ترامپیسم و یا احمدی نژادیسم، فرار از ویرانی به دامن ویرانگران

این یک پدیده روانشناختی – اجتماعی جهانی است، که انگار نه جهان اول می شناسد و نه جهان سوم، که هر دو جامعه به اصطلاح پیشرفته و عقب مانده به آن مبتلایند، و آن این که مردم حافظه تاریخی خود را گاه در مواقع حساسِ انتخاب انگار به فراموشی سپرده و یا به کناری گذارده و اقدام می کنند، و انتخابی می کنند که در گذشته آن را امتحان کرده و خساراتش را به عینه دیده اند.

جهان در آستانه ورود به قرن بیست و یکم بود که بشر خسته از جنگ های خونین، چالش های بی پایان، درگیری های ویرانگر، رقابت های بچه گانه بر سر توسعه طلبی های نژادی و سرزمینی و... خود را آماده می کرد تا در یک تحول تاریخِ سده ها، نوع دیگری از زندگی و انسانی شدن را بعد از یک قرن جنگ و کشتار و بی رحمی (قرن بیستم) در قرن جدید (قرن بیست و یکم) آغاز و حس کند، به خصوص این که از دو ابرقدرت آن روز یکی (شوروی) صحنه را خالی کرده بود و باقی مانده (امریکا) هم قاعدتا دیگر به جنگی نیاز نداشت زیراکه رقیبش، خود فروپاشیده بود و لذا سخن از عدم لزوم ساختاری های نظامی همچون ناتو بود.

ترامپیسم و یا احمدی نژادیسم، فرار از ویرانی به دامن ویرانگران

اما انگار مصیبت بشر را پایانی نیست و یک برنامه تروریستی توسط عده ایی وهابی مشکوک بر روی برج های دوقلوی نیویورک، غول وحشی جنگ را توسط جنگ طلبان جمهوریخواه امریکا به حرکت درآورد و جرج بوش (پسر) با انتخاب دو طعمه به ظاهر راحت یعنی افغانستان و عراق خواست تا یکه تازی خود را در جهان یک بار دیگر به اثبات برساند، و همین حرکت نابخردانه جمهوریخواهان مغرور و جنگ طلب امریکایی منطقه ما را در کشتار و غارتی جدید در قرن جدید فرو برد که هم اکنون نیز پس از شانزده سال در این خون غرق است و پایانی انگار بر آن متصور نیست و هر روز عمق این خون بیشتر می شود و حتی دامنه این خون اروپا را هم در بر گرفته و هنوز پایانی بر آن دیده نمی شود و امروز غول بچه هایی مثل عربستان و... کشورهای دیگری همچون یمن و سوریه را به لیست قبلی غارت و کشتار افزودند و حکایت این داستان دردناک و غیر انسانی همچنان ادامه دارد.

اما بی تردید این امریکایی ها بودند که با رای خود به آقای بوش، هشت سال در نقطه عطف تاریخی و ورود صلح آمیز به قرن بیست و یکم را از بشر گرفتند و همان ها باز با فراموش کردن آن همه ویرانی و اشتباه و خون، دوباره در سال 2016 با رای به دونالد ترامپ آخرین سو سوهای نور صلح جهانی را هم که ممکن بود با رای آوردن رقیب ترامپ، بتابد را نیز خاموش کرده و از ویرانی و بدبختی های جنگ طلبان به همان ویرانگران پناه گرفتند و انگار نه انگار که بسیاری از خرابی امروز جهان محصول همین آقایان جنگ طلب و معرکه گیر است که خوشه های خون را از خرمن جنگ بر می چینند.

در کشور ما هم انگار همینطور است، امروز زمزمه هایی از اقبال به احمدی نژادیسم در مقابل گفتمان اصلاح و تدبیر و امید شنیده می شود و یا حتی برخی پا را از این هم فرا نهاده و بر لزوم وجود فردی مثل رضا شاه پهلوی برای حل مسایل کشور سخن می گویند، حال این که انگار این ها فراموش کرده اند که این کشور نیاز به افرادی دارد که آزادی و پیشرفت را برای آن به ارمغان بیاورند و نه دیکتاتوری و... که این دیکتاتورها بودند که حرکت آزادی بخش ایران را عقیم کرده و آن را به انحراف بردند و این موجودات حتی اگر سازنده هم باشند مثل "گاو نه من شیرند" [1] و با یک لگد تمام شیر را خواهند ریخت و همه زحمات را به باد خواهند داد.

باید گفت اگر احمدی نژادیسم درست بود پس این همه ویرانی عمیق که امروز دامن کشور را گرفته و علیرغم همه زحمات همه جانبه دامن کشور را رها نمی کند، چیست؟ شرایطی که چندین دولت باید بیایند تا خرابی آنرا جبران کنند، گفتمانی که فرصت های تاریخی زیادی را از ملت و کشور گرفت و به هدر داد و... و بعد از این همه تازه از ایشان خواهش کرده اند که این دفعه نیاید. انگار نه انگار که این همه به هم ریختگی محصول دیکتاتور منشی آقایان است.

و یا اگر رویکرد حاکمیت پهلوی درست عمل کرده بود، که نیازی به انقلابی خونین و بنیان کنِ عظیم مردمی با آن همه دامنه خرابی های طبیعی در جریان انقلابات نیاز نبود و...، حال چرا حافظه تاریخی ما اینقدر خراب باشد که "از خرابی و ویرانی به خراب کنندگان و ویرانگران می خواهیم پناه می بریم"، این خود سوال بزرگی است، که هم ما گرفتار آنیم و هم امریکایی ها که خود را سردمدار تمدن غرب می دانند.

پس لااقل اگر به تغییر و یا اصلاح وضع خود فکر می کنیم، نباید به دامن نظرات و فرمول های شکست خورده و رسوا رفت؛ باید در تاریخ خود خوب و به دقت نگریست و به نظرات مفیدی که آبادانی و عقلانیت را به ارمغان می آورد، تمسک جست و حافظه خود را به کناری نگذاشته و تصمیم نگیریم، بلکه تاریخ و تجربه بشری را مبنای قضاوت قرار داده، و گذشته را چراغ راه آینده خود کنیم. ما به انقلاب و دیکتاتور نیاز نداریم ما به آزادی و دمکراسی نیاز داریم تا از ویرانی دیکتاتور منشان و دیکتاتوری نجات یابیم نه این که از خودشان به خودشان پناهنده شویم، این همان ارتجاع و عقبگرد است که ذهن استبداد زده ما، بدان راهنمایی امان می کند.

 

[1] -  حکایت افرادی که کار خارق العاده ایی به اصطلاح انجام می دهند ولی آن را به دمی ویران کرده و از بین می برند.

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.