در جهان فرهنگی و فکری ما بعضی تفکرات به عنوان اصولی جا افتاده و منطقی مد نظر قرار می گیرد، و چنان طبیعی و بدون خدشه پنداشته می شوند، که لاجرم انجامش بدیهی و لازم به نظر می رسد، اما در حقیقت ما باید تفکر و فرهنگ خود را تغییر دهیم، و این گونه فکر کردن را به کناری نهاده و از آن بگذریم،
درست است که قصاص و انتقام یک حق است، اما هر حقی ستاندنی نیست، کما این که الگوهای ملی و مذهبی به کرات از حق خود گذشته اند، سیلی را نباید قصاص کرد، و فردی که جواب سیلی یک قُلدر، یک دیوانه، و یا یک انسان غیر طبیعی را جواب می دهد، حتما عاقل و درست ارزیابی نمی گردد؛ و این از ضعف او تلقی نخواهد شد، اگر پاسخ ندهد، بلکه به منطقی بودن، بزرگواری، بزرگی و پختگی او نیز تعبیر می شود،
انسان عاقل همسان شروع کنندگان بی عقل، غیر طبیعی و...، یک عمل بد را پاسخی به همان صورت نمی دهد، و سطح خود در سطح افراد نابهنجار پایین نمی آورد، و فرو خوردن و نگهداشتن خشمی شدید، و به عکس، نمایش خلاف آنچه، نابهنجاران با تو کرده اند، مطمئنا به بزرگی و عقلِ صاحبِ این اخلاق تفسیر و تعبیر خواهد شد؛ و در مقابل، احساسی برخورد کردن، واکنشی بودن، در چنین مواقعی، و خاموش کردن شعله های خشم، و کسب شادی نفس و... از طریق مقابله به مثل، نشان از ناپختگی است، و به حُسن شخصیت تفسیر و تعبیر نخواهد شد.
تصمیم سازان ترور سردار سلیمانی، در یک عمل نابهنجار، ناجوانمردانه و...، یک مقام رسمی – نظامی ما را در فرودگاه بین المللی بغداد ترور کردند، تا شاید با تحریک و تنش آفرینی، به زعم خود آتش جنگی را آغاز نمایند، که در خلال آن عزت و اقتدار ایران را بشکنند؛ ما نیز متقابلا نباید با انتقام جویی و شروع این جنگ، و افتادن در دامی این چنینی، آتش بیار صحنه ایی شویم، که دایناسورهای خدعه و نیرنگ برای ایران چیده اند.
به نظر می رسد مبارزین و مرزداران ما به قدر کافی سیاست های مشکوک این دایناسورهای بزرگِ فعال و طراز اول جهانی در خاورمیانه را آزار داده اند، که اینچنین رسوا و بی منطق او را مستحق چنین روش ناجوانمردانه ایی دیده اند، و این خود به اندازه کافی حکایت از شکست های آنان در مقابل این سردار ایرانی دارد.
ایران در مبارزه و مقابله با داعش (و اسلام سیاسی منحرفی که، از قضا دستپخت متحدین نزدیک امریکا در منطقه اند)، و مردم منطقه را زیر سلطه جریان متحجر و ظالم می بردند، در حدی مناسب و حتی بیش از آن، عمل کرد و در پیشگاه تاریخ، مردم جهان و منطقه وجداندرد نخواهد داشت، چرا که همسایه های خود در مقابل گُرگان ظالم وهابی مسلک داعشی صفت، تنها و بیکس رها نکرده، و اگر امریکایی ها راست بگویند، که اتحاد ضد داعش داشته اند، سلیمانی و همرزمان او، همکار و همراه آنان در این نبرد بوده اند، و شایسته این ترور نبودند.
امریکایی ها در نابودی حزب جنگطلب بعث صدام، و حکومت جور و ظالمُ، بی منطق طالبان، با ملت ایران، عراق و افغانستان در مقطعی همکار و همهدف شدند، لذا کشتن چنین همکار مهمی که در این نبرد دوشادوش دیگر مبارزین تلاش می کرد، مظلومیتی برای این سردار بزرگ ایرانی و همرزمانش، و بالطبع ایران ایجاد می کند، که شیرینی این ظلم را بر دهان ترور کنندگانش، خود بخود تلخ خواهد کرد.
