مقدمه :

تغییرات آب و هوایی زمستانه، دیگر اجازه صعود هایی بی خطر را نمی داد، لذا 16 آذر 1400 بود که دوست همنورد با سابقه ام، عنوان داشت : این صعود را به یاد داشته باش، چرا که در مناسبت روز 16 آذر! [1] انجام می پذیرد، و به واقع نیز با همین صعود، پرونده صعود های ما در سال 1400 بسته شد، هوا داشت سرد و گاه باد های تند می وزید، و همین کار صعود را مشکل می کرد و این بود که ما هم کار لجاجت با کوه را به کناری نهاده، و به صعود های خود موقتا پایان زدیم، اما با ادامه شرایط سخت و... این آخرین دیدار ما از قله با عظمت توچال بود، که تا کنون نیز تکرار نشده است.

اما این هفته پیشنهاد برنامه صعودی جذاب توسط دوستان تیم سابق، مرا سخت به همراهی با آنان فرا می خواند و به وسوسه انداخته بود، به خصوص این که محبت همنوردان نیز به عزمی برای یک صعود تازه و بدیع تبدیل شد، تا در قلب کوه های با شکوه اطراف جاده چالوس صعودی به یاد ماندنی دیگر رقم بخورد، صعودهای به یاد ماندنی و دلچسب، به قله های آزادکوه، خلنو را قبلا در این منطقه با همین دوستان، در پرونده کوهنوردی خود داشتم.

چگونگی دست یابی به چکاد هفت خان از تهران :

برای رسیدن به این قله ما با استفاده از اتوبان تهران شمال خود را به شهر کچسر [2] رساندیم، چند دقیقه بعد از خروج از کچسر و ادامه مسیر در جاده کرج – چالوس تابلوی روستای "چشمه امام" جلب توجه می کند، چند ده متری بعد از این تابلو، از خروجی سمت چپ جاده، وارد یک جاده فرعی خواهیم شد، که همان جاده تالقان – کچسر است، که در ادامه خود، از طریق گردنه عسلک وارد دره تالقان می شود، مقداری از این جاده به واسطه عملیات احداث اتوبان تهران شمال خاکی شده است، اما در ادامه اسفالت خود را نشان می دهد و ابتدا به روستای ده کهنه، و بعد در ادامه مسیر، به روستای آزادبر رسیدیم، اتومبیل های خود را پارک کرده و مسیر آزادبر تا گردنه عسلک را که در ابتدای آن تابلویی با عنوان "خیابان آیت الله سید محمود علایی طالقانی" خود نمایی می کند، پیاده در مسیر جاده طی کرده، در پای چکاد باشکوه "هفت خان"، که در واقع یال های شمالی آن بخشی از گردنه عسلک بین تالقان و آزادبر است، از رودخانه گذشته و در سمت چپ جاده خود را روی یال های قله هفت خان انداخته و تا صعود به این چکاد با عظمت ادامه دادیم.

زمانبندی این صعود :

  • حرکت از تهران در حدود ساعت 4 و نیم بامداد 19 خرداد 1401
  • رسیدن به روستای "کهنه ده" ساعت 5 و 40 دقیقه صبح
  • دیدار از دهانه غار "یخ مراد" در ساعت 5 و 54 دقیقه صبح
  • آب برداشتن از چشمه بین راه ده کهنه و "آزادبر" در ساعت 6 و 33 دقیقه
  • رسیدن به روستای آزادبر در ساعت 7 و دو دقیقه و شرع حرکت در جاده آزادبر به گردنه عسلک
  • دیدن قله هفت خوانی در مسیر جاده آزادبر به گردنه عسلک، در ساعت 7 و 18 دقیقه
  • رسیدن به اولین چشمه در سمت چپ مسیر کنار رودخانه در ساعت 8 و 15 دقیقه
  • رسیدن به دره یخچال دار کوه هفت خوانی در ساعت 8 و 32 دقیقه
  • توقف برای استراحت و صبحانه قبل از رسیدن به گردنه عسلک، در ساعت 8 و 47 دقیقه
  • صرف صبحانه و حرکت به سمت چپ و گذشتن از رودخانه و شروع کار صعود در ساعت 9 و 14 دقیقه
  • رسیدن روی یال منتهی به قله از ناحیه شرق قله هفت خوانی در ساعت 10 و 51 دقیقه ادامه این یال که از شمال به جنوب ادامه دارد، در انتها به صورت نعل اسبی صخره ایی شده و از روی خط راس به سمت غرب تمایل یافته، و از سمت شرق قله هفت خان به آن پیوند می خورد.
  • گرایش به سمت راست و پایین آمدن از این یال، برای رسیدن به دره و ادامه صعود از روی یال میانی در ساعت 11 و 24 دقیقه
  • رسیدن به پای یال میانی قابل صعود، در دره یخچال دار پای قله هفت خان در ساعت 11 و 57 صبح
  • رسیدن به بالای یال مذکور در پای قله هفت خان در ساعت 13 و 17 دقیقه ظهر
  • ادامه مسیر و رسیدن به قله هفت خان در ساعت 13 و 24 دقیقه
  • حرکت به سمت پایین از مسیری که آمدیم در ساعت 14 و 29 دقیقه
  • رسیدن به پایین رودخانه و پایان نزول در ساعت 18 بعد از ظهر
  • حرکت در مسیر جاده گردنه عسلک به آزادبر، به سمت چشمه، برای استراحت و نهار و تجدید قوا، و آب گرفتن از آن در ساعت 19 و 7
  • توقف حدود 40 دقیقه ایی در پای چشمه و در ادامه، حرکت به سمت روستای آزادبر
  • ساعت 20 ، حضور در روستای آزادبر و حرکت به سمت تهران

