تابوت ها را سوار بر موجی از غم، دست به دست می کنیم، تا بدن ها در خاک سرد گور، موج نشان غم های بی پایان ما باشند، این روزها دل ها در تلاطم مرگ های نو به نو، ریزش برگ های تازه به تازه، و بلاهای بی پایان، خون است، و این پاره پاره های خون دل را، این تابوت هاست، که بدین سو، و آن سو می کشند.

زمانه ی آدمکُش ما را، انگار قصدی بر آتش بس نیست، از این گورستان، به گورستانی دیگر در رفت و آمدیم، انگار ناف این سال های بلاخیز را با گور و گورستان بریده اند، هر دم باید به مشایعت خود تا خاکی سرد، در رفت و آمد باشیم؛ آن یکی را جاده، دیگری را سرما، و این یکی را تحریم، و آنرا دشمن، این را خود، و آن را غم نان و... می کُشد،

در هجوم امواج قتل و غارت جان ها، ما مانده ایم، و پریدن از قبری به قبری دیگر، و این چنین است که خانه ها مان ویران، قبرستان هامان، هر روز آبادتر از دیروز،

و تابوت ها از آمدن نمی اُفتند!

خدایا بس است دیگر! ختمش کن!

هر چند می دانم که این نیز از تصمیم تو نیست، و ختمش نیز با ماست!

اما گویا ما را بر ختمش، هنوز تصمیمی نیست!

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...