به نظر می رسد دستگاه حاکمه فعلی امریکا، و به خصوص تصمیم سازان این اقدام جنگ طلبانه، خود به دنبال قربانی می گردند، تا او را به پای انتخابات 2020 خود سر بریده، و نتایج آن را از آن خود کنند، و شروع یک جنگ با چنین طرّاحانی، جاده صاف کنی برای روی کار آوردن مجدد این تفکر در امریکاست،
همانگونه که ترامپ با خروج از قرارداد بین المللی برجام، سعی کرد کشور و ملت ما را به سمت تندروها سوق دهد، و از فرهنگ و روشِ میانه روی، اعتدال و اصلاح خود، آنان را دور نماید، تا در فضایی خشونت زده، جنگ طلبان داخلی ایران، دست برتر را در صحنه انتخابات آتی ایران بدست آورند،
شروع یک نبرد با چنین افرادی در این زمان، این امکان، و راه فرار را به تندروهای امریکایی که امروز زیر فشار فساد و سو استفاده از قدرت، تحت استیضاح و سوال گیر کرده اند، ایجاد خواهد کرد، تا آنان را از این دام بگریزاند، و هر جنگ و انتقام جویی از سربازان مجبور امریکایی (که در واقع از مردم مستضعف امریکا هستند، که اکثرا به دلایل مالی و یا اجبارهای دیگر) در منطقه در مقابل ما قرار گرفته اند، هدیه سال نویی خواهد بود، تا، آنان که خوشه از خون دیگران بر می چینند، در امریکا انتخابات پیش رو را با پیروزی پشت سر بگذارند،
لذا امروز نه، به جنگ و انتقام، نه گفتن به دام و خدعه دسیسه گران جهانی است، که برای پیروزی دوباره جنگ طلبان امریکایی، این صحنه را چیده اند.
دنیا خوب می داند که زدن و ترور مسافری که از طریق آشکار و تحت سیستم بین المللی هوایی جهانی، وارد فرودگاه بین المللی کشوری شده است، و میزبان در حال انتقال این میهمان به اقامتگاه خود هست، نه افتخار نظامی دارد، و نه یک پیروزی افتخار آمیز تلقی می گردد، بلکه این عمل در واقع گردنکشی، قلدری و لکه ننگی است بر دامن طراحان آن، که چنین با ناجوانمردی و به کارگیری تروریسم دولتی، این ترور و قتل را رقم زده اند و...،
ملت ایران طلب های زیادی از امریکا در تاریخ خود دارد، لذا امریکایی های طراح این ترور را نیز، باید با چنین ننگی تنها گذاشت، و فعلا این خون را نیز مثل خون آنان که در هواپیمای غیر نظامی ما، و در فضای خلیج فارس زدند، و یا حقی که از مردم ایران در خلال کودتای ننگین 28 مرداد ضایع کردند را، باید به حساب انان گذاشت، تا روزی به وقت خود تسویه شود.
امروز روز جنگ و انتقام نیست، امروز روز نه، به جنگی تحمیلی است، که دوباره در حال تحمیل شدن است.
طالبان روزی قاتل نمایندگان مردم ایران در کنسولگری ما در شهر مزار شریف افغانستان بودند، همانروزها نیز در یک فضای احساسی به حق ناشی از کشتار عزیزانمان به وجود آمده بود، و عده ایی سخت کشور را به سمت جنگ و انتقام هُل می دادند، اما بزرگواری ایرانی، منش صلح طلبانه ما در دولت وقت، صبر و شکیبایی ما، باعث شد که امروز، لابد آنان شرمگین از عمل خودند، که این ترور ناجوانمردانه را به مردم ایران تسلیت می گویند، این حاصل بزرگواری، تسامح و تساهل، و فرهنگِ گذشت، و روح لطیف و صبور ایرانی است.