به طور خلاصه :

  • پیمایش از روستای آزادبر تا محل ابتدای حرکت برای صعود در نزدیکی گردنه عسلک، از ساعت 7 و 2 دقیقه صبح، تا ساعت 8 و 47 دقیقه به مدت یک ساعت و 45 دقیقه
  • کل زمان پیمایش و صعود از روستای آزادبر تا برگشت به این روستا، حدود 13 ساعت، از ساعت 7 صبح تا هشت شب

کل زمان صعود از پای یال تا قله هفت خان، از ساعت 9 و 14 صبح تا 13 و 24 دقیقه، به مدت حدود 4 ساعت

کل زمان صرف شده برای پایین آمدن از قله هفت خان، از ساعت 14 و 29 دقیقه تا 6 بعد از ظهر، حدود 3 ساعت و 31 دقیقه

موبایل دوست همنوردم آقا بهروز کل مسافت طی شده رفت و برگشت در این صعود را 24 کیلومتر و 600 متر ثبت کرده است که عددی تقریبی می باشد

ملاحظات و توضیحاتی در پیرامون این صعود خاطره انگیز :

ساعت سه و نیم بامداد بود که با زنگ موبایل، که برای بیدار باش این صعود تنظیم کرده بودم، از خواب بیدار شدم، وسایلم، و از جمله آب برای این صعود را برداشتیم، چرا که در گزارش های صعود در این خصوص، هشدار داده بودند که، چشمه آب مناسبی برای برداشتن آب در مسیر صعود به این قله روی یال ها وجود ندارد، لذا به توصیه مسئول تیم، سه لیتر آب از تهران به جهت احتیاط برداشتم، هر چند در بین راه، کنار جاده روستای ده کهنه به آزادبر چشمه ایی برای برداشتن آب وجود دارد،

اتوبان تهران – شمال ما را به کچسر می رساند و این نعمت بزرگی است، که با طی سی کیلومتر، این میانبر به شما این امکان را می دهد، تا از عبور از یک مسیر پر ترافیک که سابق بر این، گرفتارش بودیم نجات دهد، دیگر نیازی به رفتن به کرج و عبور از میان جاده ایی تنگ که از میان رستوران های بیشمار جاده کرج چالوس می گذرد نیست، اما حرکت با محدودیت سرعت 70 کیلومتر در تونل های بیشمار و بلند این جاده، و 80 کیلومتر در بقیه جاها، اعصاب راننده را خرد می کند، به دوستم که خود جاده ساز است به شوخی گفتم اگر شما می خواهید اتوبان و جاده های مدرن بسازید که ما با این سرعت زجر آور در آن حرکت کنیم، خوب نسازید، شما که به جاده های ساخته شده خود اعتماد ندارید، نسازید! ایشان هم دوستانه پاسخ داد که به جهت تست سازه، تا مدت ها محدودیت سرعت می گذارند تا متوجه ضعف های آن بشوند! ولی در کشورهای دنیا شرکت ها به سازه خود مطمئن هستند و این محدودیت ها نیست.

