اورمزدا! هیچکس بیشتر از تو ذهنم را درگیر نمیکند

خورشید هر روز در آسمان دلم می چرخد و می گوید : "تو در همه جایی". صبحدمان که فروغش از شرق می روید، و دلبری های بی مثالش را به حد کمال می رساند، قبله گاه نمازم مشرق می شود؛ اما به گاه غروب نیز جلوه ها دارد، و صورتم را ناخوداگاه سوی مغرب می کشاند، اینجا همان قبله گاه چشم آشناست که مرا رو به قبله غرب می کند؛ بهنگام ظهر نمی دانم به کدام سو بایستم، و تو را تماشا کنم، لذا سر سوی آسمان می شوم، و تو را آن بالاسرها می جویم.

با غروب خورشید و آمدن شب سکوت و سایه نیز می آیند، همهمه ها از گلوها باز می ایستد، و باز تو در سکوت و تاریکی بهتر از هر زمانی جلوه گری؛ بهتر از روز که با آن خورشید زیبایش، که همه جا را روشن می کند؛ در آن دم تو را با سکوت سیر گوش می کنم؛ به دور از ناله های شبخیزان و یا دزدانی که از دیوارها بالا می روند، و حواسم را از تو پرت می کنند، تو را در سکوت بهتر می توانم شنید؛ که در هیاهوها انگار تو هم گم می شوی، کاش دهان ها را بَستی بود، تا کسی نه بر سری، و یا بر سکوتی فریاد نتوانست زدن، و سکوتی و یا سری را نتوانست شکستن؛ گویا که تو در سکوت از پیداترین هایی؛ و در همهمه ها، ضجه ها، فریادها، بی قراری ها، هیاهوها، شلوغی ها، وِرد های بلند و... محو خواهی شد؛ در چنان هنگامه ایی هر چه نگاه می کنم تو را نمی بینم، انگار تو را با گوشه خلوت و سکوت غار حرا راحت تر می بینم، تا هنگامه شلوغِ هروله در صفا.

هر سو که می نگرم نقش رخ تو را جلوه گر می بینم، اما در سکوت این رخ نمایان تر است؛ ای غایب از نظر! آیا تو هم ما را می بینی؟! در کدام حالت می خواهی، در سکوت و یا هیاهو، نمی دانم؟ لابد می بینی؛ اگر دوست نداشتی هم می توانی نبینی؛ در غیبت تو هم چرخ جهان شاید بچرخد، زیرا که بسیاری تو را خارج از چرخه می بینند و چرخشان نیز می چرخد؛ روزگار ما و آنها هر دو ورق می خورد؛ آنقدر روتین می گذرد که انگار بود و نبودت یکیست؛ اما نه هرگز این طور نشاید و نیست، که بود و نبودت، یکی باشد، بودنت بسیار آرام بخش و امید دهنده دل است.

کاش مدعیان، ما را در سکوتمان وا می گذاشتند، و می رفتند، کاش آنان نیز سکوت را به فریاد ترجیح می دادند؛ کاش سکوت وهم انگیز، ترسناک و باعث عقبگرد نبود، تا تو را سیر می شنیدم؛ و آرزوی سکوتی طولانی می کردم، کاش هیاهو از گِرد هیاهوگران بیش نمی رفت؛ تا خود در آن بمانند و دیگران را از تو غافل نکنند.

گویند که دیگر با ما سخنی نخواهی گفت، و با احمد این سخن را به پایان بردی؛ و ارتباط آسمان و زمین دیگر تا مدت ها قطع خواهد بود؛ اما من که باور ندارم، که چنین شود، چرا که هر لحظه صدایت را در گوش خود می شنوم، و یا چیزی با من، از تو حدیثِ دل می کند، و انگار دلم سرزمین تو و دایم در غوغای چیستی و کیستی توست؛ و با تو درگیرم می کند، طوری که با هیچ کس بیش از این درگیر نیستم.

اورمزدا! هیچکس بیشتر از تو ذهنم را درگیر نمیکند

نظرات (3)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی از طریق ایمیل در خصوص این پست برایم نوشت) خودی باش و هر که و هر چه می خواهی باش .... عدالت در خدمت سیاست‎
.... باید بدانند جفایی که آنان در حق اسلام ، انسانیت ، اخلاق، ارزش ها ، انقلاب ایران .... می کنند ( بعبارتی تا کنون کرده اند ) جبران ناپذیر است‎
اینجای نگارشتان چشم هایم و دلم را سوزاند .... غرق شدن آرزو های مردم در موج سیاست‎
دعا کنید دوست برای ایران عزیزمان ... برای آرمان های بلند انقلابمان ... برای جانفشانی های دوستان و همنسنگرانتان ... در دفاع جانانه از این انقلاب و از میهنمان .... دعا کنید برای ته مانده آرزو های مردم عزیز ایران ..... کاش می توانستیم برای تک تک این مردمان و آرزوها شان قایقی بفرستیم‎

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی از طریق ایمیل در خصوص این پست برایم نوشت) خودی باش و هر که و هر چه می خواهی باش .... عدالت در خدمت سیاست‎<br />.... باید بدانند جفایی که آنان در حق اسلام ، انسانیت ، اخلاق، ارزش ها ، انقلاب ایران .... می کنند ( بعبارتی تا کنون کرده اند ) جبران ناپذیر است‎<br />اینجای نگارشتان چشم هایم و دلم را سوزاند .... غرق شدن آرزو های مردم در موج سیاست‎<br />دعا کنید دوست برای ایران عزیزمان ... برای آرمان های بلند انقلابمان ... برای جانفشانی های دوستان و همنسنگرانتان ... در دفاع جانانه از این انقلاب و از میهنمان .... دعا کنید برای ته مانده آرزو های مردم عزیز ایران ..... کاش می توانستیم برای تک تک این مردمان و آرزوها شان قایقی بفرستیم‎

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی از طریق ایمیل در خصوص این پست برایم نوشت) خودی باش و هر که و هر چه می خواهی باش .... عدالت در خدمت سیاست‎<br />.... باید بدانند جفایی که آنان در حق اسلام ، انسانیت ، اخلاق، ارزش ها ، انقلاب ایران .... می کنند ( بعبارتی تا کنون کرده اند ) جبران ناپذیر است‎<br />اینجای نگارشتان چشم هایم و دلم را سوزاند .... غرق شدن آرزو های مردم در موج سیاست‎<br />دعا کنید دوست برای ایران عزیزمان ... برای آرمان های بلند انقلابمان ... برای جانفشانی های دوستان و همنسنگرانتان ... در دفاع جانانه از این انقلاب و از میهنمان .... دعا کنید برای ته مانده آرزو های مردم عزیز ایران ..... کاش می توانستیم برای تک تک این مردمان و آرزوها شان قایقی بفرستیم‎

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
در پس هر وضعیت جنگی یک دولت آسیب‌دیده را می‌توان رصد کرد امین بزرگیان تمایز روشنی وجود دارد بین «ج...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
مسئله‌ی پیچیده‌ی جمهوری اسلامی و اسرائيل.. یادداشتی از تقی رحمانی اسرائیل خود را قویترین ارتش منطق...