این همان سخن حافظ شیرین گفتاریست، که می فرماید :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
خوبان پارسی گو، بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را
و یا فردوسی بزرگ می فرمایند :
کسی کآشتی جوید و سور و بزم نه نیکو بود، تیز رفتن به رزم
همه یافتی، جنگ، خیره مجوی دل روشنت زآب تیره مشوی
بسی نامداران که بر دست من تبه شد به جنگ اندر آن انجمن
مرا سیر شد دل ز جنگ و بدی همی جُست خواهم ره ایزدی
کنون بر شما گشت کردار بد شناسد هر آنکس که دارد خرد
نیم من بخون شما شسته چنگ نگیرم چنین کار دشوار تنگ
همه یکسره در پناه منید اگر چند بدخواه، گاه منید
هر آنکس که خواهد که باشد رواست درین کار نافزایش نه کاست
هرآنکس که خواهد که زی شاه خویش گذارد نگیرم برو راه پیش
و یا حکیم شیراز، جناب مصلح الدین سعدی می فرمایند :
چو شاید گرفـــتن بنرمی دیــــار به پیکار خون از مشــامی میـــار
به مردی که ملک سراسر زمین نیرزد که، خونی چکد بر زمین
چو بر دشمنی باشدت دســـترس مرنجانش کو را همین غصّه بس
عدو زنده سر گـــشته پیرامــنت به از خــون او کشته در گردنــت
اگر پیل زوری و گر شیر چنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
گــر صلح خواهد عـدو سر مپیچ و گر جنگ جوید عــنان بر مپیــچ
کــه گـــر وی بــــبندد در کـارزار، تو را قدر و هیبت شود یک، هزار
وگر می برآید، به نرمی و هــوش به تندی و خشم و درشتی، مــکوش
مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز فرمودند :
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد موسیای با موسیای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی موسي و فرعون دارند آشتی
و یا قیصر امین پور عزیز که آرزو می کند :
«به امید پیروزی واقعی نه در جنگ که بر جنگ!»
و یا محمد علی رستمی (وصال میانه ایی) در شعری تحت عنوان "جنگ قدرت تا به کی" می فرمایند :
در سرای زندگانی جنگ قدرت تا به کی این همه تعجیل کردن بهر ذلت تا به کی
با محبت دشمنی نابود و خنثی می شود زندگانی بهر صلح است، جنگ و نفرت تا به کی
ما که از اول همه اولاد آدم بوده ایم بعد با شمشیر و ترکش ، مرگ عزت تا به کی
جنگ از آغاز خلقت یکه تازی کرده است این همه فکر جدایی رو به سرعت تا به کی
می توان در اوج قدرت یک کمی آرام شد تا به خود آییی که دیگر هتک حرمت تا به کی
زشت باشد هر که را در دل عداوت پرورد مهربانی خوشتر است آزار و محنت تا به کی
عشق را فریاد کن تا گوش هستی بشنود زندگی معنا پذیرد روز حسرت تا به کی
آسمانی می شوی با مهربانی خو کنی بیش از این نامهربان ، در جنگ سبقت تا به کی
ای « وصال » این شعر هم این گونه می گردد تمام ! رشته ها را پنبه کردن فوت فرصت تا به کی
و آنچنان که مرحوم فریدون مشیری سروده است که :
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل ، دلی لبریزِ از مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروارتفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تواین دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر رابه خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست ولی حق را برادر جان!
به زور این زبان نافهم آتش بارنباید جست...
اگر این بار شد وجدان خواب آلودهات بیدار، تفنگت را زمین بگذار...
ایران و امریکا در منطقه پتانسیل و موضوعات زیادی برای دشمنی ندارند، و بیشتر رقیبند، تا دشمن؛ و همین است که انسان متعجب می شود، که چرا، چگونه و این چه دست هاییست که این رقابت را به سوی دشمنی آشکار و بیرحمانه پیش می برد، تا این چنین به رویارویی نظامی دو جانبه، با دریایی از خون بین ما، ختممان کنند.