مرداب دیگر سیلابی نمی خواهد، تا دم به دم او را از حال خوش و ناخوش مردابی اش خارج کند! که در این آمدن، شدن و رفتن های سیلابی، جز دلتنگی و نا امیدی، برای مرداب و مردابیان چیزی به ارمغان نیامد؛ با آمدن هر سیلابی به اندازه قدرت خروش سیلابی اش، نعمت، پویش و امید به مرداب دمیده شد، و چوب بیداری بر پیکر خسته و خمیده مرداب نواخت، اما بیدرنگ باز این خواب و خمیدگی بود، که این بار از سوی سیلاب برایش تجویز شد.

مرداب می خواهد در نحوست حال مردابی اش بماند، تا شاید روزگاری همگام با بیداری کل طبیعت، فصل بارش های سیل آسا فرا رسد، و رستخیز مرداب نیز از راه در رسد، که آنگاه خواب و خمیدگی دیگر در کار نخواهد بود، چرا که سیلاب بزرگ، مرداب را نیز به راه خواهد انداخت، و در یک رود جاری، کسی را جایی برای خواب و خمیدگی نخواهد بود.

مرداب ها را نباید تکان داد، چرا که گِل آلود کردن آب مرداب ها، موج انداختن در آب راکدش، تنها به مرگ ماهی هایی خواهد انجامید که در کمبود اکسیژن، تنها زنده اند. این موج سبزه هایی را از زمین مرداب خواهد کَند، که در اکسیژن کم زیستگاهشان، زندگی را هر چند نکبت بار، ادامه می دهند، و روزگار می گذرانند، گرچه این همان مردگی است، اما با این تکان های بی مورد، همان نیمه مردگی و زندگی ها نیز از آنان سلب خواهد شد.

تنها یک رود بزرگ است که مرداب را به اقیانوس زندگی و آزادی و رویش خواهد برد، این سیل های دمادم و فصلی، تنها به ویرانی داشته های کم مرداب منجر شده، حتی این نشانه های زندگی نیز از بین خواهد برد، مرغابی که تخم هایش را بر چند نی لرزان در میانه های مرداب نهاده، آشیانش در این موج های گاه و بی گاه ویران می شود، بگذار مرداب هم از این مردگی و نشانه های کم زندگی در خود، لذت ببرد.

تا روزی فرا رسد که سیلی بنیان کن، او را تا اقیانوسِ زندگی، آزادی و رویش، بدرقه کند. سیلاب های فصلی تنها مرداب را به بیابان های خشک بُرد، و در آنجا با وعده های تو خالی، این نیمه زندگی را نیز از او ستانده و نابود و خشکش کرد، چنین مردابی قربانی نوش و نیش سیلاب های رویا پردازی شد، که با او از اقیانوس گفتند، و به واحه های خشک کوته فکری های خود برده، و قربانی هدف های دور و درازی کردند، که تا کنون تاریخ آب و زندگی، مصداقش را به تعداد انگشتان دست هم به یاد ندارد.

سیلاب هایی که دم از سرسبزی بیابان ها می زنند، انگار نه از وسعت بیابان باخبرند، و نه از مقتضای مرداب و توانش ارزیابی درستی دارند، و نه از حد و حدود خود می دانند، چراکه، کسی که تا کنون باغی را آباد نشان نداده، چگونه از سرزمین های سرسبز می تواند سخن گوید؛ مردابیانی که به هوس چنین سرسبزی خود را همراه می کنند، هم خود را و هم مرداب را به نابودی خواهند برد.

در حالی که مرداب به آمدن سیلاب ها زنده و ماندگار است، اما از این آمدن و رفتن ها هم کاری از پیش نبرده، چرا که هنوز که هنوز است فرسنگ ها با اقیانوس رهایی، رویش و زندگی فاصله دارد، و گاه امیدوار و گاه ناامید.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...
- یک نظز اضافه کرد در سفرنامه کاشان - اردهال به روای...
یکم اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به هم...