با خروج از اتوبان و کمی حرکت در جاده کرج – چالوس، به شهر کچسر رسیدیم، و با عبور از آن، چند دقیقه ایی بعد تابلوی روستای "چشمه امام" ما را به خروجی می رساند، که به واقع همان جاده فرعی تالقان به کچسر است، جاده در گزارشات آسفالته ذکر شده بود، ولی به علت استفاده کامیون های سنگین مربوط به راهسازی پروژه اتوبان تهران - شمال که در این منطقه فعالند، قسمتی از آن، به جاده ایی خاکی تبدیل شده، ولی با طی مسیر در این جاده، و عبور از کارگاه های آنان، دوباره جاده به حالت آسفالته باز گشت، این جاده مسیر دره ایی سرسبز قرار دارد که در امتداد آن رودی پر آبی به سمت سد کرج، در آن جاری است،

بعد طی مسافتی نسبتا زیاد اولین روستا روستا مواجه شدیم، که "ده کهنه" نام دارد و با گیت فلزی از جاده منشعب می شود و مسافران حق ورود به این روستا را ندارند! لذا به سمت راست پیچیده جاده را ادامه دادیم، 500 متر آنطرف تر به پلی رسیدیم که جاده ایی کوچک از چند متری آن منشعب می شود، که سیصد متر بالاتر در این انشعاب، به دهانه غار "یخ مراد" می رسیم، که به شماره 6573 در فهرست آثار ملی ثبت شده است، بر تابلویی که بر دهانه این غار نصب شده، و نشان ها از بی مهری های فراوان بعضی از ما، را بر تن و جان خود دارد، که حتی نشانه های شلیک 5 تیر در آن هویداست، به طوری که خواندن آن را بسیار مشکل می کند، نوشته شده است :

"غار یخ مراد، شماره ثبت در فهرست آثار ملی : 6573 ، مربوط به دوره دوم زمین شناسی (50 میلیون سال) موقعیت : کیلومتر 6 از جاده چالوس

غار یخ مراد با دهانه ایی بطول 7 متر و ارتفاع 3 متر، دارای سه دهنه تالار و دهلیز و سه یخچال زیر زمینی و هفت حلقه چاه در دهلیزهای مختلف غار قندیل های یخی به ارتفاع 2 متر در تمام فصول مشاهده می شود."

هد لایت زده تا درونش را ببینیم، اما ورودی های تنگ و سرازیری، که برای غار نرفته ها وحشتناک به نظر می رسد، ما را از ورود به این دهانه منصرف کرد، و با گرفتن چند عکس، به زودی خارج شدیم، تا به صعود خود برسیم، که مطابق محاسبه لیدر مان، جناب علی آقا، تا همین جا هم 50 دقیقه از شروع زمان صعود عقب بودیم، چرا که طبق برنامه ریزی ایشان، آغاز پیمایش از ساعت 6 صبح تعیین شده بود، ولی ما از برنامه عقب بودیم،

به سمت روستای آزادبر حرکت کردیم، میان راه به چشمه ایی رسیدیم، برخی از این چشمه آب برداشتند، با عبور از یک پل بر یک رودخانه خروشان و پر آب، به سمت روستا ادامه مسیر دادیم، دهانه روستا را بسته اند! کنار این گیت، ماشین ها را پارک کردیم، و مشغول برداشتن کوله ها بودیم که یک نگهبان که معلوم بود از همزبانان افغان ما هستند، با چشمان خواب آلود از راه در رسید و گفت، اینجا پارک ممنوع است، چرا که ماشین های مردم اینجا باید دور بزنند، و گفتند اینجا پار نکنید!

برگشتیم و وارد خیابان آیت الله سید محمود علایی طالقانی شدیم که در واقع در دوراهی ورود به روستا و ورود به جاده آزادبر – گردنه عسلک قرار داشت، جلوی گیت باغی ماشین ها را پارک کردیم تا به سمت مقصد حرکت کنیم، ولی تا رفتیم کوله ها را برداریم ماشین دوکابین شرکت فعال در گازکشی فاز 3 گردنه عسلک به آزادبر رسید و گفت اینجا اگر پارک کنید تریلی های حامل لوله گاز نمی توانند بپچیند! و ما لاجرم ماشین ها را برداشته در کنار روستا در زمینی پارک کرده، و به سوی قله هفت خان و یا هفت خانی حرکت کردیم،

 مسیر جاده خاکی است که ماشین های حفر کانال، و خواباندن لوله های گاز در آن فعالند، و ما را از دره ایی سرسبز با قله های بلند پر برف و یخچال دار عبور می دهد، در کناره های جاده مزارع کاشت کاهو و... را می توان دید که به شیوه مزارع شمال کاهو کاری کرده اند.

