تا مبتلا نشوی حالشان نخواهی فهمید

باید متبلا شوی تا بتوانی حال فرزندان و یاران صدیق پیامبر (ص) را خوب درک و لمس کنی، آنگاه که می دیدند یاران واقعی خدا و رسولش (ص) به حاشیه رانده و ابوذرها در ربذه در حصرند و بر مصادر و منابری که رحمت للعالمین (ص) جلوس می کرد و از جلب و جذب انسان ها به خدا و انسانیت می گفت، کسانی تکیه زده اند که که نفرت و خشونت و خون می سرایند و بویی از کلام و پیامش (ص)، در سخن شان به مشام نمی رسد، نه در راستای منش اویند و نه در روش (ص)؛ جگرهاشان خون می شد آنگاه که انحراف می دیدند، استخوان در گلو و خار در چشم، کاری از دست شان بر نمی آمد، تنها دارایی که داشتند جان شریف شان بود که گاه حتی از دادن آن هم مضایقه نمی کردند تا ره با اصلاح امت جدشان (ص) ختم شود، ولی باز فتنه آنقدر بالا بود که گرچه این خون ها بیداری هایی به دنبال می آورد ولی باز کمی که می گذشت، این خواب بود که چشم مهاجر و انصار و تابعین را می ربود تا حکومت های چند صد ساله جور بر کاخ های بی رونق و تاریک و وحشت زای بغداد و شام برقرار بمانند و به نام خدا و رسول (ص) آن کنند که تنها زیبنده خودشان بود؛ و نه خدا بدان شایسته بود و نه رسولش (ص). 

 

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 22:13 شماره پست: 932 توسط سید مصطفی مصطفوی 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.