لزوما درخواست های عاشق از معشوق و... و بالعکس، عاقلانه و منطقی نیست

دوستم، جنابِ "جیغ جیغو" ی عزیز، که از آن دور دست ها یعنی"جیغ آباد سفلی (1)"، ما فراموش شدگان در ده بالا و در"جیغ آباد علیا" را مورد لطف و محبت خود قرار دادید؛ بر شما درود می فرستم، در پاسخ به ندایت که فرمودید :

"سلام بر مصطفی عزیز، اکثر پست هایت را می خوانم و کسب فیض میکنم... ولی برای من، هیچکدام دلچسب تر از پستی تحت عنوان "خدایا از تکرار به رخ کشیدن ضعف هایم خسته نشدی؟! (2)" نبود و نیست! چرا که اگر به این سوال شما (که سوال همگی انسان هاست) پاسخ داده شود پاسخ خیلی سوالات دیگر نیز داده خواهد شد. خوشحال میشوم که در زمینه راز آفرینش انسان (که به نظر من عبث مینماید!) مطالبی ارائه شود. واقعا اگر انسان خلق نمی شد چه مشکلی پیش می آمد؟ و حالا هم که اجبارا (نه اختیارا) خلق شده، اگر شرور و جنایتکار از آب درآمده (که در همان روز ازل، ملائک این پیش بینی بجا را کردند و به خدا گوشزد نموند!) آیا مسئول مستقیمش خود خدا نیست؟! مگر روح خدا در انسان دمیده نشده است و ماده اولیه اش را هم که خود خدا خلق کرده است! پس دیگر خدا دنبال چی می گشت که دست به این بازی غم انگیز زد و به قول شما، چه جای آزمودن موجودی است که دست ساز خودش می باشد؟! من که واقعا دارم دیوانه می شوم! ممنون از شما"

باید بگویم که، راز آفرینش، خدا، انسان، عشق و... را هنوز سردمداران علم بشر از جمله فلاسفه و... نتوانسته اند رمز گشایی کنند، چه رسد به حقیر که نشخوار کننده زحمات فکری نسل ها غواصانیم که به قصد صید این گوهرهای ذیقمت از جان گذشتند و عمرهای گرانمایه صرف کردند و نظریه ها دادند و به همین دلیل هم بعضا بردار شدند، جام شوکران نوشیدند، آواره بیابان ها و تبعیدگاه های سخت شدند و... و متحمل زحمات طاقت فرسایی شدند تا از این اقیانوس حقیقت پرده ایی بردارند و از این مخلوطِ روشنی و تاریکی رازی بنمایانند.

 می دانید که در دنیای باستان و حتی سده های گذشته و حتی هم اکنون تفکرات فعلی که در علم و مواجهه با نظریات جدید، باستانی مسلکند، نظریه های جدید را خط قرمز شکنی و انحراف و مُضر به حال بشر ارزیابی کرده و عقوبت بر آن مترتب دانسته و می دارند؛ ولی بعضی علیرغم این واقعیت، خطر کرده و در عمق این اقیانوس، تا آنجا که نفس داشتند عمیق شدند، با این حساب هرگز کسی را به انتها هنوز راهی نبوده است، و لذا نظریه پردازان علوم انسانی هر یک توصیفی از انواری که دیدند داشته و خواهند داشت و این روند احتمالا تا بشر هست ادامه خواهد یافت. حقیقت این است که این اقیانوس را عمقی عظیم پیش بینی می شود که محققین و غواصانِ آن باید به امکانات های متعددی مجهز شوند که مقدمه حرکتِ شان در این راه (که بسی مهم خواهد بود)، فراهم گردد.

شواهد تاریخ زندگی بشر نشان از ذاتی خداجوی و پرستشگرانه در او دارد که این خود نشانی از حقیقتی انکار ناپذیر و لایق پرستیدن دارد؛ و اگر چه مسلمانم و اعتقاد مسلمانی را از اجداد خود به ارث برده ام، ولی فارغ از همه اعتقاداتی که مُتعبِدانه بدان اعتقاد دارم، عقلا و منطقا ناظم و خالقی را به شهود می بینم که مافوق همه چیز، خودنمایی می کند؛ که وقتی به دیگران هم نظر می کنم، هر مکتبی همچون من، نامی و تصوری از او دارند. پیام آورانی (ع) نیز در تاریکی مادیت بشر و طبیعت نامکشوف، بخش های ناروشنی را پیشروانه برای بشر مکشوف داشته اند که اکنون پیشروترین مُتون حل کننده سوالات شما ازآنِ همین پیام آوران و باقی مانده پیامِ آنهاست که نمونه آن قرآن کریم است. پس تا رسیدن به حقایقی بالاتر باید به همین که داریم اتکا کنیم و بدان اعتماد کرده و در عین حال از پژوهش و نوآوری باز نایستیم و بر نوآوران نشوریم و بر نوآورده ها هراسناک نشویم، تا حقیقتِ همه آنچه که بر ما مجهول است، روشن شود.