توریست هایی هم کمپ زده و کناره روخانه مانده اند، تابلو هایی دیده نمی شود، که بتوان موقعیت را فهمید، ما پیاده در این جاده به سمت گردنه عسلک در حرکتیم، تا از یال های قله 3980 متری هفت خان که به گردنه عسلک کشیده شده اند، استفاده کرده، صعود خود را به سوی قله شروع کنیم، حدود یک ربع حرکت در این مسیر، کافی بود تا سواد چکادی در برف خفته، خود را نشان دهد، که لیدر گروه ما اظهار داشت این همان چکاد هفت خانی باید باشد،

 او نیز تا کنون در این منطقه حاضر نشده، و قله ایی را در این مسیر که پر از قله های 4 هزار متری است را، فتح نکرد، لذا دقیقا نمی داند میان این قله ها، کدام قله منظور ماست، ایشان تنها از طریق کار روی برنامه "گوگل ارتس" در اینترنت، که به برکت کار جالب امریکایی ها، امروزه کار کوهنوردان را راحت کرده، و پیش از حضور در هر قله ایی، برای مطالعه راه های وصول، و مسیرهای مناسب صعود، می توان از دور و نزدیک و از زاویه های مختلف به مطالعه محل پرداخت، قله را مکان یابی کرده و با خواندن گزارش های صعود دیگر همنوردان اطلاعاتی از این قله کسب کرد، اطلاعاتی دارد و به اتصال آنها به هم مشغول است تا به مقصد دست یابد، از این رو ما حتی از مکان قله هم بیخبر بودیم، و بر اساس مطالعات ایشان به سوی قله در حرکت بودیم.

جاده در مسیر و امتداد یک رودخانه ایی خروشان ساخته شده است و ما خلاف حرکت آب، ره می پیماییم، یک ساعت ربع حرکت کرده بودیم که علی آقا گفت یک چشمه یافتم، این را به یاد داشته باشید که دیگر مجبور نشویم آب از تهران برداریم، درست هم می گفت، در مسیر چشمه ایی دیده نمی شود، آب رودخانه برای نوشیدن مناسب نیست، چرا که گل آلود است و زلال نیست، این تنها چشمه قابل توجهی است که از آزادبر تا اینجا دیده بودیم.

در مسیر زمین های دیده می شود که صاف شده و با شیوه آبیاری نوین، آب به مزرعه لوله کشی شده و به شیوه قطره ایی کاهو کاری و... کرده اند. زمین های صاف به مزارع تبدیل شده اند.

حرکت در یک جاده دور و دراز که 13 کیلومتر طول دارد، ما را خسته کرد، و به پیشنهاد علی آقا بعد از یک ساعت 45 دقیقه راه رفتن یعنی از ساعت 7 و دو دقیقه تا ساعت 8 و 47 دقیقه، برای صرف صبحانه نشستی داشتیم و تصمیم بر این شد که جاده را تا گردنه عسلک ادامه ندهیم، بلکه از همین جا راه خود را به سمت چپ کج کرده، و صعود خود را به سوی قله آغاز نماییم، که این امر مورد پذیرش و تصویب همه قرار گرفت.

البته ما می توانستیم بعد از 40 دقیقه حرکت در جاده آزادبر به گردنه عسلک، در ساعت 7 و 42 دقیقه زمانی که در یک دو راهی قرار گرفتم، و این ابتدای دره ایی بودیم، که یک آب بند هم در آن احداث شده بود، یالی را گرفته و کار صعود را از آنجا آغاز نماییم، یالی که به قله هفت خان ختم می شد، که با رای گیری که شد، مقرر شد از گردنه عسلک و یال آن صعود را آغاز کنیم و برای پایین آمدن، از این یال استفاده کرده، تا پایین آمدن از قله در جایی خاتمه یابد، که نزدیک ترین مکان به اتومبیل های ما بود.

