اورمزدا! همین که در آن بالا نشستی، برای ما کافیست

پروردگارا!

به وجودت شکر باید گفت،

گاه فکر می کنم،

همین که در آن بالا نشستی، برای ما کافیست،

حتی اگر به وضع ما، بی تفاوت باشی،

همه تو را می شناسند،

کافر و مومن، مُنکر و مُقر،

اورمزدا! همین که در آن بالا نشستی، برای ما کافیست

ایزدا!

به حال ما بی توجه هم باشی،

باز مشکلی نیست، و اما هست.

اگر نبودی،

و برخی بر قدرتت بیمناک نبودند،

با خلق تو چه می کردند،

وجودت بازدارنده است،

ترمزیست، بر انسان سرکش،

مانعیست، بر طغیان او،

ای برهمای شنوای من!

اگر تو نبودی،

دردهای ناگفته را به که می گفتیم،

لابد دل ها می ترکید و در ناگفته های خود غرق و خفه می شد،

تو را به گفته های خود شنوا یافتم،

و می دانم که می شنوی،

اما گاه، انگار گوش سمت ما، دربیست، و دیگری دروازه،

ایزدا!

هستند کسانی که خود را در جایگاه تو می بینند،

و خلقی را بنده و گرفتار خود می دانند،

اما زهی خیال باطل،

کودکانی بیش نیستند،

که دنیا و اهلش را به بازیچه خود گرفته اند،

قُلدرانی کودک صفت،

اُشترانی، که بار سنگین نفرین خلق می کشند،

و زیر این بار روزی خم و له خواهند شد؛

خالقا!

مطمئنم که تو تا ابد بر این مرصاد بی خیال نخواهی نشست،

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.