به نام خداوند پاک و یکتا

مقدمه :

مردم ایران و هند دو انقلاب بزرگ را در قرن بیستم راهبری و اجرا کردند، که هر دو به پیروزی رسید؛

اولین آن انقلاب مردم هند بود که به رهبری مهاتما گاندی در سال 1326 (1947) به پیروزی رسید، و شبه قاره هند از استعمار بریتانیایی ها، رهایی یافت، و طبق قانون اساسی که انقلابیون، بعد از پیروزی نوشتند، هند به صورت جمهوری فدرال دمکراسی باید اداره می شد، در شیوه فدرالی دو دولت در کشور است یکی دولت مرکزی که در مرکز حاکم است و دیگری دولت های ایالتی است که اداره هر ایالت را به عهده خواهند داشت، طبق سهمیه ایالتی، هر 5 سال یک بار انتخابات سراسری نیز تجدید می شود، و نمایندگان مجلس ملی هند، که از احزاب مختلف می باشند وارد مجلس شده، و حزب واجد اکثریت در مجلس ملی، نخست وزیر را تعیین، و اداره کشور را بدو می سپارند.

 و دومین انقلاب را ایرانیان به رهبری آیت الله روح الله خمینی راهبری کردند که آن نیز در سال 1357 (1978) به پیروزی رسید، و طی این انقلاب، مردم ایران نظام شاهنشاهی و سلطنت و حاکمیت فردی را به کناری نهاده، و سیستم حاکمیتی خود را به نوعی جمهوری انتقال دادند.

در روند مقایسه این دو انقلاب بزرگ، از نوع رهبری، اهداف، دستاوردها، دست اندرکاران و سرانجام آنها، می تواند به ابعاد و نتایج این حرکات آزادیخواهانه، در ملت های ایران و هند دست یافت، و تا حدودی آن را روشن نمود، در این نوشته به دو تن از دست اندرکاران و افراد موثر در این دو نهضت بزرگ که از قضا، هر دو عنوان "علامه" و "ایدئولوگ" را با خود دارند، خواهیم پرداخت، علامه مرتضی مطهری به عنوان یکی از ایدئولوگ های بزرگ در نهضت انقلابی ایران، و علامه محمد اقبال لاهوری به عنوان یکی از اندیشمندان و ایدئولوگ ها در نهضت انقلابی مردم هند.

 

مرتضی مطهری :

مرتضی مطهری فریمانی، متولد بهمن 1298 خورشیدی، ترور حدود دوماه بعد از پیروزی انقلابش، در اردیبهشت 1358؛ ایشان متخصص در فلسفه و کلام اسلامی بودند، و در تفسیر قرآن تبحر داشتند؛ وی از مبارزین و نظریه پردازان جمهوری اسلامی ایران، استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران، و رئیس "شورای انقلاب"، بعد از پیروزی انقلاب محسوب می شوند.

پدر آقای مطهری از شاگردان آخوند خراسانی، از دانشمندان صاحب نظر معاصر در بین روحانیون شیعه بوده است، مطهری دروس فلسفه و کلام خود را نزد علمای حوزه آموخته اند، ایشان در ارتباط با گروه "فدائیان اسلام" بودند، که این گروه مخفی، پیش از انقلاب، عملیات ترور شخصیت های سیاسی، فرهنگی و... که مخالف اسلام تلقی و تعبیر می شدند، از جمله حسنعلی منصور، احمد کسروی و... را در کارنامه خود دارد.

 

علامه اقبال لاهوری:

علامه محمد اقبال لاهوری متولد 1256 خورشیدی (1877 میلادی) در منطقه سیالکوت، در ایالت پنجاب "هند بریتانیا" [1] که اکنون منطقه ایی واقع در پاکستان کنونی است، به دنیا آمد، و در اردیبهشت 1317 (1938) در لاهور چشم از جهان فرو بست، اقبال نیز فیلسوف، شاعر و سیاستمدار اهل سنت می باشند، که ایده جدایی پاکستان از هند را، برای اولین بار مطرح کرد، که این ایده بعد از مرگ او، در سال 1326 خورشیدی (1947) صورت عملی به خود گرفت، و پاکستان و بنگلادش از هند به عنوان کشورهای اسلامی جدا شدند.