صرف صبحانه در ساعت 9 و 14 دقیقه به پایان رسید، و کار صعود در جهت شمال به جنوب مکان حضور ما، که قله هفت خان در مقابل ما بود، آغاز گردید، و در ادامه مسیر با گذر از چند صخره سنگی که به قول آقا بهروز دوست همنوردم، که آنها را شمرده بود، و می گفت هفت تا هستند، در ساعت 10 و 51 صبح خود را به بلندای یالی رساندیم که به در جهت شمالی به جنوبی ادامه داشت، یالی که در انتهای صخره ایی خود، مرا به یاد گردنه برج یا همان گذرگاه ژاندارک می انداخت، که با عبور از آن به سوی بلندترین قله استان تهران یعنی خلنو صعود می کردیم، این یال صخره ایی که یک تیم چهار نفره و یک تیم دو نفره در حال صعود از بالای آن به سمت قله در حرکت بودند، و همنوردان این دو تیم با عبور از خط الراس صخره ایی آن که در انتها پیچ گردی خورده و جهت غربی به شرقی می گرفت و از سمت شرق قله هفت خان را لمس می کرد، یکی از مسیرهای صعود به قله هفت خان است.

به زودی شرایط سخت و صخره ایی این یال سرپرست تیم ما را بر آن داشت که راه خود را به سمت راست این یال کج کرده از آن نزول کنیم، و حمله به قله را از مسیر یالی که قبلا برای صعود به قله در نظر داشتیم، ادامه دهیم، که همان یال امتداد یافته از گردنه عسلک به قله بود، که این یال از سمت غرب، قله را لمس می کرد، برای همین هم در ساعت 11 و 24 دقیقه راه خود را به سوی دره ایی در پای قله هفت خان، در سمت راست کج کردیم، و راه نزول از این یال را در پیش گرفتیم، تا از طریق یال سمت راستی که ساده تر به نظر می رسید صعود را ادامه دهیم، هم بسیار خوشحال بودم که از عبور از این یال های صخره ایی که دوستان را به یاد یال های صخره ایی بین قله دارآباد و خط الراس توچال در بالای گردنه پیازچال می انداخت، معاف شده ایم.

به زودی در یک دشت بین این دو یال قرار داشتیم، که کار ما برای دیدن قله در جهت جنوب جغرافیایی خود آسان بود، و در سمت شرق و غرب ما، این دو یال و مقایسه آنها را برای صعود آسان می کرد، اما لیدر گروه و همچنین دیگران راه دیگری برای رسیدن به قله را در مقابل خود داشتند، که بین این دو یال است، و تصویب شد که از این طریق به قله دست یابیم از این رو، یال گردنه عسلک را هم فاکتور گرفته این مقصد را در ساعت 11و 51 دقیقه برای صعود انتخاب کردیم، و راه صعود از طریق این میانبر را در پیش گرفتیم.

ساعت 11 و 54 دقیقه بعد از شور و مشورت جمعی کار صعود از این میانبر آغاز شد، شیب آن به نظر زیاد بود، اما در مقایسه با دو مسیر یالی دیگر بهتر بود، ابتدای مسیر که عالی بود، ولی در انتها، به شیب های تند تری رسیدم، که با توجه به سنگ های ریخته شده بر آن نشان از رسیدن و نزدیکی به قله را می داد، و کمی کار سخت بود، و در نهایت کار عبور از این منطقه نیز به زودی به اتمام رسید، و ما در ساعت 13 و 17 دقیقه به بالای این یال رسیدیم، که قله در نزدیکی ما چشم نوازی می کرد.

در انتهای این یال میانی که بودیم، تیم چهار نفره که قله را زده بودند، و اینک در مسیر پایان آمدن هستند، از بالای سر ما عبور کرده، تیمی که مسیر آنان را با چشم، از یال صخره ایی که از سمت شرق وارد قله شده بود، دنبال کرده بودیم، و اینک از سمت غرب با استفاده از یال منتهی به گردنه عسلک قصد پایین آمدن را داشتند، در میانه راه، میانبر لیز خوردن از روی برف ها را هم امتحان کردند، که به علت شیب زیاد منصرف شده، و روی یال مذکور به سمت گردنه عسلک ادامه مسیر دادند، اکنون آنان به قدری به ما نزدیک بودند که به هم دستی تکان دادیم و شاد باشی برای این صعود گفتیم.

