تمام قد برای دیدنت ایستاده ایم، یک عمر هم می ایستیم، بی منت، ارزش ایستادن و انتظار را هم دارد، و لذت یک لحظه دیدنت، از یک عمر انتظار هم بیشتر است، اما خودی بنما، کوریم، آری کوریم، چشمی عنایت کن، تو که می توانی، چرا مضایقه می کنی؟! ای خداوندگار من! ای ایزد مهربانم!

این را به صورت روشن بگویم که در کار و در وجود تو سخت مانده ام، درمانده می شوم که تو را کجای زندگی ام قرار دهم، گاه چنان تو را محسوس در کنارم، حس می کنم، که انگار هرچه هست تویی و غیر تو هیچ نیست، و گاه آنقدر حضورت را دور می بینم، که به شکوه و شکایت از عدم حضورت می نشینم، و حتی به یاد نظر "نادیده انگارانت" می افتم که تو را پدیده ایی می دانند، که اگر علم بشر رشد یابد، از توهم تو نیز مثل توهمات دیگر خلاص خواهیم شد و...

 ولی نه، تو توهم نیستی، و همان "همه چیزی"، اما کجایی؟! و من اکنون از این دیدگاه با تو سخن می گویم، ایمان دارم که هستی، اما کیفیت تو را نمی فهمم، عیبم مدار ای بزرگترین چالش فکری ام! چرا که هنوز حتی ریزه موجودی چون خود را هم نفهمیده ام، چه برسد به اَبَر موجودی همچون تو، من که نقطه ایی در یک کهکشان، از میلیون ها کهکشان بزرگ خلقت توام، ناشناخته ام، و تو این ناشناس این چنین کوچک را، چنان بزرگ انگاشته ای که از کارش آنچنان به خشم می آیی، و یا شاد می شوی، که نمی فهمم من بی مقدار را چرا اینقدر بزرگ می انگاری! که عمل من تو را این چنین تکان می دهد، به خشم می آورد و یا چنان ذوق زده می شوی که به خود "و تبارک الله احسن الخالقین" می گویی؟!

اما گرچه تو صاحب منی و می توانم حس کنم که هرآنچه خواهی می توانی کرد، اما نمی دانم چه چیز تو را از دخل و تصرف در این جهان باز داشته است؟! عهدی که هنگام خلقت ما، با خود بستی، و یا با ما بستی؛ یا با فرشتگان معترض بدین خلقت و...، نمی دانم چه چیزی دست های تو را از دستکاری ها در کار ما باز می دارد.

شاید این چشم پوشی از اعمال قدرت خود، ناشی از عشقی است که به ما داری، که همان مزاحم تحرک تو می شود، و به صبر و تحمل و انتظار، تو را فرا می خواند، تا چون قدرتمندی جبَار همان را بر سر ما نیآوری که در تناسب با خشم توست؛ و یا همچون مهربانی که مهربانترین است، مزاحم اعمال حال عاشقانه توست. یا شاید این دنیا را جای چنین رفتاری برای خود نمی دانی، و چشم های اغیار نامحرم بر اقدام خود، نمی خواهی که شاد شوند؛ نمی دانم چه چیزی تو را از گرفتن خشم، و یا ابراز عشق بی پایانت باز می دارد، تا تحرکی در خور انتظار ما داشته باشی؛

شاید هم ما تو را به باطل انسان گونه می انگاریم، که اینچنین تحرکی را از تو انتظار داریم، که چون خشنود می شوی بنده ات را در آغوش گرفته و سخت بنوازی، و چون خشم گرفتی، دست از آستین خشم بیرون آوری، و او را سخت سیاست نمایی؛ نه واکنش عشق تو را به روشنی می بینم، و نه آن واکنش ناشی از خشمت را؛ انگار این دو را به کناری نهاده و چون داوری بی طرف به انتظار "روز رای" نشسته ایی.

نمی دانم ولی این را می توانم در این لحظه از احساس خود بگویم که، خیلی نسبت به ما بی تفاوتی، آنقدر انسان هایی را می توانم به تو نشان بدهم که آرزوهای خود را به گور بردند، که بی حد و حساب است، گور نشینان از ما، کسانی اند که نا امید از برآورده شدن بسیاری از خواسته های کوچک شان، که به آن قادر مطلق بودی، سر بر تراب خاک نهادند و رفتند، در حالی که چهره های شان از خشم و خشونت روزگار زرد و نحیف بود.

مستان و مدهوشان از برخورداری ها را زیاد نمی شناسم، می توانم چند تایی را نام ببرم که به مقام رضا رسیده بودند و در عشق تو غرق، ولی این پدیده ایی نادر است، حداقل در بین ما عوام، و شاید در منطقه ما خیلی این گونه انسان زندگی نمی کنند، ولی، از آن طرف میلیون ها را می توانم به تو نشان دهم که بر آنچه تویِ قادر متعال، به اشارتی و یا حتی بی اشارتی، محقق می توانستی کرد، چشم دوختند و با چشمان باز، ناکام از کام مردند، که اگر این رسم چشم گرفتن مُحتَضَر به هنگام احتضار نبود، شاید همه ی ما را چشم باز به آسمان، در گورها تحویل می گرفتی. 

