دنیای بی ارزشِ بسیار با ارزش

این سخن را بسیار شنیده ایم، که دنیا اَرزِشِشُ نداره، دنیا بی ارزشهِ، دنیاییِ دو روزه چه ارزشی داره؟ و... ولی وقتی در این سخن تدبّر کنی خواهی یافت که از قضا دنیا بسیار هم با ارزش، مغتنم و نعمتی است بدون جایگزین، که اگر از اهل معتقدین به معاد باشیم، که تعیین کننده ی دنیای با ارزشِ باقی همین دنیای بی ارزشِ؟!! فانی خواهد بود؛ اهمیت از این بالاتر؟ و اگر به معاد و قیام و قیامتی هم قایل نباشیم که باز دنیا بسیار ارزشمند و فرصتی برای زیستن و تَنعُم و بهره گیری از مواهب آن، در حالی که در پس این تنعم، نیستی و بی بهره گی خواهد بود.

گذشته از این نیز، اگر دنیا ارزش نداشت که خدا برای ساخت و پرداخت آن، این همه سرمایه گذاری نمی کرد و انسان را برایش نمی آفرید. پس دنیا ارزشمند است همان گونه که تمام نعمت ها خداوندی ارزشمندند و قابل قدر دانستن و استفاد کردن.
انسان ها باید با دنیا (معنوی و مادی) تعامل داشته و سرشت خود را در آن بسازند و بستری مناسب برای زیستِ خود، تداریک ببینند و آن را قابل زیست نمایند و شاید همین است که می گویند خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر (ع) ارسال کرد، تا انسان را بدانچه لایق اوست هدایت کنند و خود و او را برای خودش معرفی نماید. پس انسان ها موظفند جهانی در خور کرامت و عزت خدادادی خود تدارک بینند و این عزت خود را در پرتو برخورداری از نعمت هایی مثل آزادی، عقل، تجربه، وحی، علم، مواهب مادی و... به ظهور کامل برسانند.
دنیا اگر بَندُ، در بَندِ بَندبانان قرار گیرد و انسان ها دَر بَند در آیند، در این صورت است که چنین دنیایی بی ارزش خواهد بود و زیستن در چنین فضایِ مُتعفّنِ خالی از آزادی، بی ارزش است و انسان های آزاده در چنین شرایطی است که عاشق شهادت شده و به استقبال مرگ می روند، چون به فضایی بهتر چشم دارند، ولی اگر مدینه ی فاضله خداوندی و جامعه توحیدی در همین جهان شکل گیرد و خداوند محور چنین جامعه یی قرار گیرد، چه تفاوت می کند که انسان در این دنیا باشد یا در دنیای دیگر؟ همین جا و در همین دنیا، لقا خداوند حاصل شده و او در سراسرِ زندگی انسان ها جاری و ساری خواهد بود.
 اگر دنیا محل آزادی و شکوفایی انسان ها برای تحصیل کمال و بروز استعدادهای مادی و معنوی گردد، واقعا ارزشمند و زیستن در آن خود توفیقی است خداوندی؛ و این همان بهشت موعود خواهد بود که در این دنیا نیز گسترده شده، که بهشت را (چه فانی و چه باقی) انسان هایی خدایی می سازند و چنین دنیایی نیز به ساخت انسان هایی خدایی اقدام خواهد کرد.
همانگونه که در اثر بَندِ، بَندکُنندگان، دنیا فضایی برای بروز انسانیت نخواهد داشت و این همان جهنمی است که در جهان باقی نیز ادامه خواهد یافت که بَند شُدگان لایق چنین جایگاهی اند، چه دنیای فانی، و چه در دنیای باقی. همانگونه که بهشت برای آزادگان، و برازنده ی آنان است و این شرایط لایق آنان و آنان نیز لایق آن خواهند بود.
در فضای نابرخورداری ها، انسان از نِعمات خدا (مادی و معنوی) بی نصیب خواهد بود و این بی نصیب شدن ها، سازنده همان دنیای بی ارزشی است که مرگ بهتر از زیستن در چنان دنیایی است. شاید در کنار تَعّبُد خداوندِ خالق، به عنوان یکی از دلایل خلقتِ انسان، همین ساختنِ دنیایی در خور اشرفِ مخلوقاتش، از اهداف خلقت جهان و انسان باشد، که در آن نیازهای اساسی، در کنار نیاز های میانی و زیرین و پست (از جمله خوراک و محل زیست و...) انسان تامین باشد و انسان به جایگاه انسانی خود برسد که همین رسیدن به جایگاه درخور اوست، که همان انسان شدن و یا همان لقاالله است، که خداوند از نور پاک خود در روح بشر دمید و امکان خداگونه شدنِ او را برای همه فراهم کرد. بستر خداگونه شدن، چون او برخوردار بودن است.
انسان خداگونه در زیر سِتم و ظلم دیگر انسان ها (تحت هر نامی) نیست، چون خدا خود چنین نیست، پس چنین وضعی را برای نماینده خود بر زمین نیز نمی پسندد. خداوند فقرا و فقر را دوست ندارد، چون خدا خود نه فقیر است و نه فقر برازنده او و اشرف مخلوقاتِ او. خداوند آزاد و مختار است و انسان را هم مختار و آزاد می پسندد و تنها قیدی که میزند، خود اوست که لایق دربند شدنش هستیم و لاغیر. خداوند نادانی و نا اگاهی را دوست ندارد و لذا این را زیبنده خَلقِ خود هم نمی داند.
پس هر چیزی که انسان را از خداگونه شدن باز می دارد، انحرافی بیش نیست، این انحراف می تواند به نام تعالیم حَضرات پیامبران (ع) و یا حتی معصومین (ع) ما شیعیان و یا تحت هر نام دنیایی به انسان تحمیل شود و قسمتی از وجوه انسانِ کاملِ خداگونه را از ما انسان ها سلب کند. نظریه یی که رفاه می آورد ولی کرامت انسانی را از انسان می گیرد و یا نظری که آزادی می آورد ولی تنعم را از انسان می گیرد و... ، هردو دو روی یک سکه اند و انحرافی بیش نیستند که انسانِ آزادِ فقیر، همانقدر ذلیل است که انسانِ متنعمِ دربند.
نظریات هادی نمایانه یی که هر کدام از مواهب خداوندی از جمله تنعم و برخورداری، آزادی و اختیار، کرامت و عزت انسانی و... را از انسان سلب و از دسترس انسان دور می کند، در راستای دوری او از خداست، که صورت می گیرد، زیرا خداوند انسانی را می پسندد با کرامت کامل، علم و آگاهی، آزادی و شرف، آبرو و حیثیت و... که هر کدام نباشند نقص است و انحراف و کمبود.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 12:15 PM |  پنجشنبه یکم آبان 1393

 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.