ربیع آمد و برای مدتی یقه یِ ائمه (ع) از دست مداحان خارج شد؛ اما فقط برای مدتی کوتاه

بالاخره ماه های غمبار محرم و صفر هم به پایان رسید و شاید هم بتوان گفت که تا مدتی یقه ی ائمه (ع) مسلمین از دست بعضی مداحانِ مجالسِ عزا خلاص شد، البته تا مدتی؛ و این قصه غمبار همچنان ادامه خواهد داشت و تا وقتی که دین و ارزش های دینی وسیله رسیدن به مقاصد دنیایی انسان ها باشد، و تا موقعی ارزش به گریاندن و گریه کردن داده شود، آش همین است و کاسه همین.

 تیپی از جماعتِ مداحان، زندگی و حوادث زندگی ائمه ی ما (ع) را آنطوری به تصویر می کشند که دل هاشان می خواهد. در حالی که زندگی ائمه (ع) نیز مثل همه ی انسان های مَخلوقِ دیگر مملو از حوادث خوب و بد، تلخ و شیرین، شادی و غم، موفقیت و شکست و... است، مثل همه انسان های دیگر.

صحنه گردانان این صحنه، انگار تمام سعی خود را در راستای هدفِ اشک گرفتن از مردم می کنند تا به وضعی دچار شویم که در نتیجه آن انسان با شنیدن نام تک تک ائمه (ع)، چیزی جز مصیبت، مظلومیت، رنج، درد، ناکامی، در اقلیت بودن، مظلوم واقع شدن و... به ذهنش نیاید. امروز به جایی رسیده ایم که در شرایط خلاء شدید تاریخ نویسیِ معتبر اسلامی، انگار کَم آورده ایم و برای کش دادن ساعاتی چند از صحنه های تاریخ زندگی (6) ائمه (ع)، برای گرم کردن مجالس عزای خود و گریاندن ملت، به "زبانحال" خوانی افتاده ایم. حال انکه زبانحال "در واقع بیانگر احساسات یک فرد می باشد (1)"و یا آن را "وضع‌ و حالت‌ شخص که ‌از حال ‌و راز درون‌ او حکایت‌ کند (2)" تعریف می کنند.
و زبانحال آنچیزی است که مداحان از شرایط روحی حاکم بر یک صحنه یی تاریخی، متناسب با ساختار درونی خود می سازند و به اسم آنچه در درون ذهن ائمه اطهار (ع) در هنگام وقوعِ آن حادثه گذشته، بیان می کنند و به خورد خلق الله می دهند. حال آن که ساختار درونی، دغدغه ها، خصوصیات خُلقی، منش، افکار، اولویت ها، تربیت و... یک مداح ممکن است با ائمه هدی (ع) از زمین تا آسمان با هم تفاوت داشته باشد. ولی با این همه در حالی که متون فقهی هم حتی آنان را از این کار منع می کند (3) ولی این روزها از آنان زیاد می شنویم که این زبانحال فلانی است و برخی نیز این زبانحال ها را از زبان دیگر مداحان به اسم "نقل است که..." رفرنس هم می دهند؛ آنان در این کار بسیار فعالند و از ظن خود یار ائمه هدی (ع) می شوند (4) و هرچه دلشان می خواهد از زبان ائمه (ع) می گویند و در ذهن شنونده ها به نام ائمه اطهار (ع) ثبت می کنند.
برخی در اشک گیری از مستمعین آنقدر پیش می روند که انگار"خیمه هایت هر چه ویران تر، خانه هامان بیش تر آباد (5)" خواهد بود. گریه و غم، محصول و بویی است که به همت این جماعت باید از زندگی ائمه اطهار (ع) خود استشمام کنیم و در حالی که آنان منبع معرفت، علم، محبت، هدایت، تقوا و... هستند و باید آنان را از پیام شان شناخت؛ لیکن به همت برخی، به سمتی می رویم که آنان و زندگی اشان را به مصیبت و غم بشناسیم.
حال آن که ما آنان را انسان هایی می دانیم که در منش، تفکر و سیره به مقام "رضا" رسیده اند، حتی آنانِ شان که از معصومین هم نبودند و تنها از شاگردان مکتبِ عصمت بودند، بدترین صحنه ها را به زیباترین وجه دیدند و و توصیف کردند و این در سخن حضرت زینب (س) این چنین انعکاس یافت که بعد از عاشورای تلخ و خونبار گفت "من به جز زیبایی چیزی ندیدم (7)" و لذا بر زیبایی ها این همه بی تابی کردن از ناحیه آنان، تناقص است.
   