نمی دانم و نمی فهمم و شاید هرگز نفهمم، که چرا این چنینی، آیا ما را به بازی عشق خود گرفته ایی، و میلیون ها میلیون انسان در حالی که می فهمند، که از کجا باید بخواهند و می خواهند، چشم و دست به آسمان، بارِ خسارتِ زیستنِ ناکامانه در این جهان را، بر زمین گذاشته و میراث داران شان نیز نسل اندر نسل این بار را به صورتی موروثی به دوش می کشند، و عمری آن را حمل می کنند، و باز برای نسل بعد به ارث می گذارند، باری که انگار هرگز مقصدی ندارد، و متولی برای تحویل آن نیست، تا نسل بشر از شر این بار سنگین "ناامیدی و ناکامی های بسیار" خلاص شود.

خدایا! آیا ما بازیچه این بازی بزرگ و تمام ناشدنی هستیم؟ اگر درست است چطور دلت می آید که این همه را ناامید از آنچه بی هیچ اشارتی حل می شود، به آوردگاه مرگ می بری، و اگر نه این طور نیست، کی بالاخره حقیقت روشن و این بازی بزرگ به پایان خواهد رسید؟!

آیا تو باید به این وضع خاتمه دهی، یا ما؟ پایان این بازی با تغییر کدام مان باید به صورت عملی درآید، کدام مان باید تغییر کنیم، تو و یا ما؟ گرچه با وصفی که از تو شنیدم، تو قابل تغییر نیستی، و این ماییم که باید خود را تغییر دهیم، و پاسخ تا اینجا روشن است، و من در روشنی این، باز از تو می خواهم تا در رویه خود تغییر دهی و نسبت وضع ما، "مٌحوِل الاَحوال" به "احسن الحال" باشی.

اما اگر نظر شما به تغییر ماست، که نمی دانیم چه باید کرد، چگونه ما خود را تغییر دهیم، از چه چیزی باید تغییر کنیم، کدام راه را اشتباه رفته ایم، کدام وجه تفکر ما مشکل دارد، که به این دور عظیم ناامیدی ها و ناکامی ها گرفتار شدیم، و باید با چشمانی باز، رو به آسمانی بمیریم که به تو ختم می شود، که اگر اطرافیانی نباشند و چشم ما را به هنگام مرگ نبندند، حتی آبروی ما در این جهان نیز خواهد رفت، که "او آنقدر بی کس و کار بود که چشم باز از این دنیا رفت"،

این در حالی است که این چشم ها باز به همان امیدی است، که حتی در آخرین ثانیه های عمر هم، ما را از آسمان ناامید نمی خواهد، و حتی این آخرین لحظات را هم به امید، چشم به آسمانی داریم که هیچ برگی از درختی بدون اذن شما نمی افتد، اما آرزوهای ناچیز ما بر درخت امید می ماند، و ما در زیر آن ناامیدانه به آسمانی چشم می دوزیم، که عمری امیدوار به صاحب آن، رو به آسمان بودیم و هستیم، تا ثانیه های آخر را هم چشم بازِ به امید، بمیریم.

اما ای اورمزد بزرگ! حسابت را با ما روشن کن، با این همه سوراخی که از آسمان شد و این همه نعمت که ریخت، هنوز این چشم ها، باز به آسمان است، و تو هستی که می توانی نظرها را، به حقیقتی روشن کنی که غیر از آنی است ،که هست، و ما نمی فهمیم؛

بار پروردگارا! در این سرگردانی بزرگ، گاهی از سر عشق چنان عاشق تو می شویم که شعر عشق بر دل ما ناخودآگاه جاری می شود، و گاه از خشم عدم حضورت، به شکوه و سخن نامربوط روی می آوریم، این بزرگترین نشان از سرگردانی ماست، ما را دریاب، ای پناه درماندگان و در راه ماندگان.

خدایا! این همه کفرِ ناشی از ندیدن، که بر خورشید وجودت می بینی، از ندیدن هاست و نه چیز دیگر، لجاجتی در کار نیست، که اینچنین "مشرکان" را از "دشمن ترین" بر مومنانت به آخرین پیام آورت، معرفی می کنی، [1] ای خالق بزرگ من و ما، خودی نشان بده، تا تیره و تار کنی روزگار گرد و خاک کنندگان را، که خود را به جای تو جا زده اند، تا چشم ها را از تو برداریم، و به پرستش آنان مشغول شویم.

خود را روشنتر به ما کورها نشان بده، ای صاحب چشم های بینا! ای بیناترینِ بر حال بندگان خود! ای ستار العیوب! عیب ها را خوب است می پوشانی، اما خود را نه، به روشنی خود را بر ما ناتوانان بر دیدنت بنما، ای قدرتمندترینِ قدرتمداران. 

 دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند   گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت   با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید   قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه   چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد   صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع   آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب  تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

"حافظ بزرگ"

[1] - معنی آیه 82 سوره مائده، چشم هایم را به خود جلب کرد که در این آیه خداوند به پیامبرش این مطلب را گوشزد می کند که: "به طور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهى یافت، و نزدیک ترین دوستان به مؤمنان را کسانى مى یابى که مى گویند: ما نصارى هستیم، این به خاطر آن است که در میان آنها، افرادى عالم و تارک دنیا هستند، و آنها (در برابر حق) تکبر نمی ورزند".   لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لایَسْتَکْبِرُونَ

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...