 

شباهت ها و تفاوت ها میان اقبال و مطهری :

هم اقبال و هم مطهری به زبان پارسی تسلط داشتند، و اقبال از شعرای بزرگ پارسی گوی محسوب می شود، این دو در فلسفه نیز دستی داشتند، و بعنوان فیلسوف خطاب شده اند. وجه دیگر اشتراک آنها مسلمان بودن است، که البته اقبال از نحله اهل سنت، و مطهری شیعه مذهب بودند.

 این دو متاثر از فرهنگ خراسان بزرگ و باستان ایران (فرهنگ منطقه ایی شامل خراسان ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و...) بوده اند، که سبک خاصی از ادب و فرهنگ را، در طول تاریخ ساخته و پرداخته اند. چرا که مطهری در این منطقه به دنیا آمده و بزرگ شد، و اقبال هم در حاشیه این منطقه به دنیا آمده، و از فرهنگ آن متاثر بوده است، محل تولد اقبال متاثر از فرهنگ غنی خراسان است، لذا شعر پارسی در منطقه محل تولد او جریان داشته، و اقبال علاوه بر زبان اردو، به زبان فارسی نیز شعرهای پر مغز و زیادی را گفته است.

نکته بعد این که هم اقبال و هم مطهری، هر دو از خانواده های مهاجر بوده، و مهاجرت را در زندگی خود تجربه کرده اند، اجداد مطهری از منطقه زابل در سیستان، به منطقه فریمان در خراسان مهاجرت کرده اند، و خاندان اقبال نیز از کشمیری هایی می باشند که به سیالکوت در ایالت پنجاب، مهاجر شدند، و این دو، به نوعی در مناطقی به دور از منطقه خاستگاه اصلی خود، به دنیا آمده و بزرگ شدند.

نکته دیگر اینکه، این دو اندیشمند و مبارز، هر دو دغدغه اسلام را داشتند، چرا که اقبال "در طول عمرش، همواره مي‌کوشيد تا فلسفه و دانش‌هاي جديد را با واقعيت‌هاي جهان اسلام پيوند بزند، و راه حلّي براي معضلات اجتماعي و سياسي بيابد. در ميان فيلسوفان غربي، به آراي فيخته، هگل، کانت، شوپنهاور و بارکلي توجهي ويژه داشته و آنها را بيشتر با قريحۀ خود سازگار مي‌داند. (سیمکانی 1390)"

از سوی دیگر اقبال با تکیه به اکثریت جمعیت دینی مردم مناطق مسلمان نشین هندِ تحت سیطره بریتانیا، معتقد به استقلال این مناطق مسلمان نشین، از مناطق هندو نشین بود، و اگرچه این ایده را برای اولین بار اقبال بیان داشت، اما او نه سال پیش از پیروزی انقلاب مردم هند، از دنیا رفت، و حاصل تحقق تلاش ها و نظریه پردازی اش را به چشم خود ندید، و اقبال نه رهایی از استعمار بریتانیا را، و نه استقلال مناطق مسلمان نشین را بعد از پیروزی درک نکرد؛

ولی مطهری نزدیک به سه ماه (دوماه 19 روز) بعد از پیروزی انقلابی که سال ها در آن مبارزه کرده بود، بر این دنیا عمر باقی داشت تا حاصل پیروزی نهضت خود را مشاهده کند.

تفاوت اقبال و مطهری در خاستگاه علمی آنها نیز بود، اقبال به غیر از دوره ابتدایی که در مکتب خانه ها و قرآن آموزی گذراند، از دوره راهنمایی و دبیرستان تا دانشگاه را در مدارس مدرن منطقه هند بریتانیا گذراند و جهت ادامه تحصیل به اروپا رفت و در انگلستان و آلمان تحصیلات خود را دنبال کرد، اما در مقابل مطهری دروس خود را نزد اساتید خود در حوزه های علمیه فرا گرفته، و تحصیلات آکادمیک نداشت.

در بعد مبارزاتی مطهری بیشترین وجه همت خود را در مبارزه با مارکسیسم و کمونیسم صرف نمود، و دغدغه اصلی او مبارزه با نحله های چپ بود که قشر تحصیل کرده و جوانان ایران را مورد تاخت و تاز خود در دانشگاه ها و... قرار داده بودند، اما اقبال بیشتر دیدگاه ضد "سرمایه داری"  (کاپیتالیسم) و غربی داشت، چرا که هند تحت سیطره غرب بود.

