در این میانه تابستان و شکستن اوجش، دلم باز به داغی روزهای اوج چله تابستان است، هنوز به رغم شکستن داغی اش، سوختن مان را انگار پایانی نیست، گویا تقدیر ما بر سوختن است و بس، چرا که چه در چله تابستان و چه در چله زمستان، این سوختن ها بی وقفه ادامه دارد، حتی آفتاب بی جان وسط چله زمستان نیز پوست نحیف ما را می سوزاند و اگر آن را از دیدش پس نکشیم، چون ذغال سیاه می کند، و در حالی که به نور این خورشید سوزان سخت محتاجیم، اما انگار خورشید را وظیفه ایی جز سوختن ما نیست، می خواهم از این ملک سوزناک بگریزم، اما کجا را می توان یافت که از سوختن و خورشید توان گریخت.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...
- یک نظز اضافه کرد در مرثیه ایی بر عصر بی پناهی انسا...
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است...