انتخاباتی و گروهی و جناحی خود را دنبال کرده و پیش برند.
حال آنکه نه آن شهدا در این مراسم حضور دارند که از خود دفاع کنند و بگویند این سخن ما نیست و نه کسانی که مورد حمله این جناح سیاسی، در جناح مقابل در این گونه "مراسمات اختصاصی شده" حضور دارند تا دفاعی از خود کنند و علیرغم این که ترمز تقوا، وجدان، انصاف و مصالح ملی و... باید در این مواقع کارکرد خود را نشان دهد و ترمزی بر این گونه اعمال شود و فریاد زده شود که ایثارگران عرصه خون و شهادت "ثروت عمومی اند، استفاده اختصاصی ممنوع"؛ نه ترمزهای معنوی حضوری دارند و نه ترمزهای قانونی و...
نماینده ایی از قوه مجریه هم نیست تا از اعتبار، عملکرد، تاکتیک و راهبرد خود دفاع کند؛ و البته حضورش هم ممکن نیست، زیرا این مراسمات بیشمارند و حمله ی رقبای سیاسی این دولت در عددی بزرگ و وسیع صورت می گیرد و تریبون ها و تریبون دارها آنقدر زیادند که قابل حضور و پاسخگویی فیزیکی و در محل نیست و تنها این ترمزهای دیگری از جمله اخلاق، انصاف، دین و... هستند که باید کارکرد را خود نشان دهند و توقفی و تعدیلی بر این گونه اعمال شوند، که انگار متاسفانه در این زمینه ها هم سقوطی بزرگ و عظیم داشته ایم و اثر و حضوری از این ترمزها (تقوا) هم دیده نمی شود.
دولت و مجریان کیس ملی مذاکرات هسته یی (که البته به پایان هم نرسیده و باید تمام حواس خود را به طرف مذاکره خود معطوف کنند، هم وقتی برای پرداختن به دشمنان داخلی مذاکرات ندارند)، و تنها رسانه ملی باید میبود تا در اختیارشان باشد و از آن بلندگوی بزرگ پاسخ این همه شبهه پراکنی ها را بدهند، که متاسفانه صدا و سیما هم خود به بخشی از این تریبون های جناح مقابل دولت تبدیل شده و از دسترس رییس جمهور ایران و وزرایش خارج است و تنها راهی که برای رییس جمهور و تیم او باقی مانده استفاده این که از توان تریبون های برون مرزی سود برند تا از اعتبار تاکتیک و راهبرد خود دفاع کنند که استفاده از این تریبون هم خود مسایل دیگر و بهانه ی دیگری به دست رقبای دولت خواهد داد تا حملات بی وقفه خود را گسترش دهند.
مذاکرات هسته ایی که خود یک موضوعی ملی است و در یک ابتکار گروهی و هماهنگ و به هنگام صورت گرفت و رییس جمهور ایران اعتبار و آبروی خود را در همان ابتدای شروع به کارش با توکل به حضرت حق، به ریسک بزرگی سپرد، که معلوم نبود پایانش چگونه رقم خواهد خورد و او و دولتش به چه سرنوشتی مبتلا خواهند گردید؛ ولی در یک طرح ریزی و روش هدفمند، منظم، ایثارگرانه، شبانه روزی، هوشمندانه، سیاستمدارانه، صبورانه و... اجرا و به حول قوه الهی، علیرغم دشمنان سرسخت داخلی و خارجی اش (از جمله دلواپسان داخلی، اعراب متخاصم، اسراییل و جناح جنگ طلب جهانی و...) در عین ناباوری تا بحال با موفقیت پیش رفته است و باید با خوشبینی و هوشمندانه از آن دفاع کرد تا روند آن ملعبه دست دشمنانش قرار نگیرد.
البته به این دوستان دلواپس و دشمن این حرکت ملی هم باید گفت که این تنها شما دلواپسان نیستید که مسایل را می بینید بلکه بسیاری از شما بیناترند و از شما سابقه ی بیشتری در جهاد و مبارزه و انقلاب دارند و می بینند و البته باید گفت که شما از چشمان بینایی برخوردار نیستید، که اگر بودید چرا در چند سال گذشته که آن همه اختلاس و غارت از بیت المال این مردم جنگ زده، انقلاب کرده، تحریم شده و.. شد و هزار مشکل دیگر بر سرش آمد، آنرا ندیدید، تا دوست سکاندار شما در فراغ بال کامل و در ذلِ تشویقات، تکبیر و صلوات شما کشور را در آستانه ورشکستگی قرار دهد و صدایی بلند نکردید و دوربین ها و تریبون هایتان اقدامات او را بزرگ نمایی کرد و شبانه روز به تجلیل از او و تیمش مشغول بودید و هیچ تکانی به خود ندادید و نظاره گر اقداماتش بودید و... و حال ناگهان از خواب بیدار شده اید و دلواپس همه چیز شده اید.