اما اقبال و مطهری در خصوص عشق به ایران اشتراک نظر داشتند، مطهری با نوشتن کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران"، سعی کرد خدمات کشورش به اسلام و برعکس، را روشن نماید، اقبال هم به ادبیات ایران عشق می ورزید و لذا او را "ایرانی ترین غیر ایرانی"، و یا "فردوسی برونِ مرز" برای ایران می نامند.

اقبال به مولانا جلال الدین محمد بلخی عشق می ورزید و مطهری بیشتر با حافظ قرین بود و با نوشتن کتاب "تماشگه راز" به اشعار جناب حافظ پرداخت، که نشان از توجه خاص مطهری به لسان الغیب، حافظ شیرازی است.

از سال 1342 که فرایند انقلابی در ایران آغاز گردید، تا سال 1357 که به پیروزی انقلاب ختم گردید، مطهری 25 سال سابقه مبارزاتی موثر را در کنار رهبری انقلاب ایران در پرونده خود دارد، و اگرچه انقلاب هند با قیام نظامیان هندی تبار شاغل در نیروهای نظامی بریتانیا در سال 1857 کلید خورد، اما اقبال در سال 1877 متولد و تا سال 1938 از دنیا رفت، آنچه روشن است در سال 1920 که مهاتما گاندی وارد مبارزات "حزب کنگره ملی هند" علیه بریتانیا گردید، و به این مبارزات سازمانی خاص با ایده های مبارزاتی مخصوص به خود (نهضت عدم خشونت و مبارزه منفی و...) داد، اقبال 18 سال در ذیل رهبری گاندی با مبارزات جاری در بین مردم خود همراهی داشته است،

اقبال نه سال آخر این مبارزات (1938 تا 1947) که به پیروزی انقلاب هند منجر شد را با گاندی و دیگر مبارزان راه آزادی هند "از جمله محمد علی جناح، مولانا ابوکلام آزاد، دکتر ذاکر حسین، جواهر لعل نهرو، راجندرا پراساد که متفقا خواستار آزادی شبه قاره از قید استعمار شدند، (شیری 1400)" همراه نبود.

مطهری و اقبال هر دو در حدود سن 60 سالگی از دنیا رفتند، مطهری توسط اعضای گروه فرقان، به طرز مشکوکی ترور شد، و اقبال نیز در 60 سالگی بعد از بازگشت از یک سفر خارجی، دار فانی را وداع گفت.

دیگر شباهت مطهری و اقبال پذیرش هر دوی آنان، جهت تدریس در دانشگاهی باید عنوان نمود، که توسط حاکمیتی اداره می شد که این دو در حال مبارزه با آن بودند، اقبال یکی از اساتید سیستم دانشگاهی بریتانیایی ها در "هند بریتانیا" بود، او در سال 1899 جهت تدریس زبان عربی به مقام استادی "کالج شرق شناسی" پذیرفته شد، در حالی که تنها دارای مدرک فوق لیسانس بود، و بعدها با دریافت رتبه دکترا نیز، به عنوان یک استاد دانشگاه در رشته فلسفه و ادبیات انگلیسی در "کالج دولتی لاهور" در سال 1908 شروع به کار کرد، و چند سال بعد، در خلال همین دوره تدریس در دانشگاه های بریتانیایی ها بود که در سال 1919 در "انجمن حمایت اسلام" فعالیت های اسلامی خود را شدت بخشید، حتی به دبیرکلی این تشکل اسلامی انتخاب شد.

از این نظر مطهری نیز با اقبال تشابه بسیاری داشت، ایشان نیز توسط سیستم دانشگاهی تحت حاکمیت پهلوی، به عنوان یک استاد دانشگاه پذیرفته شد، و مطهری نیز چون اقبال فلسفه و کلام اسلامی را در دانشکده الهیات دانشگاه تهران تدریس می کردند، و در همان حال فعالیت های مبارزاتی خود را در قالب جمعیت موتلفه اسلامی، انجمن اسلامی دانشجویان و... ادامه می داد. 

اما اقبال در فلسفه متاثر از فلسفه نیچه، برگسون و گوته و بسیاری از فلاسفه دیگر غرب بود، او فلسفه فکری مولانا جلال الدین محمد بلخی را نیز می پسندید، و با ابراهیم هیثم از فلاسفه الجزایر هم در ارتباط بود.

