کاش آسمان و چشم ها خسیسی نمی کردند

کاش قفل دلم می شکست، و چشم هایم نیز چون آسمان این روزهای وطن، این چنین خشک و عقیم نبودند، و چون باران های موسمی هند، راه باریدن به خود می گرفتند، و از آسمان دل مان غم ها جاری می شدند و می گذشتند.

 ابرهای غم، آسمان دل مان را سیاه کرده اند، اما انگار چشم ها نیز چون آسمان همچنان خسیسی می کنند و نمی بارند، و با این نباریدن، عقده ها بیشتر سنگینی می کند، تا به زخمی متراکم از امراض تبدیل شده، و به جای اشک، زین پس از زخم هامان خون جاری گردد.

کاش آسمان و چشم های مان به بارانی خیس و بهاری می شد و اینقدر خسیس نبودند.

کاش آسمان و چشم ها خسیسی نمی کردند

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.