و حال که دولتی به ترمیم خرابی های آن سیل بنیان کن، بی برنامه گی، افسارگسیختگی و باری به هرجهت بودن، بی قانونی، خود رایی، تعارض، بهم ریختگی و... برخاسته، کنار گود عافیت نشسته و در حاشیه امن، زیر سایه مقامات و مسولیت هایی که یافته اید، نشسته و به قهرمانان عرصه این میدان می گویید "لِنگِش کن" که خود فرصت استفاده از فن لنگ کردن حریف را برای سال های دراز در این مذاکرات داشتید و نتوانستید از آن بهره یی ببرید و وقت و انرژی و ثروت چند صد میلیاردی این کشور را به باد فنا دادید.
"از کرامات شیخ ما این که، مشت خود را باز کرد و گفت وجب است" جناب سردار آسودی در این جلسه می فرماید "به قول و قرار امریکاهایی ها اعتباری نیست و..."، شما که چنین کشف بزرگی کرده اید بفرمایید، در این جهان چه فرد و کشوری را می توانید مثال بزنید که بتوان به قول و قراردادش اعتبار و اطمینان کرد؟! آیا به چین و روسیه که در این چند سال سرنوشت، اقتصاد و سیاست خارجی کشور را به آنان بسته بودید، و صدها میلیاردها دلار پول نفت و ثروت این کشور را در آنجا نقدا و جنسا به ودیعه گذاشتید، می شود اعتبار و اطمینان کرد، که به امریکایی ها و... نمی توان اعتماد کرد؟!!
ایشان در بخشی دیگر از سخنرانی خود با اشاره به سخنان قایم مقام صدرالاعظم آلمان که بعد از قرار داد هسته ایی به تهران آمده بود مبنی بر این که "ما چشم به بازار ایران داریم و می خواهیم کارگران آلمانی را از بیکاری نجات دهیم"، اشاره و نتیجه گیری و کشف بزرگ خود را اعلام کرد، که اینان برای اصلاح کار خود به اینجا می آیند و می خواهند اجناس خود را بفروشند، ولی این سردار بزرگ و کاشف ما شاید فراموش کرده اند که همین بازاری که ایشان نگرانند چند دست دیگر از جمله آلمان در آن وارد شود، تحت سیاست های دوستان ایشان که در آن موقع هیچ دلواپسی نداشتند، عرصه یکه تازی چین بود و سود دلالی آن را هم دشمنان این خاک (اماراتی ها و دلالان قاچاق و دور زدن تحریم ها و...) می خوردند و ترک ها که بر دلارهای خود می افزودند تا داعش را در زیر چتر حمایت خود گیرند تا بنیان طرفداران ایران در منطقه را ریشه کن کنند و آن روز انگار سردارانی همچون آقای آسودی هیچ دلواپسی نداشتند و راحت از این که سکان دولت در دست آنان است، شاهد و ناظر بر بیکار شدن کارگران ایرانی و جشن و پایکوبی اشتغالزایی کارگران چینی بودند که بر این خان نعمت هفتصد میلیارد دلاری یکه تازی می کردند و... و هنوز اجناس آلمانی وارد نشده و کارگران آلمانی مشغول بکار نشده اند، سردارِ ما دلواپس کارگران چینی شده که احیانا بیکار شوند و...
بگذریم از این سخنان عوام پسند که ممکن است در جامعه ایی که سطح مطالعه آن در پایین ترین حد ممکن است، خریدار یابد و تُن صدای بالا و سوار شدن بر ابدان پاک شهدایی که از جان برای وطن و آیین خود گذشتند بتواند درجه یی به حرارت خون های رگ های مستمعین موثر باشد ولی آیا این دور از جوانمردی بازماندگان همرزمان این شهدا نیست که بر موج آنان سوار شده و ماهی سیاسی خود را صید کنند و رقیب سیاسی خود را در آستانه انتخابات آتی بکوبند و بزرگی عمل و درایتش را در مذاکره ی نفس گیر، کوچک کنند و چند رای بیشتر به کیسه ی آرای خود بیفزایند و...؟!!