مطهری از این حیث یک فیلسوف اسلامی بود، که تحت تاثیر فلاسفه مسلمان از جمله ابن سینا، سهروردی و ملاهادی سبزواری و... بودند، گرچه در مسیر همنشینی و شاگردی با علامه محمد حسین طباطبایی، با فلسفه فرانسه نیز از طریق ارتباطاتی که با "هانری کربن" فیلسوف و اسلام شناس فرانسوی برقرار شده بود، آشنا شد، که متاسفانه با دخالت و بدگویی برخی از انقلابیون، این جلسات تعطیل و این ارتباطات به رغم خواست علامه طباطبایی و مطهری قطع شد، اما آنچه مطهری را به فلسفه و... تشویق می کرد، هجوم تفکر چپی، کمونیسم، مارکسیسم، مائویسم و... در ایران بود که برای مقابله با آن امثال مطهری احساس نیاز فراوانی به فلسفه و این قسم علوم می کردند. گسترش ارتباط مطهری با مراکز علمی خارج از محیط روحانیت امری مسلم است تا آنجا که یکی از نویسندگان معاصر در خصوص ایشان می نویسد :

"مطهری، مطهری نشد، مگر وقتی که عرصه ی نگاه خود را گسترده تر کرد و شبکه ی روابط خود را پیچیده تر ساخت و بر دیده ها و شنیده های خود افزود و از یک نوع جهان به جهانی از نوع دیگر پای نهاد. او از حوزه به دانشگاه آمد و با انجمن اسلامی پزشکان و مهندسان آشنا شد و به حسینیه ی ارشاد وارد شد و با دانشجویان حشرونشر پیدا کرد و با فرقه های منحرف و الحادی و التقاطی تقابل و تعارض یافت و با توده ای ها و مجاهدین خلق و گروه فرقان و... درافتاد. این همان چیزی بود که مطهری را به روشنفکر دینی مبدل کرد" (کشاورزی 1389).

اقبال در ساختار و کاربرد زبان های انگلیسی، فارسی، اردو، عربی، پنجابی، آلمانی تبحر داشت.

مطهری علاوه بر زبان فارسی که زبان مادری ایشان است، در این زمینه به زبان عربی در حدود دانش حوزوی مسلط بود.

اقبال یکی از ایدئولوگ های انقلاب هند است که ایده او به تشکیل پاکستان و بنگلادش انجامید، تفکر او متمرکز بر جهتگیری های معنوی بود و خواهان رشد جامعه انسانی در این مسیر بود، چراکه به معنویت مولانا توجه ویژه داشت.

مطهری نیز یکی از ایدئولوگ های اصلی انقلاب اسلامی شناخته می شود، و ایشان نیز همچون اقبال به میراث معنوی ایران توجه بسیار زیادی داشت، و کار علمی ایشان روی اشعار عرفای ایرانی مبین همین نقطه نظر است.

آنچه مسلم است مطهری از اندیشه اقبال تاثیر پذیرفته، آن را پی گرفته، و مطالعه کرده است و بر آن نقد و نظر خاص خود را نیز بیان داشته است. "در اکثر آثار استاد شهید مطهری، به صورت مستقیم و غیرمستقیم نام و نشانی از افکار و اندیشه های اقبال لاهوری و بهره برداری از آنان یافت می شود (کشاورزی 1389)."  "از جمله کسانی که سخت بر نظریه اقبال در این باره (نظریه وحی) انتقاد می کند، مطهری است. استاد مطهری ضمن احترام به مقام علمی اقبال، درباره ایشان به دو صورت کل و جزئی این چنین استفاده می کند : حقیقت این است که علامه اقبال با همه برجستگی و نبوغ و دلسوختگی اسلامی، در اثر این که فرهنگش فرهنگ غربی است و فرهنگ اسلامی فرهنگ ثانوی اوست،... گاه دچار اشتباهات فاحش می گردد. (علیزاده 1395) ."

