شاید اینبار در پس نسیم، بهاری از جنس بهار خفته باشد

بادهای بهاری سخت وزیدن آغازیده اند،

و امید را مثل باران در دل ها می کارند،

و باز دل ها را متوجه شادی و طراوت می کنند،

اما مدت هاست که از بهار جز نامی نمانده است،

بهارها می آیند و دیری نپاییده می روند،

نامی می آید و دل و احساسی را با خود می برد،

البته خدا را چه دیده ای، شاید،

شاید اینبار در پس این باد و نسیم خوش،

بهاری از جنس بهار خفته باشد،

نمی دانم،

شاید در پس این بادِ آرزوها،

بختِ سبزی نهفته است،

و من نمی دانم آیا،

باز هم کلاغی سیاه

"آرزو های ما را سیاه خط خواهد کشید؟!"

 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.