این کار در حالی صورت می گیرد که این دوستان ما به شهدا و اهمیت این مولفه بسیار هم آگاهند و همین سردار عزیز در ابتدای سخن خود "شهدا را برترین عنصر قدرت نرم نظام ج.ا.ایران" اعلام می کنند و حال چطور به خود اجازه می دهند که از این مولفه قوی و و با ارزش و از این ثروت ملی برای دستیابی به اهداف سیاسی خود سواستفاده کنند، بر می گردد به میزان تقوای سیاسی، ملی و مذهبی آنان که شاید در مصلحت سنجی های گروهی خود به فراموشی اش سپرده اند.
البته این شاید از عجایب منش ما مسلمانان هم باشد که در طول تاریخ از منابر آن که باید هدایت، علم افزایی و دعوت به تقوا شنید، اما بعد از روی کار آمدن بنی امیه، بیشتر مدح این و آن، پیگیری منویات فرد نشسته بر منابر و گروه عساکرش و... را می شنویم و از همه عجیب تر این که هم زمان هم شیطان و هم حاکم وقت مسلمین منکوب و محکوم می شود؟!!. لذا از این منبر طولانی هم، علاوه بر جناب آقای باراک حسین اوباما (که به واسطه از در صلح در آمدن از سوی دلواپسان بدتر از جورج بوشِ جنگ طلب است) و هم رییس جمهور کشورمان مورد مضحکه و حمله قرار می گیرند. زیرا ظاهرا همه گرفتاری دلواپسان این دو هستند که چرا از در صلح در آمدید؛ باید همچنان ناخن به روی هم بکشید، که ظاهرا این بیشتر به مذاق این دوستان خوش می آید؟!!

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 14:11 شماره پست: 816 

دیدگاه‌ها  

#2 مصطفوی 1399-08-25 21:51
دلگیری شب‌های جمعه
رحیم قمیشی
چندین سال پیش برای تحقیقی دنبال تعداد دقیق کشته شده‌های ۱۱ سپتامبر برج‌های دوقلو در آمریکا می‌گشتم.
اینکه آیا واقعا دو هزار و نهصد و هشتاد نفر کشته شده بودند، چند نفرشان مرد بوده‌اند چند نفرشان زن، چند تا سیاهپوست بوده‌اند چند تا سفیدپوست، چند نفرشان امریکایی الاصل بوده‌اند، چند نفرشان مهاجر. آیا بچه‌ای هم میان آنها بوده، چند سالش بوده؟
سایتی را پیدا کردم، تک تک کشته‌شده‌ها را با عکس و مشخصات کامل داشت، و بر روی هر کدام‌شان کلیک می‌کردم صفحه‌ای باز می‌شد، می‌توانستم شمعی برایشان روشن کنم، می‌توانستم از خاطراتی که با هر کدام داشته‌ام آنجا بنویسم، می‌توانستم تولدشان را تبریک بگویم، می‌توانستم برایشان بنویسم بعد از اینکه رفتند چه شد... و چه متن‌های قشنگی دوستان و خانواده‌هایشان برایشان نوشته بودند. چه عکس‌های زیبایی از مراسم عروسی‌شان آنجا بود.
چه کار خوبی کرده بودند، چه کار زیبایی کرده بودند. آدم حس می‌کرد آنها هنوز زنده‌اند.
و دیدم چقدر شهدای ما مظلوم مانده‌اند.
به‌خدا ما ملت مرده‌پرستی نیستیم!
می‌خواهیم از دوستان‌مان بگوییم، می‌خواهیم شمعی برایشان روشن کنیم. کجا برویم؟
می‌خواهیم به آنها بگوییم هنوز یادشان هستیم، روز تولدشان را تبریک بگوییم، بگوییم بعد از رفتنشان چه شد، و ما چه شدیم، کجا برویم؟
چه خاکی به سرمان کنیم؟
گاهی می‌خواهیم اشکی بریزیم، دل‌مان را خالی کنیم...
ما نه تنها جایی برای خنده‌ی از ته دل نداریم، جایی هم برای گریه از عمق جان نداریم! گاهی گریه نکنیم خفه می‌شویم... می‌میریم.
نگویید چرا از غم و غصه‌هایم می‌نویسم، نگویید چرا زخم‌های دلم را باز می‌کنم.
نپرسید چرا گاه دیوانه می‌شوم...
