شاید اینبار در پس نسیم، بهاری از جنس بهار خفته باشد

بادهای بهاری سخت وزیدن آغازیده اند،

و امید را مثل باران در دل ها می کارند،

و باز دل ها را متوجه شادی و طراوت می کنند،

اما مدت هاست که از بهار جز نامی نمانده است،

بهارها می آیند و دیری نپاییده می روند،

نامی می آید و دل و احساسی را با خود می برد،

البته خدا را چه دیده ای، شاید،

شاید اینبار در پس این باد و نسیم خوش،

بهاری از جنس بهار خفته باشد،

نمی دانم،

شاید در پس این بادِ آرزوها،

بختِ سبزی نهفته است،

و من نمی دانم آیا،

باز هم کلاغی سیاه

"آرزو های ما را سیاه خط خواهد کشید؟!"

 

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
خاموشی تلخ یک هنرمند آخرین باری که زنگ زد ۱۱ آبان ۱۴۰۳ بود. مشخصات کامل یادداشتی از مرا می خواست که...
- یک نظز اضافه کرد در تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار ...
یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی زنده یاد سید ابراهیم نبوی (طنزپرداز شهیر ایرانی) من در ...