اما آنچه روشن است، نتیجه سال ها کار انقلابی اقبال و مطهری به ایجاد سیستم "جمهوری اسلامی" در دو کشور ایران و پاکستان منتهی گردید، "جمهوری اسلامی پاکستان" و "جمهوری اسلامی ایران"، که در نوع رهبری و مختصات آن، این دو جمهوری، تفاوت فراوانی با هم دارند،

در جمهوری اسلامی ایران نهاد های اساسی قدرت از جمله رهبری، رسانه ملی، قوه قضائیه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، نظامیان (سپاه، ارتش، نیروی انتظامی و...) و... در ید قدرت طبقه روحانیت قرار می گیرند، و رئیس قوه مجریه و یا همان رئیس جمهور و نمایندگان مجلس قانون گذاری، توسط رای مستقیم مردم انتخاب می شوند، که امور اجرایی و قانون گذاری ایران را با همکاری و هماهنگی قانونی و بسیار منظمی با نهادهایی همچون شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شوراهای دیگری از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای امنیت ملی، شورای عالی فضای مجازی و... تنظیم و عمل می کنند.

اما در جمهوری اسلامی پاکستان، رهبری جامعه در یک سیستم دمکراسی - پارلمانی برای یک دوره 5 ساله تعیین می گردد، که این رهبری در دستان نخست وزیر منتخب، از حزب واجد اکثریت در پارلمان این کشور، قرار خواهد گرفت؛ نمایندگان پارلمان پاکستان نیز در یک رقابت حزبی، تحت یک سیستم جمهوری فدرال، که هر یکی از ایالت ها، طبق سهمیه ایالتی، تعدادی نماینده را در یک رای گیری مستقیم، توسط مردم این کشور انتخاب، و روانه پارلمان این کشور می کنند، زمامداری کشور را عهده دار می شوند.

 اگرچه با توجه به جنگ گرم (سه بار جنگ مستقیم پاکستان با هند بر سر اختلافات ارضی از 1947 تا کنون)، و جنگ سرد (که از زمان استقلال هند و پاکستان، این دو در یک نبرد همه جانبه دائم، قرار دارند)، نظامیان پاکستانی با سو استفاده از این شرایط جنگی بین دو کشور هند و پاکستان، چیرگی سیاسی، امنیتی و بلکه اقتصادی خود را بر تمام شئون این کشور داشته و دارند، و عملا سیستم دمکراسی این کشور را بارها یا مختل، یا بی اثر و یا با کودتا برچیده اند، اما طبق قانون اساسی پاکستان، رئیس جمهوری پاکستان یک مقام تشریفاتی است، که در راس کشور قرار دارد، و اما نخست وزیر با اختیارات بسیار زیاد، تمام سطوح اجرایی کشور را با حمایت اعضای حزب و یا ائتلاف خود در پارلمان این کشور هدایت و کنترل می نمایند، بدین لحاظ هیچ مقام مادام العمری در سیستم انتصابی و انتخابی پاکستان وجود ندارد.

و در آخر این که هم اقبال و هم مطهری هر دو از مصلحین مسلمان در جهان اسلام مطرحند، "مساله تجدید حیات اسلام و در مرحله پیشرفته تر آن رنسانس اسلامی به طور ویژه در دو قرن اخیر از طرف مصلحان و متفکران دینی جهان اسلام، به منظور حل و فصل مساله عقب ماندگی و... مطرح شده است، به عقیده بسیاری از محققان، اقبال لاهوری از مهمترین اصلاح گران دینی است که در استمرار جنبش احیاگری نقش عمده ای داشته است" (عابدیها 1394).  

مطهری نیز چون اقبال، در نقش یک اصلاح گر شیعه ظاهر شده، نظرات او در خصوص تحریف هایی که در واقعه عاشورا، که در بین شیعه رواج یافته، بُرد و گسترش بین المللی یافته، عقاید او در کشورهای مختلف ترجمه و استفاده می شود، و بالطبع با واکنش های متفاوتی مواجهه شده اند، چراکه این خود از مهمترین و اساسی ترین حوادث تاریخی شیعه است، و نقش مهمی نیز در تفکر شیعه دارد. مطهری در خصوص واقعه عاشورا عنوان می دارد که :

"انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند. همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست، و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست. من نمی دانم و شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته است ... متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای یک نمایشنامه نوشته شده است. شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بودن بسازند (پورحسین 1385) ."

