میزان سنج خداگونه بودن قدرت و قدرتمداران
خداوند بزرگ قدرتمندترین موجود در جهان بوده، می باشد و خواهد بود؛ همه ی هستی در ید قدرتش سیر می کند؛ لذاست که رفتار و سیره اش می تواند میزان سنجش حق بودن یا نبودن، بوده و این را به خوبی نشان دهد.
در مُلک این قادر مطلق فارغ از این که شما چگونه فکر می کنی، یا عمل می کنید، حداقل از مواهب دنیایی بهره مندی و گاها وقتی نگاهی سطحی و گذرا می کنی به نظر می رسد، حتی کسانی که به زعم ما در زمره دشمنانش قرار دارند، هم از مواهب دنیایی بیشتر بهره دارند؛ سرزمین های حاصلخیز و آباد، قدرت جهانی، ثروت جهانی، علم جهانی، آسایش بهتر و...
شاید این گفته شاعر هم در راستای توجیه همین وضعیت بوده است که : هر که در این جمع مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند.
در ذل قدرتش، مخلوقات او از شر قدرت لایزال و بی انتهایش احساس امنیت کامل می کنند به طوری که انگار از او ترسی وجود ندارد و او مجبور می شود عده یی (ص) را برای انذار و ترساندن و تذکر این مردم اعزام نماید و یا رسولانی (ع) را برای یاد آوری و به راه آوردن شان بفرستد، لذاست که او را باید بی خطرترین و قدرتمندترین موجود دانست.
مخلوقاتش به عینه می بینند که فارغ از اعتقاد و یا عمل خود نسبت به این حلیم و کریم مطلق، حداقل در این دنیا مطابق تلاش و لیاقت و ظرفیت های شان می توانند متمتع باشند.
خداوند متعال اگرچه بندگان خود را بیشتر دوست دارد و با غیر بندگانش دشمن است ولی اختیار بنده شدن را به آنان واگذار کرده و انسان ها اگر بخواهند می توانند طوق بندگی را بر گردن خود با افتخار بنهند و یا ننهند؛ که اگر ننهند هم چیزی عوض نمی شود و باز ذیل چتر گسترده بهره مندی از نعمات او قرار می گیرند و در این دنیای مادی می توانند بهره خود را داشته و شاید هم بهره مندتر! باشند.
این است خصوصیت قدرت مداری خداوندی؛ ولی در همین جهان قدرتمندانی هم هستند که آنان نیز خود را خداگونه و یا نماینده خداوند می دانند و انسان می ماند که چطور؟! و میزان سنج آن چیست؟
شاید برای جدا سازی سره از ناسره، سیره خداوندی در برخورد با بندگانش می تواند میزان سنج خوبی برای سنجش خداگونه بودن صاحبان قدرت باشد.
صاحب قدرتی که با زور و با فشار به بنده سازی مخلوقات خداوند (آن هم بنده خود نه بنده خداوند) دست می زند چطور می تواند خود را خداگونه و یا نماینده خداوند بداند در حالی که خداوند در این راه هرگز به زور متوسل نشده است.
قدرتمندی که از تنعم درگاهش جز بندگانِ او تمتعی ندارند چطور می تواند دم از خدایی بودن و خداگونه عمل کردن بزند. در حالی که خداوند بهره مندی از مواهب را به تلاش و لیاقت و ظرفیت فردی منوط کرده است، نه بندگی.
قدرت مداران این دنیایی که تنها بنده ساز و بنده پرورند و برای افرد ذل حکومت خود آزادی در این رابطه قایل نیستند و تنها آنانی در دستگاه قدرت شان بهره می گیرند که بنده شده و یا اظهار بندگی کنند (اگرچه در دل شان هم شاید به این امر راضی نشوند) و میزان بهره مندی را نیز میزان سرسپردگی تعیین می کند (نه لیاقت و تلاش)، و هر چه مطیع تر، مقرب تر و برخوردارتر خواهد بود؛ چطور می توانند ادعای خداگونه بودن و یا نمایندگی خدا را کنند.
این جا تفاوت سکان داری خدایی و شیطانی را می توان دریافت.
سیستمی را می توان خدایی و از نوع سکان داری خدا و نزدیک به آن دانست که این شرایط را برای مردمش فراهم کند، که بدون در نظر گرفتن اعتقاد و یا باورشان از عدالت در برخورداری، برخوردار و بر مبانی تلاش و لیاقت به مواهب (قدرت، ثروت و...) دست یابند، در غیر این صورت به سیستم شیطانی نزدیک می شوند.
حداقل بعد از بعثت رسول رحمت (ص) که گفته می شود خداوند عذاب دنیایی (همچون عاد، ثمود و..) را از بندگان متخلف خود برداشت، خداوند دیگر مبنای بهره مندی را بندگی خود قرار نداد، بلکه مبنا را تلاش و لیاقت قرار داده است.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 9:6 شماره پست: 401
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 20 خرداد 1395
- بازدید: 2157