ما چشمه هایی از نور را دیده ایم و لذا نباید همچون جهان مادیت به دلیل سختی راه و غامض بودن مساله و... و عدم توانایی در کشف این سوالاتِ سخت، به نفی آن اقدام و یا با بی اعتنایی از کنارش بگذریم و اهمیت این رموز، باید ما را به سوی حل این سوالات، متفکرانه و فعال در صحنه نگهدارد تا "غایت آمال عارفین" هم خود مددی کند و راهی بر این نامکشوفات یافت شود.

اگرچه علمای علوم مختلف از جمله فلاسفه و... منطقا هم اکنون نمی توانم پاسخگوی کامل همه سوالات شما باشند، ولی بگذار به شیوه اجداد ایرانیم برای پاسخ به این شبهات به عرفان روی آورم و از این طریق مدد گیرم و پاسخ برخی از سوالات شما را در حد دیوار کوتاه تفکرم داده باشم.

البته این را هم بگویم که حتی خدا هم نخواسته است که به جواب برخی از سوال ها در این ارتباط پاسخ گوید و رازهایی را هَمُو نیز سر به مهر می خواهد؟!! "از تو درباره روح سؤال مي‏كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است (3)" و لذا هنوز همه در ابتدای راهیم و تنها به مدد وحی و رابطه ایی که بین آسمان و زمین و از طریق پیام آوران خداوند (ص) برقرار شد، امروز مقداری از معمای عظیم حل شده و امروز علما و منطقا تنها می توان ایمان داشت که "وجودی" هست و لاجرم "واجب الوجودی" با همه ی قدرت و حکمت و... می تواند منشاء وجود و تکیه گاه خلقت باشد.

خوشبختانه امروز رشد عقلی بشر باعث گردیده که واسطه های بین آسمان و زمین نقش ببازند و بشر تا حدودی از دست آنان خلاص شود و به خود اجازه دهد و یا اجازه یابد، که با خدا و یا خالق خود بی واسطه سخن گوید که نمونه اش را شما در آن پست من دیدید و آن در واقع مویه ایی بود بین من و او، چون او را باور دارم که وجود دارد اگرچه به ابعاد و اندازه هایش احاطه یی ندارم در حد مغز کوچکم او را تصور و تصویر سازی ذهنی کرده ام، ولی از روی خلقت و نشانه هایش می توانم حدس بزنم که رابطه بین من او از چه جنس است؛ ولی آنچه مسلم است امروز ما در مرحله ایی هستیم که تک تک می توانیم فارغ از حد و حدود و توان و وضع مان او را خطاب قرار دهیم و همچون مخلوقی، یا بر کاستی های خود درخواست و شکوه داشته باشیم و یا به داشته ها، شکر و قدردانی و...

این نیز خود حاصل قرن ها مبارزه بشر برای رشد فکری خود است، که نهایتا از گوسفندان گله های جادوگران قبایل و یا معبد داران تاریخ و... در حال رهاییست و مجوز ارتباط مستقیم با خداوند را ازآنِ خود کرده تا مستقیما با او سخن گوید، وگرنه تا چندی پیش رابط هایی با دریافت دستمزدهای گزاف و از جمله قربانی های انسانی، این مهم را به انجام می رساندند.

دلمشغولی های ذاتی بشر به ماوراء ماده، همواره سخن از وجود "او" (که ماورایی است)، داشته و رابطه ایی عاشقانه را می توان بین او و خود، در درون خود جست و اگر ما از او نباشیم، این رابطه ی عاشقانه ی وصل جویی هم بی معنی خواهد بود؛ و لذا بشر بخشی از اوست که این چنین بدو مشغول است و از دیگر عناصر عالم ماده در این خصوص، متمایز گردیده است، گذشته از اعتقادات متعبدانه خود که رگه های از آن را در منطق سخن من هم شما خواهید یافت و نمی توانم آن را از تفکر خود جدا کنم، ولی من دلیل این آمد و رفت (مرگ و زندگی)، یعنی خلقِ انسان و ورود او به عالم ماده، و وصل دوباره ی او، که با مرگ شکل می گیرد را کل فرایند زندگی بشر در این دنیا می بینم و در بین این نیز چیزی جز عشق بازی و قهر و آشتی بین من و او نیست.

