جهاد یا نبرد مقدس – تفاوت دو ضربه در محراب

 نبرد مقدس و یا جهاد در راه خدا، عناوین پاک ترین و اساسی ترین پاسخ یک مومن است، به یک نیاز جامعه (بشری و یا جامعه اسلامی و یا جامعه مسیحی و یا جامعه یهودی و...)؛ مومنین در زمانه ضرورت جهاد، هم احساس تکلیفی از درون آنان را به حرکتی موثر می خواند و هم خداوند چنین وظیفه یی بر دوش هر مومنی در شرایط خاص نهاده است؛ و این دو محرک باعث می شود که او تمام داشته اش، یعنی زندگیش را در کف دست گرفته و قدم در راهی نهد که شاید مرگ پایانش باشد. در این عمل کاملا دینی، منفورترین پدیده حیات، یعنی مرگ، در نزدیکترین حالت به انسان است؛ که هستی او را در منتهی درجه اش تهدید می کند، ولی باز این باعث نمی شود که مومن دست از عمل بردارد و... جهاد در فرهنگ مومنان یکی از زیباترین، کامل ترین، اثر بخش ترین، پر ارج ترین، بالاترین، اولی ترین، ضروری ترین، عالی ترین و... تجارت است که باعث می شود او جانش را در برابر رضای خداوند و آسایش خلق خداوند به بازاری ببرد که شهادت نیز در انتهی همین راه انتظارش را می کشد و البته این آرزوی هر مومنی است، که این عرصه امتحان را با شهادت ترک کند. این حقیقتی است انکار ناپذیر در بین پدیده های این جهانی. ولی ؟!!! آمااا ؟!!!

مومنین اگر چه سال ها جهد و تلاش دارند و تقوا پیشه می کنند تا به مقام مجاهد رسیده و در جایگاه جهاد قرار گیرند، لیکن تاریخ مومنینی را به خود دیده است که ضرباتی کاملا متفاوت در این جهاد نواخته اند. در بین ما شیعیان دو ضربه تاریخ ساز و مهم است که از همه ضربات در تاریخ جهاد شناخته شده تر است و البته هر دو در "محراب" نواخته شد؛ یکی ضربه یی بود که در محراب (محل حرب و جنگ) خندق وقتی که سپاه هزار نفره مسلیمن در برابر سپاه متجاوز ده هزار نفره مشرکین مکه صف کشیده بودند و به تدبیر سلمان فارسی (محمدی ص) به دور خود خندقی کشیده تا از گزند حمله سراسری و نابرابر مشرکین خود را حفظ کنند و آن گاه که عمر بن عبدود، آن قهرمان بی مثال عرب از خندق حفر شده توسط مومنین عبور کرد و رجز خوانی های او نفس ها را در سینه ی اکثر مجاهدین حبس نمود و بزرگان سپاه جهاد را به چه کنم؛ چه نکنم مبتلا کرد؛ در این محراب و آوردگاه بود که شمشیر ذوالفقار علی ابن ابی طالب و دل مجاهده کرده او بود که با ضربه یی در نبرد بین تمام اسلام و تمام کفر، نتیجه را به نفع اسلام پایان داد.

ضربه ی تاریخ ساز دیگر، آن ضربه یی بود که در محراب مسجد کوفه به دست برادر مسلمانی که از مشخصاتش پیشانی و زانوان پینه بسته از سجده، کمر خمیده از سال ها رکوع، متمسک به قرآن، مجاهده در صحنه جهاد و... را در پرونده خود داشت؛ بله درست حدس زدید، مومنی از مومنان به نبی مکرم اسلام (ص) به نام ابن ملجم مرادی؛ که مدت ها خود سازی کرده بود تا مسولیت وارد کردن چنین ضربه ی کاری را به عهد گیرد؛ او علاوه بر مدت ها کار روی خود برای آماده شدن برای نواختن چنین ضربه یی؛ شمشیری بران و آغشته به زهر اخلاصی را دست داشت که عصاره تمام کینه ها و ناراحتی های دل مومنین هم فکر خود را در قطرات زهری تجمیع کرده بود که کاری ترین ضربه را برای خود رقم زند و اسدالله (ع) از این ضربه جان سالم به در نبرد. در اثر کار فردی که این مومن به دین محمدی (ص) روی خود کرده بود او توانست خود را راضی کند که علی (ع) را در حلقه یارانش و در مرکز حکومتش و در دارالحکومه اش که نام کوفه مو بر تن شام سیخ می کرد؛ این چنین بی باکانه ترور نماید؛ کوفه یی که هنوز پس از سال ها خدعه و جنگ در دستان علی (ع) و یارانش باقی مانده بود و معاویه صفتان بر حکمرانیش دست نیافته بودند و او قطعا می دانست پس از چنین ضربه یی فرار تقریبا محال خواهد بود و چنین ضربه یی مرگش را به کوتاه زمانی رقم خواهد زد. اما او انگار مدت ها با دلش کار کرده بود تا توانی بیابد که شمشیری بزرگ که به بزرگی تاریخ بود، را با تمام توان بر فرق علی ابن ابی طالب (ع) فرود آورد و تمام تقوا و عدالت را به خون کشد، و آسمان و زمین و محراب را به فریاد آورد و خلیفه برحق خداوند بر زمین را در زمانی که بیش از هر زمان دیگری به وجودش نیازمند بودیم، از جهانیان بگیرد و قربت الی الله این برادر مسلمانم به قول خودش یکی از سه ستون های فتنه ی عالم اسلامی (معاویه بن ابی سفیان، عمر بن عاص و علی ابن ابی طالب) را از میان بردارد و لابد بعد از موفقیت در این عمل جهادگونه!!! قهرمانانه به خود آفرین گفت که به چنین مقامی در بین مسلمانان در جهاد نایل شده است و لابد بهشت را برای خود کمترین مزد در نظر گرفت؟!!.

