ملاصدرای شیرازی و ماهیت انسان و خداوند

 ملاصدارا فیلسوف و حکیم ایرانی و مسلمان در خصوص ماهیت خداوند گفته است که خدایی وجود ندارد که ازجنس عقل و علم نباشد و به عبارتی ایشان معتقد است توصیف خداوند در عقل انسان می گنجد و قابل درک است و ایشان تعاریف خارج از علم و عقل را در مورد خداوند نمی پذیرد . ایشان معتقد است ماهیت انسان را علم و اگاهی تشکیل می دهد و این علم و اگاهی است که تعیین کننده بقای انسان است و عدم و بقای انسان به ان بستگی دارد و انسان هایی باقی می مانند که از نظر علم و اگاهی  فربه ترند این نظریه را برای اولین بار است که می شنوم و این تفکر نظریات مربوط به معاد را که معمول هستند را به چالش می کشد طبق این نظریه انسان هایی که واجد علم نیستند را داری معاد نمی داند و با مرگ از بین می روند و اخرتی برای انان نیست مثل این که شما مثلا درامتحان کنکور شرکت کنید و در ان رد شوید در واقع دانشگاهی برای شما نخواهد و به حدی از حداقل ها نرسیده اید که وارد این مرحله بشوید و انسان بدون علم و اگاهی که به اندازه کافی در این زمینه فربه نشده باشد با مرگ به پایان می رسد و تمام می شود حال گفته می شود که پس مثلا چگونه این فرد تنبیه می شود به خاطر اعمالشان، پاسخی که مطرح می شود این است که چه تنبیهی از این بالاتر می تواند باشد که انسانی نابود شود و به عدم بپیوندد.

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۸۷ ساعت 20:42 شماره پست: 7

دیدگاه‌ها  

#1 مصطفوی 1399-06-26 08:14
ملاصدرا کیست؟
یک عارف؟
یک روشنفکر دینی؟
بهتر است فرازهایی از زندگیش را مرور کنیم ببینیم به چه نتیجه ای می رسیم
او 440 سال پیش قد علم کرد.
در زمان صفویه ظهور کرد.
شاگرد میرداماد و شیخ بهایی بود
او را مرتد اعلام کردند و کمر به قتلش بستند.
چون نتوانستند عقایدش را با استدلال محکوم کنند،
تبعيدش کردندتا فوت کرد.
چرا بعد از 440 سال نمی توانند نادیده اش بگیرند؟
از ایرانی ها صدها نفر(از جمله علامه طباطبایی) و از خارجی ها ده ها نفر (از جمله هانری کوربن) او را به شدت ستوده اند.
چرا اینقدر از مطرح شدن عقایدش هراس وجود داشت و دارد؟
در مورد تئوری حرکت جوهری و اسفار اربعه او هزاران صفحه نگاشته شد ولی هیچکس به کنه مطلب پی نبرد.
قضیه خیلی پیچیده شد.
یکی از مطالبش را بخوانیم:
 خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان؛ اما بقدر فهم تو کوچک میشود،
بقدر نیاز تو فرود می آید،
بقدر آرزوی تو گسترده میشود،
 و بقدر ایمان تو کارگشا میشود.
به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود،
 و به قدر دل امیدواران گرم میشود.
 یتیمان را پدر می شود و مادر،
بی برادران را برادر میشود،
بی همسران را همسر میشود،
عقیمان را فرزند میشود،
ناامیدان را امید میشود،
گمگشتگان را راه میشود،
در تاریکی ماندگان را نور میشود،
رزمندگان را شمشیر میشود،
پیران را عصا می شود،
و محتاجان به عشق را عشق می شود.
خداوند همه چیز می شود و همه کس را کس، به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل،به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار.
و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا، ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوندچگونه بر سر سفره شما، با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند،
بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد،
 در دکان شما، کفه های ترازویتان را میزان میکند،
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند.
  مگر از زندگی چه میخواهید که در خداییِ خدا یافت نمیشود كه به شیطان پناه میبرید؟
كه در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
مگر حکمت زیستن را از یاد برده ایدکه انسانیت را پاس نمی دارید؟!
شرطیکه برای حضور خدادرزندگی انسان مطرح کرده بسیار قابل تدبر است
پناه برخدا
مطلب بالا در 440 سال پیش نوشته شده.
روحش شاد ويادش گرامى وپر رهرو باد

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.