ره نبود است، که روان وز پی این ساقی و مطرب شده اند
کیستی که چنین دیده ی من، مست نگاه تو شده عالمی چون که ندیدست تو را، وز پی انگور شدند
نی به انگور، نه تاک، نی به خُم و خمخانه ره نبود است، که روان وز پی این ساقی و مطرب شده اند
همه مستند، خمار از مستی نانوشیده می ایی آتشزن من کجایم؟ که آنها ز پی گم گشته تاری ز ابروی تو شدند
خسروانِ مُلک حُسن پی کرده خیالند، اندر پی تو ما بدین راه شدیم، راه نبردیم بدان ره، که شدند
خود بگو این چه غوغاست، که به پا کردی تو تو شدی ناله ی من، خواب و خیالم، که همه با تو شدند
عفریت قدرت
ای عفریت خوش رخ، و بد رکاب قدرت پشت درب ورودت باید، همه چیر را باخت
پشت درب خانه ات، انسانیت همه برفت از خٌلق و آنچه خَلّاق به همه داد، شد لخت
سروده شده در تاریخ 8 دیماه 1397