این واقعیتی است انکار ناپذیر که این دو ضربه در تاریخ اسلام بسیار کار ساز بودند. اولی تمام سحر مشرکین و دشمنان اسلام را در هم ریخت و سپاه شرک را به اضمحلال کشاند و فریاد احسن را در میان خلق دو عالم به هوا بلند کرد و دومی سحر معاویه صفتان را کامل کرد تا در حلقه یاران محمدی (ص) دیگر علی (ع) حضور نداشته باشد تا دنیا پرستان و قدرتمداران راحت تر منویات قلبی و آرزوهای دنیایی خود را دنبال نمایند.

بیشک از دید زنندگان این دو ضربه، حرکت شان در یک فرایند جهاد گونه شکل گرفته و هر دو برادر دینی ما، سال ها مجاهده کردند تا به این مقام رسیدند؟!!! اما "خال مه رویان سیاه و دانه فلفل سیاه هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا".

درسی که از این دو نقطه عطف تاریخ اسلام باید گرفت این که مومنین همواره باید این نکته را در پیش چشم خود داشته باشند که اولین ضربه در نبرد رویاروی با دشمن رو در رو تحقق یافت؛ زمانی که جبهه حق و باطل کاملا روشن بود؛ در چنین صحنه یی نبرد در روشنایی انجام می شود و شاید گمراهی و اشتباه در پایین ترین حد خودِ و علی (ع) هدف جهادی خود را در جبهه مقابل در چنین فضایی جستجو کرد و یافت و به آن مقام رسید و نه در بین رقبای سیاسی حال و آینده اش؛ اما برادر دینی ما "ابن ملجم مرادی" هدف جهادی دینی خود را در بین مومنین به دین محمدی (ص)، انتخاب کرد و این چنین به اشتباه ره پیمود و سمبل اشتباهات تاریخی مومنین شد. او تمام عدالت، تقوا، قرآن ناطق، اسلام مسلم، زهد، مهر و... را ندید و به زعم خود فتنه ؟!!! به مسلخ خون برد و قربت الی الله خود را وارد جهنمی نمود که هرگز تصورش را نمی کرد.

چرا؟!!!

زیرا دل خود را در مسیر امواجی قرار داد که قدرتمندان زمانه اش ایجاد می کردند. قدرتمندان از مومنین، علی (ع) را بی هیچ گناهی مخل آسایش و آرزوهای دنیایی خود می دیدند و موج های کینه و نفرت نسبت به او را در جامعه مسلمین ایجاد کرده و می پراکندند و او را مظهر فتنه!!! در جامعه اسلامی معرفی نموده و در حالی که معاویه ابن ابی سفیان با دو دستی چسبیدن به مقام خود در دمشق، موج تفرق را در جامعه مومنین ایجاد کرده بود؛ این قدرتمندان از مهاجر و انصار چشم بر این چشمه فتنه مسلم، بسته و علی (ع) را که در برابر این فتنه اعظم و این انحراف در اسلام و این همه خودکامگی ایستاده بود؛ عامل و رهبر فتنه؟!!! معرفی کردند و این برادر دینی ما هم در اثر این امواج فتنه آلوده به سمتی برده شد، که علیرغم تمام این واقعیت ها، هدف دینی خود را در محراب مسجد کوفه جستجو کرد و یافت و مجاهدوار، جهادی بزرگ را به زعم خود رقم زد و البته نیز تاریخ را تا ابد به قضاوت نشاند که چگونه مومنین در گرداب سحر دنیا پرستان و دنیا طلبان گرفتار می آیند که چشم ها شان کور؛ گوش ها شان کر؛ دل هاشان بی احساس شده و دیگر هیچ نوری را نمی بینند، حتی اگر این نور همخانه محمد (ص)، هم رزم آنان در اکثر جنگ های سرنوشت ساز، یا هم عبادت آنها در معابد و روضه ها باشد. هنگام عمل علیه رقیب سیاسی خود، دیگر هیچ خاطره یی از او به یاد نمی آورند. دیگر هیچ همراهی از او را با خود ندیده و قبول ندارند و انگار هیچ نان و نمکی با هم در سر سفره یی تناول نکرده اند و تنها حریف خود را مستحق رفتن تشخیص داده و قرب الی الله، مجاهد گونه عمل کرده و کار را تمام می کنند و به خود مدال هم می دهند.

