دیروز که در مسیر حضور در "دوازدهمین کنفرانس بین المللی مدیریت استراتژیک" بودم، با خود می اندیشیدم، که با چه استراتژی می توانیم، شرایط موجود را مدیریت کنیم، و از این کنفرانس چه راه برون رفتی مهمی، پیشنهاد خواهد شد؛ گذشته از مباحث علمی که در این همایش مطرح خواهد شد، در این شرایط تحریم های سخت امریکایی ها چه باید کرد، و اگر در خلال این کنفرانس از من بخواهند و یا خود بخواهم به کسی که قصد تغییر این وضع به نفع جامعه، مردم و کشور را دارد، مشورت دهم و یا چند دقیقه ایی در این کنفرانس سخن بگویم، راهبرد استراتژیک من برای مدیریت و عبور از این وضع بحرانی چه خواهد بود؟!

شرایط سخت و بحرانی که انگار همچون بختک بر کشورمان افتاده، و ما را به گروگان دایمی رقبا و دشمنان تبدیل کرده، تا هر روز سیاستی را در جهت تضعیف ما به اجرا در آورند، وضعیتی که پایانی هم ندارد، و از پیچی سخت، به پیچ سخت تری منتقل می شویم، و انگار خدا هم با برجام ستیزان و جنگ طلبان داخلی و خارجی همراه است، و این دو، ایران را دوباره بعد از یک ماراتن سخت، با کمک ترامپ امریکایی و ترامپ های داخلی به شرایط پیش از برجام و حتی بدتر از آن برگرداندند؛  

دلواپسان داخلی با کمک سعودی ها، اسراییلی ها، امریکایی ها، و کلکسیونی از دشمنان دیگر ایران، بالاخره به آرزوی شان رسیدند، و اینک می توانند بر امواج متلاطم قیمت ارز، شرایط کمبود، تحریم، دور زدن تحریم و... حسابی دوباره چاق شوند، و بهتر از گذشته و... هزاران هزار میلیارد ثروت مردمِ، بر ثروت خوابیده ی فقیر ایران را به تاراج برند؛ و البته به نظر می رسد بیماری عارض مان شده است، که انگار از زندگی در بیماری، تب، مظلومیت هم لذت می بریم.

آری در این افکار بودم که راهی این نشست یک روزه علمی شدم.

در مسیر حضور در این کنفرانس با خود می اندیشیدم که اگر مدیریت را در جایگاه علمی و اکادمیک در این کنفرانس بخواهند تبیین کنند، نه خواهم فهمید، و برای گفتن هم هیچ نخواهم داشت؛ اما این همه عمر و زندگی، تجربیاتی را به انسان می آموزد که می توان، توصیه هایی را داشت، اگر بخواهیم فارغ از همه تعاریفی که برای مدیریت و راهبرد وجود دارد، "مدیریت را به معنی راهبری، با کم هزینه ترین و کوتاه ترین راه برای وصول به مقصود" در نظر بگیریم، و اگر استراتژیک را هم به معنی پر اهمیت و کلان بودن آن گرفت، آنگاه می توانم گفت که "مهمترین راهبرد و مدیریت در این تنگنای سخت موجود، بازگشت به مردم و سپردن مدیریت و راهبری جامعه به اهلش می باشد" که اهل و صاحبان آن نیز همین مردم هستند، که جامعه متعلق به آنان است، و این همان صحنه ایی است که، تئوری های علمی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی خواسته اند، برای وصول مردم به مقصد، و راهگشایی آنان در برابر موانع، نظریه پردازی کنند.

به نظر من "کار را باید به مردم سپرد"، در نظر گرفتن ملت به عنوان گوسفندانی که به چوپان نیاز دارند، و بدست گرفتن مقدارات آنان با این سطح نگاه و اندیشه به آنان، در اولین نتیجه اش، بدترین توهین به خداوندگار است که انسان ها را حتی لایق خطاب قرار دادن مستقیم خود می بیند، و بعد توهین به انسان هایی است که "ولی نعمت" ما در نظر گرفته شده اند؛ ملت هایی که در مجموع "خرد جمعی" در طول تاریخ خود بدین مهم دست یافتند، که " انسان ها لایق سپردن امورشان به خودشان هستند" با پذیرش این توانایی، علاوه بر توسعه و پیشرفت، بار بزرگی از دوش راهبران و مجریان مدیریت و نظم جامعه برداشته و "خرد جمعی جامعه" را به کمک گرفته تا همه به سرمنزل مقصود به سلامت برسند.

اما به نظر می رسد جامعه ما به جای حرکت به سوی نقش دادن هر چه بیشتر به مردم، به سمت مخالف در حرکت است و هرچه بیشتر به سمت تمرکز قدرت و ثروت و مدیریت در دست حاکمیت پیش می رود، و برآیند وضع موجود منجر به فرار از قانون، و حرکت رو به تمرکز هرچه بیشتر و بیشتر، و سپردن همه چیز در دست حاکمیت است؛ و این چیزی به جز به اسارت افتادن جامعه و امکاناتش در زندان تنگ افراد و باند های سیاسی، اقتصادی نخواهد بود، که انتهایش به تولید مافیا در سیاست، افول و سقوط فرهنگی – اجتماعی، اقتصاد ویران، و در بعد سیاسی هم مبتلا نظامات بسته تک حزب از نوع چپ کمونیستی خواهد انجامید، که سر انجام آن هم مشخص است، که آن هم فروپاشی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خواهد بود، بلایی که بر سر شوروی سابق آمد.

اما با تصمیمی استراتژیک در مدیریت کلان کشور، می توان روند موجود را عکس کرد و فضا را به سمت سپردن امور به مردم پیش برد، و نقش و قدرتی که قدم به قدم به نفع حاکمیت اخذ و ضبط شده را به یک باره به مردم باز گرداند؛ و تنها راه برون رفت همین است. و هرچه در سپردن امور، تصمیمات و صحنه ها به مردم گشاده دست تر باشیم راه برون رفت هم بازتر خواهد بود، و در برابر دشمنان داخلی و خارجی این کشور (که امروز این چنین بی پرده شمشیر از رو بسته اند)، موفق خواهیم بود، و بحران کنترل خواهد شد، در غیر این صورت رفتن به سوی تمرکز، چاهی است، که همه در آن دفن خواهیم شد.

 پس باید گفت مدیریت استراتژیک، در برون رفت کشور از بحران فعلی، بازگشت به حاکمیت موثر مردم، و واگذار کردن یکباره صحنه و قدرتی است که قدم به قدم از آنها گرفته ایم.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.