آخر چرا دروغ گفتید شهدا زنده‌اند، اگر زنده‌اند چرا من نمی‌بینم‌شان، چرا هیچکس نمی‌بیندشان
چرا گول‌مان می‌زنید. چرا؟
شهدای سلامت کجا زنده‌اند؟ کو یادبودشان! کو صدای خنده‌شان...
شهدای مظلوم هواپیمای اکراینی کجا زنده‌اند؟ کو شمع‌شان، کو خانواده‌هایشان؟
شهدای آبان ماه کجا هستند، مگر خودتان نگفتید همه‌ آنها که بی‌گناه بودند شهیدند؟ مگر همه بی‌گناه نبودند، کو یادبودشان، کو نامشان، کو سایت‌شان، اصلا چند نفر بودند، چند زن چند مرد...
شهدای مظلوم ما در عراق و سوریه، کو یادبودشان، کو نام‌هایشان، کو تعدادشان،؟
کجا زنده‌اند؟ چرا دروغ می‌گویید؟
صد هزار شهید جنگ هشت ساله اگر غریب نیستند چه هستند؟ اگر فراموش شده نیستند چه هستند؟ اگر تنها مانده نیستند، اگر مظلوم نیستند، اگر در کویر دل‌هایمان گمشده نیستند کجا هستند؟!
شهدای انقلاب، شهدایی که در زندان‌های قبل از انقلاب جان دادند؟ نمی‌خواهد دروغ بگویید الان خوشند، نمی‌خواهد گول‌مان بزنید که دارند می‌خندند...
چرا بخندند؟
شهید وقتی می‌خندد که ببیند دل ما که مانده‌ایم خوش است، کدام دلمان خوش است؟ وقتی خوش است که ببیند با نثار جانش چه ثمراتی به جای مانده از او...
چقدر خانواده‌اش، چقدر دوستانش، چقدر هم محله‌ای‌ها و همشهریانش، چقدر هموطن‌هایش با رفتن او سربلند شدند...
ما الان در اوج سربلندی هستیم؟ و خودمان نمی‌دانیم؟
ما باران را هم اشک خدا می‌بینیم، از بس دلمرده‌ایم!
یعنی می‌دانیم شهدا نمرده‌اند، می‌دانیم می‌بینندمان، می‌دانیم از دنیای ما رها شده‌اند. می‌دانیم اصلا از ما راحت شده‌اند... اما نمی‌توانیم تجسم کنیم می‌خندند. چرا بخندند؟ نمی‌دانیم!
شاید آنها هم امروز به حال ما گریه می‌کنند.
به سر در گمی ما، به ناتوانی ما در اداره بدیهیات زندگی‌مان، به ترسمان از گفتن آنچه در دل‌مان پنهان کرده‌ایم، به دروغ‌هایی که به هم می‌گویبم...
به امید ما به انتخابات آن سر دنیا، به اینکه منتظریم دستی از آسمان بیاید و وضع‌مان را بهتر کند، به نگاه مأیوسانه‌مان به دلار که باز بالاتر می‌رود.
به حقارت‌مان، به خط فقرمان...
به اینکه امروز همه احساس شکستن استخوان‌هایمان را در مشکلات زندگی روزمره می‌شنویم...
اصلا خدا کند شهدا زنده نباشند.
هیچکدامشان
دیوانه نشده‌ام
کفر نمی‌گویم
خدا کند آن دنیا ما را با شهدا مواجه نکنند
خدا کند جهنم ما دیواری با بهشت آنها نداشته باشد، مبادا ببینیم‌شان!
ما هیچ توضیحی برای آنها نداریم.
ما ترسو بودیم، ما ناتوان بودیم.
ما دروغ‌ها را باور می‌کردیم
ما خودمان را هم گول می‌زدیم
ما برای شهدایمان به اندازه کشته شده‌های ۱۱ سپتامبر هم کار نکردیم
ما اصلا نمی‌دانیم آنها اسمشان چه بوده
تولدشان کی بوده...
کجا باور کردیم زنده‌اند!
ما وارثان بدی هستیم
خودمان هم می‌دانیم...
#1 مصطفوی 1398-09-10 11:32
شهدای بدست آمده از تفحص :
در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد، یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
‎خوب، پلاک داشتند، پلاک‌ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آن‌ها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً این‌ها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند.
‎اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
‎شهید سید ابراهیم اسماعیل‌زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل‌زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه بابلسر.»
« روحشان شاد و یادشان گرامی»
منبع کانال تلگرامی "پیشکسوتان جهاد و شهادت"

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.