گذشته از شاخ و دمی که ما برای چنین مومنینی، برای خود ترسیم می کنیم و در فیلم های خود از آنان چهره سازی کرده و حیوانات شان تصویر می کشیم؛ ولی شمر بن ذی الجوشن ها و یا ابن مجلم مرادی ها؛ نه گوش های مخملی داشتند و دارند و نه شاخ و نه دم، همچون حیوانات ؛ آنها به صورت، کاملا شبیه ما هستند و شاید هم از نظر سیما مومنی برازنده تر از ما. آنها تنها مومنینی هستند که ره گم کرده و برای آرمان خود در مرغدانی به شکار رفته اند و البته در این فضای امن خودی ها، هنر به اوج رسانده چاق و چله ها را هم شکار خواهند کرد. این است بلایی که از اول اسلام تاکنون دامن جامعه اسلامی را گرفته و رها نمی کند. در این جهاد مقدس؛ مومنین از خودمان، شکارهای فربه یی را شکار کردند؛ که ابی سفیان ها هرگز توان چنین شاهکاری را نداشتند. در حاشیه این جهاد مقدس مجاهدین نیز، قدرتمداران، سلسله های موروثی پادشاهی خود را تشکیل داده و ما را به خود رها کرده تا از همدیگر بکشیم و نابود کنیم. آنان دنیای خود را می سازند و مومنین نیز به فراخور حال خود به مجاهدت های! خود مشغولند و قربت الی الله رقبا را به نام اسلام و به نام دین و با عناوین مختلف از میدان بدر می کنند.

اف بر این روند زشت و پلید. اف بر این سیاست دینی منحرف، اف بر این اقبال بد ما مومنین، اف بر این صحنه خونین، اف بر این شیطان حاکم بر ما، اف بر این جهل، اف بر این ایمان، اف بر قدرتمندان روزگار، اف بر صحنه گردانان چنین صحنه هایی، اف بر ما مومنین که باعث وهن اسلام عزیز و دین الهی خدا هستیم، اف بر دنیا پرستان و قدرت طلبان که از بالا چنین صحنه یی را می بینند و بر آن آگاهند و به خاطر مقام دنیایی خود چشم بر آن بسته و یا حتی خود در آتشش می دمند و...

ای کاش در چنین فضایی ما در قبایل لخت و بدوی صحاری و جنگل ها می زیستیم و این چنین به رشد و تقوا نمی رسیدیم و اهداف بلند نداشتیم؟!! ای کاش در رکاب نبی (ص) و یا علی (ع) بودیم و او را شناخته و سر سپرده اش می شدیم و سلول های خاکستری مغزمان را تمام و کمال به دشمن رودررویش مشغول می کردیم و در بین مومنین به دنبال هدف نبودیم. ای کاش مومنین اسیر فتنه قدرتمداران و ملعبه دست سیاست بازان نمی شدند و مجاهده خود را بجا، بجای می آوردند. 

ای کاش، ای کاش، ای کاش و هزاران افسوس که اسلام و جامعه اسلامی در کل گرفتار آمده و در کوتاه مدت و بلند مدت؛ تا آمدن منجی وعده داده شده (عج)؛ این "آگاهی" است که کارگشا خواهد بود و تنها دوای درد ما مومنین "آگاهی و تفکر" است و بس. دشمن فضای فتنه انگیز، فتنه انگیزان تنها تفکر است و اگاهی. باید از فضای احساسی که فتنه انگیزان به نام های مختلف ایجاد می کنند و از نام هایی که رواج می دهند دوری کرد که این نام ها تنها پرده هایی هستند بر واقعیت زندگی ما؛ تا نبینیم و نشنویم و حس نکنیم؛ آنچه هر روز، هر ماه، هر سال، هر قرن و... بر سرمان می آید. که اگر وضعیت این قافله  دزد زه و یا این گله گرگ زده را ببنییم، هرگز به چنین وضعی رضایت نخواهیم داد. به همین دلیل است که قدرت مداران با آگاهی و تفکر؛ متفکر و اسباب اگاهی، بیشتر از هر چیزی دشمن و متنفرند و بی رحمانه و بی وقفه بر هر دوی آنان می تازند.  

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 8:50 شماره پست: 323

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.