از ذوقی که داشتم، اولین نفری بودم که خود را در ساعت 13 و 24 دقیقه به قله رساندم، مخروطی مثلثی شکل، که تابلو های نصب شده روی آن، اشتباه نوشتاری و تصوری را که از نام قله داشتیم را اصلاح می کرد، تا به حال فکر می کردم که نام این قله "هفت خوانی" است و لذا دوست همنوردم آقا بهروز هم که هفت صخره را شمرد، به نظر می رسید که شاید عبور از این هفت خوان مسبب این نامگذاری شده، و سختی صعود به آن، نام عبور از هفت خوان نام هفت خوانی را برای این قله به ارمغان آورده است، اما بر دو تابلو نصب شده بر این قله نوشته بود : "قله هفت خان ارتفاع 3980 استان البرز" بر تابلوی دیگری هم نوشته بود نام قله : "هفت خان، ارتفاع 3980 متر، گروه مهر آریا کرج" این بود که اشتباه ذهنی من هم برطرف شد که هفت خوانی مثال آنچه در شاهنامه فردوسی برای عبور رستم ترسیم شده، در کار نیست بله این هفت خان شاید هفت تن از خانان 4000 هزار متری اند، که در اطراف این قله قرار دارند، که ما قله های کهار، ناز و... را در اطراف آن می شناختیم.

اولین تیم صعود کننده امروز که چهار نفره بودند آنطور که گفته شد از ما گذشتند، دومین تیم صعود کننده، که پیش از ما به قله رسیده بودند، هنوز آنجا بودند و با آمدن ما قصد نزول کردند، آنان نیز پایین آمدن از شیب های برفی و صخره ایی را در نظر گرفتند، که درست در پای قله بود، اما لیدر این تیم که خود مجهز بود، با خطر کردن، از خطر گذشت، و به زودی در پایین قله، روی برف های یخچالی پایین قله قدم می زد، اما دوست همنوردش که نه کوله ایی داشت و نه آبی و نه باتومی را، که مسیر را خطرناک یافته و از همراهی با او خودداری کرده بود، برای ما جا گذاشت و رفت، او که نه غذا به همراه داشت نه لباس مناسب و نه هیچ امکان کوهنوردی، او را به بالای قله فراخواندم، به جمع ما پیوست، در آب و غذا شریکش کردیم، و گفت "من با شما از هر طرف که پایین رفتید، همراهم."، ایشان که برادر زاده اش را در آوار یک بهمن، دو سه سال قبل با شش نفر دیگر از دست داده بود و نمی خواست با خطر کردن، جان خود را به این آسانی از دست دهد، و به درستی تصمیم به عدم همراهی با دوست همنورد خود را گرفت و از ادامه مسیر با او خود داری کرد، چرا که هر کوهنوردی که از مسیری ترسید، عبور نکند ایمن تر است، چرا که این ترس همیشه غیر منطقی نیست، بلکه گاه و در بسیاری از مواقع منطقی است و ناشی از محاسبات ذهنی، از توان و امکانات جسمی و روحی هر فرد است، و خداوند این ترس را برای حفظ جان در جان ما ودیعه گذاشته است و آلارم خطری برای انسان است، و باید به آن اعتنا کرد، بی اعتنایی به این ترس در بسیاری از موارد در هنگام پایین آمدن منجر به حادثه های تلخ حتی برای کوهنوردان حرفه ایی شده است.

این بالا همه خوشحالند به غیر از من که محاسبات پایین آمدن مرا به ترس و استرس وا داشته است، هر دو یال منتهی به قله نسبتا صعب العبور هستند، و ترس مرا به نوعی آزار می دهد، توان روحی برداشتن کوله از پشت را ندارم، به بهانه این که سردم می شود، و سرما می خورم، آن را بر زمین ننهادم، غذایی که هنگام صحانه علی آقا گفت روی قله می خوریم، در کوله ام بود، و من حوصله انداختن کوله و باز کردن سفره را نداشتم، مهدی یعقوبی، دوست همنورد دیگرم کتلت های را که آورده بود را، بدنبال تعلل من برای کوله نهادن و... از کوله اش بیرون کشید، و همه به خوردنش مشغول بودند، و من رغبتی به خوردن نداشتم، آقا مهدی لقمه ایی درست کرد و به من تعارف کرد، حوصله بحث که نمی خورم و... را نداشتم، گرفتم و آن را به حسن آقا دوست باز مانده از تیم دو نفره دادم، او هم که حسابی گرسنه بود، آنرا بی تعارف گرفت و خورد، آقا مهدی به این اکتفا نکرد، فلاکس چای را در آورد و برایم چایی ریخت، آن را هم بدون بحث گرفتم، و به حسن آقا دادم، و از شرش خلاص شدم، دومی را باز برای خودم ریخت، باز به هر وضع و با تعارف، آنرا به حسن آقا دادم، چرا که استرس نوشیدن چای را برایم سخت کرده بود و البته دیدم حسن آقا هم خیلی تشنه است، جا هم داشت، خسته و تشنه بود؛ خودم مشغول تیمار حسن آقا بودم، اما از استرس خود هم خلاصی نداشتم،