 خدا کند روزی ائمه (ع) و زندگی سراسر عزتشان از چنگ برخی جماعت مداح خلاص شود و به دست جماعتی افتد که از جمله ی اهل تفکرند و نه اهل احساس و کسانی که تمام تلاششان جاری کردن اشکی است، و گریه مستمعین را موفقیت روضه خود می دانند و هرچه انسان در پای منبر این جماعت احساساتی تر شود و از روی احساسات اقداماتی شدیدتر داشته باشد، همین می شود مبنای موفقیت آن مداح در مجلس عزا.
حال اینکه ائمه (ع) هدایت ما و معجزه آنان یعنی قرآن با اهل تفکر و تعقل بیشتر قرینند، تا با اهل احساس؛ ولی این جماعت ما را در احساسات غرقمان می کنند و خواسته و یا ناخواسته از تفکرمان باز می دارند و به طمع ثوابی چند که طبق این فرهنگ تجارت محور گفته می شود از اشکی در این عزا منتج شود، صحنه یی احساسی ممزوج از واقعیت و غیر واقعیت با زبانحال خوانی می سازند و ما را در احساسات درونی و خود ساخته خود، غرق می کنند و در مصائب دنیایی ائمه (ع) که معلوم نیست کدام درست است و کدام درست نیست، فرومان می برند.
 این در حالی است که هادیان (ص) ما بر تن و جان دنیایی خود آنچنان بی اهمیت و لاقید بودند و در مقابل آنقدر بر هدایت و پیام خود تاکید داشتند که از خود فراموشِ شان شده بود و بدین جهت خداوند به آنان هشدار به حفظ سلامت جسم می دهد (8)؛ ولی با این حال جماعت مداح ما را به تن و جان و مصائب این دنیایی ائمه (ع) آنقدر مشغولمان می کنند که پیام ها در هیاهوی آوازِ مست و بی خودکننده آنان گم شود. چنان در مصیبت آنان غرقمان می کنند که پیام ها در هیاهوی درد جسم شان گم شود و هزار پیرایه و بدحالی به نام "زبانحال" به دروغ از زبان و دلِ ائمه (ع) به خوردمان داده می شود. و همین می شود تصویری از شخصیت و تفکر ائمه (ع) در ذهن ما، که شاید بسیار متمایز و متفاوت با آن باشد که در واقعیت بوده است.
 تسلط جماعت مداحان بر منابر بزرگذاشت ائمه هدی (ص)، مصائب وارده بر تن و جان ائمه (ع) را اهم دغدغه ی ما کرده است و لذا تاریخ نوشته شده از این وقایع، کفایت روضه خوانی های کثیر و بی انتهای و گریاندن مردم نمی کند، لذا به زبانحال نویسی و زبانحال خوانی متشبث شده ایم، حال آنکه آنان خود اینقدر که ما نگرانیم، بر آنچه بر آنان می گذشت نگران نبودند، و بیشتر بر پیامی اهتمام داشتند که آن را لایق دادن جان و خانواده خود می دانستند؛ در روضه و مصیبت خوانی ما سخت گریان تن هایی هستیم که آنان فدای پیام خود کردند، پیام آنان را وا نهاده ایم و سخت بر مصائب تن آنان می گرییم. مصیب های وارده بر جان ائمه (ع) ما گرچه دردناک است و لایق گریستن، ولی دردناک تر از جان آنان، بر زمین ماندن پیامی است که آنان جان و خاندان خود را فدای آن کردند تا حفظ شود. پس باید کسانی از ائمه (ع) بگویند که با پیام آنان آشنا باشند، که این به صواب نزدیک تر است.
خدایا این روزها دیگر تنها از فقدانشان (ص) نباید به درگاه تو شکوه برد، بلکه شکوه دومی هم هست و آن این که عصاره های بشریت و گوهرهای نایاب آفرینش در جلوی چشم زرگرها و اهل جوهر در دست کودکان خیابانی افتاده اند که به هر سوشان پرتاب کنند و به سان وسیله ایی برای مقاصد پیش پا افتاده، آنان را به بازیچه اهداف دنیایی خود گرفته و چهره صاف و سیقلی اشان را کدر و خشدار می کنند و وجود پاک و سیقلی اشان را در هاله ای از برون دادهای ذهنی انسان هایی معمولی پیچیده می شود و به خورد خلق الله داده می شود.
 

 1-   http://www.wikifeqh.ir
2-
   زبانحال=http://www.farsilookup.com/p2p/seek.jsp?lang=fa&word
3-
    ذکر مصائب اهل بیت علیهم السّلام در قالب زبان حال، در صورتى که شنوندگان یا بیشتر آنان بدانند که آنچه گفته یا ارائه مى‌شود حکایت حال است نه آنچه رخ داده، جایز است. البته اگر زبان حال، زبان حال مصائبى باشد که اتفاق نیفتاده یا با آنچه اتفاق افتاده و یا با صاحب مصیبت سنخیتى نداشته باشد، جایز نیست ( رسائل و مسائل، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶).      http://www.wikifeqh.ir
4-
       هر کسی از ظن خود شد یار من/از درون من نجست اسرار من
5-
     http://ziaei2007.blogfa.com/post/107
6-
   چند ساعت بود عاشورا، ما هزاران بار کُشتیم ات/ تو کجا و این همه تحریف؟! کُشته ی مظلومِ دشمن شاد!  http://ziaei2007.blogfa.com/post/107
7-
   ما رأيت الّا جميلا
8-
   گویی (اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند) می خواهی خود را از غم و اندوه به جهت اعمال آنها، هلاک کنی (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی ءاثرِهِمْ اِنْ لَمْ تُؤْمِنواْ بِهذا اْلْحَدیثْ أَسِفا کهف، آیه 6)

 

+  نوشته شده در سه شنبه دوم دی 1393ساعت 11:20 PM توسط سید مصطفی مصطفوی

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.