او همچون آهنربایی قدرتمند ذرات جدا شده از خود (انسان به عالم ماده آمده) را به سوی خود جلب می کند و ما نیز همچون براده های جدا شده، بسته به دوری و نزدیک بدو (که این دوری و نزدیکی را نیز انسان بودن و نزدیک بودن به انسانیتِ واقعیِ ناشی از نوعِ رفتارِ ناشی از اختیارمان در این جهان تعیین می کند) مراتبی در مدار او داریم در واقع هدف هر انسان در غایت زندگیش ناخودآگاه (که با تفکر و تعقل این امر خودآگاه و عاشقانه دنبال می شود)، بازگشت به اصل خدایی خود است که در ذات انسان همواره نیروی انرژی بخشِ حرکتش می باشد که او را به انسان بودن فرا می خواند و در مقابل نیز نیرویی که او را به جدا شدن و فرار ترغیب می کند و زندگی در واقع نبرد بین وصل و جدایی است که وصل یعنی تکامل و بالا رفتن و نهایتا به خدا پیوستن، و جدایی یعنی نابودی و محو شدن در عالم ماده. پس هدف خلقت انسان تکامل اوست و این فرصتی است که به واسطه داشتن آزادی و اختیار، این موجودِ مختار می تواند خود را در مراتب انسانیت که همان اصل خدایی اوست در وجود خداوندی که او نیز بخشی از آن است، ارتقا یابد و مراتب کمال خود را افزایش دهد، پس زندگی فرصتِ رشد انسان است که خداوند به ما داد و به دیگر موجودات خلق شده اش از جمله فرشتگان و عناصر ماده و... نداد.

عنصر "اختیار" اصل و وسیله ایی اساسی است که خداوند به انسان خلق شده (جدا شدگان از خود)، داده تا خود هر طور که می خواهند آزادانه به انتخاب نشیند، یا وصل دوباره و یا فَصلُ و نابودی. این عنصر اختیار و آزادی انتخاب است که مسولیت نتایج اقدامات بشر را به خود او باز می گرداند و نه به خدا و خالقش، زیرا خداوند انسان را مختار به انتخاب آفرید. علیرغم این اختیار و آزادی، بنده معتقد به داده هایی هستم که خداوند خود تصمیم به اعطایش می گیرد، و زمین و زمان را طوری جُفت و جور می کند که از مجموع آن مولانا، مولانا شود، حافظ، حافظ گردد، یا محمد (ص) در آن باتلاق مُتعفن جهل، سردمدار نور گردد و... این جاست که گلایه ها و شکوه های ما نیز آغاز می شود که چرا ما نه؟!! آنچه در آن نوشته من به خداوند خرده گرفتم از این دست بود.

در عین حال من بین خود و خدای خود یک رابطه پدر و فرزندی، ارباب و نوکری، خالق و مخلوقی، بالانشینی و پایین نشینی و... و مهمتر از همه عاشق و معشوقی قایلم، که مرا به چنین سخن گفتن با او اجازت می دهد و ترغیب می کند و از آنجا که لزوما درخواست های عاشق از معشوق، نوکر از ارباب و... و بالعکس، عاقلانه و منطقی نیست، پس سخن به گزاف گفتن با دوست هم مانعی در دوستی نبوده و یا بالعکس حتی ممکن است باعث افزایش دوستی و بهانه ایی برای گفتگو باشد؛ و البته بالعکس آن هم صادق است. گاه درخواست کودکی از مادرش، نوشیدن سَمی است که جانش را خواهد فرسود، اما او در عالم کودکیش خود را بر آن مُحِق دانسته و بر نوشِ آن پای می فشارد و بر خوردنش زار می زند.  

 با این حساب علیرغم تاریک و روشن های زندگی بشر و به رغم این که تمام متون به جای مانده از خلقت تا کنون رمزگشایی نشده است، ولی راه تفکرِ بشر برای کشف این راز همچنان باز و هرکس مطابق سایز پیاله خود از این بحر معرفت، یکی جرعه ایی بر می کشد و دیگری سطلی از آن بر می دارد و... ، باید به قدر خود برداشت که بی بهره شدن از آن خسران است برادر.

آری برادر! بازی عاشق و معشوق گرچه تمام درد است و فِراق، اما شیرینی این درد به هزار آسایشِ بی دردی می ارزد. این بازی رنج آور را به عشقِ وصل باید فعالانه دنبال کرد که سرانجامش همه صلح است و قرار. این بی قراری به هزار سکون می ارزد. این آزمون، آزمون انسانیت است و مسابقه یِ انسان شدن، گرچه راحتیِ تنِ مادی، در تامین غرایز، ولی پرخوری از این غذایی مرگ آور، به چاقی مفرط مادی، و مانع پرواز روح و نهایتا سقوط خواهد بود.

1-    Http://jighagha.persianblog.ir

2-    خدایا از تکرار به رخ کشیدن ضعف هایم خسته نشدی؟! دلنوشته ای مربوط به روز پنجشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۳ است که در آدرس ذیل قابل رویت است (http://mostafa111.blogfa.com/post/578/)

3-    و يسئلونك عن الروح قل الروح من أمر ربي و ما أوتيتم من العلم الا قليلاً (اسرا آيه 85)

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۴ ساعت 10:36 شماره پست: 589

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در درهای نیم لا، طعمه هایی وسوسه ...
ذلت دروغگویی اینکه چرا افکار عمومی و حتی خواص در حکمرانی حاضر به پذیرش تکذیب سفیر در مورد به غارت ر...
- یک نظز اضافه کرد در درهای نیم لا، طعمه هایی وسوسه ...
امنیت روانی زندگی نباتی اینکه مقام معظم رهبری انتشار دیدگاه، تحلیل و نقد کارشناسی مغایر با خواست تم...