به زودی بحث پایین رفتم بالا گرفت، من پیشنهاد پایین رفتن از مسیری که آمده بودیم را داشتم، حسن آقا هم مسیری که آمده بود را سخت و... اعلام کرد، و این یکی از مسیرهای بود که از سوی علی آقا و دیگران برای پایین آمدن در نظر داشتند، و اعلام می کردند، ولی من از آن مسیر هراس داشتم، در این بین یک تیم سه نفره هم از همنوردان صعود به هفت خان، از مسیر سپه سالار رسیدند، آنها هم مسیر های مذکور را برای پایین آمدن درست نمی دانستند، لذا من بر پایین رفتن از مسیری که آمده بودیم، اصرار کردم،

آقا بهروز دوست همنوردم اصرار داشت که از مسیر شرقی نزول کنیم، می گفت به رای بگذاریم، ولی علی آقا لیدر گروه ما مبنا را بر نظر من نهاد و گفت هر طرف که مصطفی بگه، از همان طرف پایین خواهیم رفت، و من خوشحال شدم و بیدرنگ راه نزول از مسیری که آمده بودیم را استارت زدم، و دیگران هم لاجرم با اکراه به دنبالم، به افتادند، و من این جا بود که فرق بین لیدر خوب و لیدر نامناسب را دیدم، که لیدر خوب همیشه طبق نظر افراد ضعیف گروه تصمیم می گیرد، و لیدر نامناسب طبق خواست همنوردان قدرتمند و شجاع، لیدر گروه دو نفره بر طبق توان و شجاعت خود تصمیم گرفت و رفت، و تنها همنورد خود را برای ما جا گذاشت، او که خدا خدا می کرد که ما نرفته باشیم و این بالا تنها نمانده باشد، که به گفته خودش هم ترسیده بود و هم تشنه و گرسنه بود، و می گفت اگر شما نبودید من هرگز از این کوه پایین نمی رفتم، تا یا هلیکوپتر من را پایین ببرد و یا شب را اینجا می ماندم که با این لباس و ... شب از سرما می مُردم.

واقعا در کوهنوردی همه اش تفریح و تنوع نیست، باید از خواست های خود گذشت تا ورزشی ایمن و سلامت برای همه همنوردان داشت، توان ها و روحیه شجاعت ها یکسان نیست، و علی آقا لیدر ما این را در نظر دارد، در صعودهای قبلی هم این اصل را در نظر داشت و من از ایشان دیده ام، چرا که مسیرهای راحت تر و ایمن تر را، به رغم شجاعت بی حد، و قدرت درجه یکش در بین اعضای تیم، انتخاب می کند، و همیشه ضعیف ترین را خط اول حرکت قرار می دهد، هر چند حرکت پشت یک همنورد ضعیف تر، در کوه بسیار اعصاب دیگران را خرد می کند،

اینجا هم باید گفت ارزش های ورزش قهرمانی، در کوهنوردی های گروهی جاری است که لیدر گروه مثل یک قهرمان، بر خواست ها و برنامه های خود خط بطلان می کشد، تا همه گروه به سلامت و ایمن صعود و نزول یابند. من در مسیر بارها از دوستان برای این که باعث شدم مسیر خود را عوض کنند، عذرخواهی کردم و به خصوص دوست همنوردم آقا بهروز که واقعا پا روی خواست خود گذاشت و همراهی کرد، آنقدر عذرخواهی و اظهار شرم کردم که گفت "آقا مصطفی دیگه پرونده این قضیه رو ببند".

ساعت 14 و 29 دقیقه راه پایین آمدن از قله هفت خان را در پیش گرفتیم، بعد از سه ساعت و نیم راه آمدن در ساعت حدود 18 بعد از ظهر، به کنار جاده گردنه عسلک به روستای آزادبر رسیدیم، راه خود را ادامه داده تا در محل چشمه، آب برداشته و استراحتی و نهاری صرف کرده، به سوی بازگشت به سمت تهران حرکت کنیم، اینجا بود که من حسابی و با خیال راحت خوردم،

در میان راه کفش های کوهنوردی برند "قارتال" ساخت آذربایجان خودمان، پای بسیاری از همنوردان را آسیب زده بود، از جمله من در ناحیه انگشت کوچک و انگشت شصت بسیار احساس ناراحتی می کردم، علی آقا، لیدر گروه ما هم پایش به سنگ اصابت کرد، و شصت پایش آسیب دید، برای همین هم حدود 40 دقیقه پیاده مانده به روستای آزادبر، وانت نیسانی رسید و به رغم این که علی آقا مخالف نشست بر آن بود، وانت را برای این که او را ببرد نگه داشتیم، ولی انگار همه مشکل داشتند، و لذا خندان و شوخ همه به عنوان مجروح بر پشت این وانت نیسان جسته و راهی محل پارک اتومبیل ها شدیم.