مطهری در امور معاصر شیعه نیز نظرات خاصی را بیان داشته است که با واکنش های مثبت و منفی در ایران و جهان شیعه مواجه شده است، که از جمله آن بحث روحانیت را می توان اشاره کرد، که مطهری در این خصوص واجد نظرات خاصی است، که مورد نقد، سنتگرایان شیعه قرار گرفته است. او معتقد است که "سرنوشت جمهوری اسلامی ایران به اندیشه و عملکرد روحانیت بستگی دارد. آفتی که جامعه روحانیت را فلج کرده و از پا درآورده، «عوام زدگی» است. بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام به این است که، زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی که امروز ضروری تشخیص داده می شود در دست بگیرند. امروز، این ملت تشنه اصلاحات نابسامانی هاست و فردا تشنه تر خواهد شد. ایشان درباره تجربه تلخ گسترش مادیگری به علت عملکرد روحانیت کاتولیک، بارها به اندیشمندان مسلمان هشدار داد. وی به خطراتی که از ناحیه کلیسا و خطاهایی که در کلیسا اتفاق می افتد، اشاره می کند و در مقابل، عکس العمل مردم در برابر این چنین روشی را نیز یادآور می شود. (تاجزاده 1384)."

نتیجه گیری :

اقبال و مطهری اشتراکات زندگی و شخصیتی فراوانی دارند، هر دو فیلسوف، مسلمان، ترقیخواه، مصلح اجتماعی، نظریه پرداز، نویسنده، انقلابی، ایدئولوگ انقلاب، متاثر از فرهنگ خراسان و ایران و... بودند، اما آنچه در آن متفاوت بودند، نتایج انقلابی بود که برای آن مبارزه کردند. نقش فکری آنان بعد از پیروزی، در نظامات بر آمده از نظرات آنان به کمترین حد کاسته شد، اقبال پیش از پیروزی دیده از جهان فرو بست، و مطهری را دست های مشکوکی، از سرنوشت انقلابی که برای آن دهه ها سال زحمت کشیده بود، جدا کردند.

منابع :

Bibliography

پورحسین, مهدی. 1385. "شهید مطهری، پیامهای عاشورا و خطر تحریف، مروری دوباره." فصلنامه حکومت اسلامی (پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری) شماره 27. http://www.mortezamotahari.com/fa/ArticleView.html?ArticleID=13218&SearchText=%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7&LPhrase=.

تاجزاده, مصطفی. 1384. "استاد مطهری و روحانیت." روزنامه شرق (شرق). http://www.mortezamotahari.com/fa/ArticleView.html?ArticleID=78550&SearchText=%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA&LPhrase=.

سیمکانی, رحیم دهقان. 1390. "رویکرد عرفی شده اقبال لاهوری به دین." فصلنامه معرفت ادیان (موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ) شماره چهارم (سال دوم). https://www.magiran.com/paper/1044148.

شیری, سید احمد عقیلی ، مسلم محمد. 1400. "الگوهای جذبی و دفعی سیاست گاندی در کسب استقلال هند." مقالات اولین همایش حکمرانی اسلامی (مدرسه حکمرانی شهید بهشتی ).

عابدیها, پرستو کلاهدوزها، حمید. 1394. "بررسی نظریه رنسانس اسلامی در تفکرات اقبال لاهوری." جستارهای تاریخی، (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) شماره دوم (سال ششم).

علیزاده, عزیز علی زاده سالطه، پریوش. 1395. "تاملی در مدافعات و مناقشات اهل علم بر اندیشه خاتمیت در نگاه اقبال لاهوری." بهارستان سخن (فصلنامه علمی پژوهشی ادبیات فارسی) سال سیزدهم (شماره 33): 187- 210.

کشاورزی, ناصر. 1389. "تاثیر اندیشه های اقبال لاهوری بر اندیشه ی استاد مطهری." پایگاه جامعه استاد شهید مرتضی مطهری (سایت ). http://www.mortezamotahari.com/fa/articleview.html?ArticleID=78672.

 

Muhammad Iqbal. (2023, January 5). In Wikipedia. https://en.wikipedia.org/wiki/Muhammad_Iqbal

اقبال لاهوری. (2023, January 3). In Wikipedia. https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84_%D9%84%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C

https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C_%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C

[1] - هند بریتانیا شامل کشورهای پاکستان، هند، بنگلادش، میانمار و.... کنونی بوده است.

تهیه کننده: س.ابراهیمی

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.