تحمل و عدم تحمیل شاید شاه کلید جوامع موفق

  سیستم های حاکم بر جامعه انسانی چه در ابعاد کوچک آن (خانواده)، و یا بزرگتر، فضایی را رقم می زنند که حاصل حاکمیت تعدادی از اصول و منشِ خاصِ اولویت داده شده است و انسان ها را به سمتی هدایت می کند که این اولویت ها قرار دارد. فارغ از حق و یا باطل بودن این سیستم ها، برخی شرایط رشد انسان های تحت سیطره خود را مهیا و باعث بالندگی آنان و در نتیجه جامعه موصوف می شوند، ولی برخی توقف و ایستایی را برای اعضا و در نتیجه جامعه ی خود رقم می زنند، هر سیستم و نگرشی، متناسب با اصولی که سرلوحه اعتقاداتش قرار می دهد، شرایطی را بر انسان های تحت حاکمیت خود تحمیل می کند که این شرایط همان محیط اجتماعی و فرهنگی را رقم می زنند و همین محیط به همراه خصوصیات فردی اعضایش، برون دادی خواهد داشت که رفتار انسانی این جامعه خواهد بود.

در حالی که همیشه انسان هایی هستند که شرایط زمان خود را می شناسند و حرکت متناسب با آن دارند، ولی در عین حال بعضی نیز وجود دارند که شرایط را نمی شناسند، و در نتیجه حرکات ناموزون با محیط غالب خود بروز می دهند و از این طریق است، که اصطکاک ها بوجود می آید و از این طریق بسیاری از انرژی اعضای این جامعه از بین می رود و تباه می شود، در این روند چه جان ها و عمر ها که از بین می رود، چه چشمه های جوشان که بروز نمی یابد، چه حرف هایی حسابی که زده نمی شود و...    
و خوش به حال فرهنگ ها و جوامعی که از چنین افراد ناموزونی کمتر دارند و اگر هم دارند در خود پتانسیل تحمل پذیری بیشتری دارند و در نتیجه تحمیل در آن جوامع کمتر صورت می گیرد؛ و هر چه تحمیل کمتر باشد، شمولیت افراد در فرایند جامعه بیشتر خواهد بود و انرژی های کمتری از توان بالقوه و بالفعل یک جامعه و نیروهایش از بین می رود و تباه می شود.
تحمل و عدم تحمیل شاید شاه کلید جوامع موفق باشد که در این گونه جوامع نیروهای کمتری هدر می رود و به حاشیه رانده می شوند. و وای به حال فرهنگ و محیط های فاقد تحمل و محدود شده که انسان های زیادی با انرژی های بالا به حاشیه رانده می شوند و بار جامعه تنها به دوش عده یی قلیل خواهد افتاد که محدودند و اکثریت در حاشیه یا تماشگر سقوطی خواند بود که در جامعه اتفاق خواهد افتاد، و یا بی طرف مانده و منتظر تغییر می شوند و یا همراه قلیل فعالین جامعه خود را نشان داده و به مقاصد فردی خود فکر می کنند به غارت جامعه بحران زده مشغول می شوند، اینان همان دزدان رفیق قافله اند که به طمع غارت همراهی می کنند.

 

 +    نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم بهمن 1393ساعت 10:54 AM توسط سید مصطفی مصطفوی 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.