ساعت 20 بود که به ماشین ها رسیدیم و حرکت به سمت تهران آغاز شد، اما بین آزادبر و ده کهنه گروهی از بسیج یا سپاه پست ایست و بازرسی زده بودند، بر ما نیز راه بستند، جوانی که لباس شخصی داشت و باتومی هم به کمر بسته بود پیش آمد و گفت از کجا می آیید، گفتم از قله، گفت مدارک اتومبیل، گفتم همراهم نیست، پلاک اتومبیل را استعلامی زد و راه را بر ما باز کرد، و متواضع و خوش برخورد گذاشت تا بگذریم،

دوستان این را ناشی از شرایط ناامنی در کشور ارزیابی می کردند که اتومبیل ها را می دزدند و به این مناطق می آورند و یا دزدی هایی که از احشام می شود و... جاده کرج چالوس از محل چشمه امام که ما به آن پیوستیم تا کچسر که پلیس حضور محسوسی داشت شلوغ و ترافیک سنگین بود، اما بعد از کچسر شرایط بهتر شد.   

[1] - روز دانشجو که رسم بد یُمن دانشجو کشی، به خاطر اعتراض سیاسی در ایران باب شد، دیکتاتورها چنان در عشق آنچه دوست دارند، غرقند که حتی اعتراضات دانشجویی اتباع کشور خو را نیز بر نمی تابند، زندانی و شکنجه که رسم معمول شان است، و یا حتی پا را از این هم فرا نهاده، از اعدام و کشتار و قتل آنان هم دریغ نمی کنند، دیکتاتورها بد و یا خوب تنفر برانگیزند، آنان دانشجویانی که وجدان پاک و آلارم واقعی جامعه خود هستند، و پاک ترین قشر فعال اجتماعی در هر جامعه ایی، جوانانی مستعد و دانش جویی اند که بدون هیچ غرض و مرضی، تنها خیر جامعه و مردم خود را در نظر داشته، و دست به اعتراض به روندی، در جامعه خود می زنند، را این چنین مورد خشم قرار می دهند، ظالم ترین، بی منطق ترین و رسواترین ایدئولوژی ها و سیستم های حکومتی دست به سرکوب جنبش های دانشجویی خود می زنند، تا نشان دهند که هیچ صدای مخالفی را بر نمی تابند.

[2] - پیرامون این که چرا این منطقه را کچسر می نامند، از مردم محلی چیست، شنیدم رضا شاه وارث ویرانی و ناامنی در ایران باز مانده از رژیم خسارتبار قاجاری شد، لذا در ابتدای حاکمیت رضاشاه موسس سلسله پهلوی، کشور با سرقت و نا امنی بسیار گسترده ایی درگیر شده بود، از جمله به ایشان گزارش می کنند که این منطقه دچار چنین راهزنی هایی است، و دزدان محلی مسافران را لخت می کنند، او خود شخصا برای حل این موضوع، در این منطقه حاضر شد و در عملیاتی جالب دزد ها را دستگیر و به دستور او آنان را زنده زنده در کچ دفن می کنند، و تنها سر راهزنان از این قبر کچی خارج بود و در آنان در این حالت نگه داشته تا می میرند، به همین دلیل این منطقه را زان پس کچسر نامیدند، این داستان چقدر درست است نمی دانم، ولی در روحیه سیستم رضاشاهی چنین سرکوب هایی از خوانین و سرکشان روزگارش سابقه دارد.

در آخر باید یادی کنم از دوست همنورد و خوبم جناب جلال زرینی منفرد که اخیرا به رحمت خدا پیوست، او که در این آخری ها دوست نداشتم گزارشات صعودم را ببیند، چون می دانستم که به علت عدم توانایی در رفتن به کوه آه می کشد، خدایش رحمت کند.

Click to enlarge image Haft Khan peak.PNG

مسیر پیمایش تا قله هفت خان، از آزادبر تا قله

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.