روزگاری ما انسان ها و دیگران بر سفره پر برکت طبیعت نشسته بودیم و او آماده می کرد و ما هم آماده می خوردیم، اما امروز دیگر این سفره خالیست، و چیزی در آن نمانده، آنقدر از آن سفر برداشته و بر می داریم، که چنان سبک شده، که بساط آن را بادی ناگهانی می تواند، برداشت و با خود برد.

 سفر به آشوراده و جنگل نهارخوران و روستای زیارت گرگان مرا مثل زلزله ایی هشت ریشتری لرزاند، که این روزها دیگر طبیعت آنقدر رو به ضعف رفته است، که از ذخایرش دیگر چیزی نمانده و این هم که مانده است چون کودک نحیف قحطی زده آفریقایی است، که گوشتی بر تن ندارد، تا خوراک خورندگان شود، و تولید طبیعت این روزها هرگز جوابگوی مصرف انسان پرمصرف فعلی نیست.

 سال هاست که دیگر دریا نمی تواند، خیل انسان های محتاج به گوشت ماهیان را سیر کند، دیگر مرغان طبیعت هرگز نمی توانند اشتهای سیری ناپذیر ما را به جوجه کباب تامین کنند، دیگر حیات وحش نمی تواند گوشتی برای شکم گوشتخوار مردم دنیا فراهم کند، دیگر جنگل ها را توانی برای تولید چوب مورد نیاز انسان نیست، دیگر درختان میوه وحشی هرگز توانی برای ارایه میوه مورد نیاز انسان را ندارند و...

و آخرین بازمانده از طبیعت که هنوز بار انسان پرمصرف را به دوش می کشد، آب شیرین است که این نیز در وضع موجود به سمتی می رویم، که آن هم توان پاسخ گویی به نیاز انسان را نداشته، و برداشت های بی رویه از طبیعت، از توانش پیش افتاده و می رود که زمین در اثر برداشت های بی حساب و کتاب ما از ذخیره آب شیرینش، خشک شود.

 و بدین ترتیب مصرف انسان، از تولید طبیعی جهان آنقدر پیش پیش افتاده است، که رو به شتابی مرگ آور می رود، که در نهایت ابتدا به مرگ طبیعت، و بلافاصله انسانیت منتهی خواهد شد. در حالی که پیوستگی میان سرنوشت انسان و طبیعت طوری است که این دو، به هم گره خورده اند، و با این وضع، و میزان مصرف انسان، که از تولید طبیعی مثل برق و باد سبقت می گیرد، و رشد مصرف آن، چندین برابر توان طبیعت است، اکنون انسان از طبیعت باری بشدت اضافی می کشد، که به خم شدن کمر طبیعت در مقابل این برداشت های بی رویه منجر خواهد شد، و با این وضع نابودی طبیعت و نابودی انسان نیز نزدیک و نزدیک تر خواهد شد،

و آنگاه است که باید گفت، دیگر قیامتی برای نابودی انسان و جهان لازم نیست، چرا که خود او در حال نابودی زیستگاهی است که گهواره تمدن و زندگی اوست.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
ح‌سین ق‌دیانی, [4/26/2024 12:01 PM] از هادی_چوپان درس بگیریم آیینه‌ی توماج_صالحی باشیم ح‌سین ق‌دیانی...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
محکومیت به خواندن کتاب شهید مطهری در کنار مجازات زندان! محمد مطهری یک قاضی محترم، شروین حاجی‌پور ...