این جمله را بارها شنیده ایم که "امر خداست، و او چون این خواسته است، پس همین می کنیم، این حکم چون نسخه پزشک است و گر چه ما از آن سر در نمی آوریم، اما شفابخش و به مصلحت دین و دنیای ما خواهد بود." این جمله اطاعت محض از "فرامین الهی" را در خود دارد، اما نکته ایی دیگر نیز به صورت تلویحی در پس آن نهفته و مستتر است که "اگر خودم بودم شاید چنین نمی کردم" و در واقع این موضوع برایم درونی نشده، برایم جا نیفتاده است، با عقل من جور در نمی آید، و در درونم نتوانستم با آن کنار بیایم و... لذا، در حالت تسلیم به امر خداست، که آن را انجام می دهم.

این نوع عمل، گرچه رضایت درونی انسان از اطاعت از خالق را به دنبال دارد، اما اگر این موضوع در منطق دل و عقل هر انسانی حل نشود، این زاویه همچنان حفظ می شود، و گاه آنقدر او را اذیت خواهد کرد که نبردی بین این توجیحات دینی، و جدال وجدانی، بسته به قدرت روانی او، گاه تبدیل به بیماری و متناسب با نوع عمل شرعی، شاید حتی به جنون هم بکشد.

 که آن سر تیم آماده سازی عملیات انتحار کننده ایی که عده زیادی را در بازار، مسجد، کلیسا، کنیسه و... بی آنکه بشناسد و بداند که کی هستند و... را دشمن انگاشته [1] و به کشتن داده است، اگر خلوتی در دل خود یابد، تا ابد گرفتار این قتل عام جنایت بارش خواهد بود، و چنین انسان هایی اگر اعمال شان برای خودشان درونی نشده و جا نیفتاده باشد، آنقدر از عمل خود دچار عذاب وجدان می شوند که مدام باید خود را توجیه کنند، و در این توجیه گری گاه متوسل به کوچکی عقل و متوسل به انداختن تقصیر به گردن دستورات اطاعت پذیر در ایدئولوژی و دین خود می شوند، تا شاید بتوانند بار خود را کم کرده و خود را توجیه می کنند، گاه خود را منتظر آینده نگاه می دارند تا شاید در آینده حکمت چنین دستورات دینی و ایدئولوژیک روشن شود، و در این بین مدام زیر بمباران شماتت دل و عقل خود خواهند بود که چرا چنین کرده اند، پس بهتر است پیش از این عذاب وجدان، و عمل کردن بر اساس اصل اطاعت بی چون و چرا، آن را ابتدا به محکمه وجدان و دل خود برند.

اما در دنیایی که امور اهل دین و نظریات آنان، با نظرات واقعی خدا، کاملا در هم آمیخته است و اجتهاد انسان های مدعی نمایندگی خدا (درست و یا نادرست)، به نوعی به دستور خداوند تبدیل، و منتشر می شود، که تعدد این چشمه های زایش حکم خدا، آنقدر زیادند که انسان ها سرگیجه می گیرند، و حداقل در دین اسلام از مفتی های عربستان گرفته، تا حُکام شرع داعش، طالبان، لشکر جنگوی، لشکر طیبه و... تا علمای نجف، قم، مدینه، مکه، قاهره، دوحه، ابوظبی، پیشاور، لکنهو، عدن، طرابلس، رقه، بغداد، موصل، استانبول و... تا الازهر مصر و... هر یک فتوای خود را، امر خداوند تلقی، و می نامند، چگونه مومنین می توانند چشم بسته و دربست خود را بدین احکام سپرده و سرسپرده حکمی شوند که از انسانی چون آنان صادر می شود؛ قاعده عقلی این است که هر انسانی خود نیز فعال بوده، و حکم به محکمه عقل و دل خود برده و آنرا به میزان دل و عقل و دین خود سبک - سنگین نماید.

چرا که دل و عقل هر انسانی واقعا خود یک میزان نسبتا محکم است که اگر از پرده های تعصب و... خلاص شود راهنمایی بسیار قابل اتکا خواهد بود. دلی که به طور تشریحی معدن رازهای گفته شده خداست که به گاه خلق در این گل سرشته شده از روحش دمیده است، و لذاست که احکام دل و عقل انسان قابل اعتنا هستند، و نباید از کنار فرمان دل و عقل به راحتی گذشت. و کاش آنان که "انتحار" و... می کنند، به ندای دل خود هم توجه نمایند، که آیا دل سالم آدمی نیز بدین کشتار بی هدف مثلا در کلیسای اقلیت مسیحی سریلانکا، یا مسجد شیعیان کابل، یا مسلمانان هزاره کویته پاکستان، و مومنین به عبادت ایستاده در کنیسه یهودیان سن دیه گو، یا مسجد کریست چرچ زلاندنو و... بی آن که از نام و نسب آنان بداند، رضایت می دهد؟!

کاش اگر مجری احکام خدا هم هستیم، با دل خود نیز آشتی کرده و سپس اقدام کنیم، خداوند اطاعت محض از کسی نمی خواهد، خدا انسان بودن درونی شده و مومنانه می خواهد، و همه مذاهب آمده اند تا از ما، انسان بسازند، پس شاکله انسان بودن را در دل خود باید ساخت و هر حکمی را بدان شاکله کشید و البته همراه دل و همنوا با او و در یک اعتقاد اغنا شده درونی، به کار شرع پرداخت، تا بتوان هم انسان بود و هم مطیع شرع.

اکنون که به قول حافظ 72 فرقه شرعی [2]، حداقل در اسلام حکم شرع می گویند و چون حقیقت را ندیده اند ره افسانه خود را می زنند و هر یک به مقتضای حال و اهداف خود و فرقه اشان، حکم خدا می بافند و بر تن مومنین به ایدئولوژی خود می پوشانند، این محکمه دل و عقل انسان است که می تواند به کمک او آمده و به انسان کمک کند، زیرا که این در همه انسان ها فارغ از دین و ایدئولوژی آنان مشترک و به صورت تشریحی توسط خالق سرشته شده است، و می تواند بازدارنده انسان از جنایت و ظلم در حق دیگران، به نام شرع و خدا باشد، بازدارنده کسانی باشد که سخت اسیر احکام فرقه ایی خودند، که چون دامی آنان را صید کرده و از آنان به نام دین و خدا سو استفاده می کنند، و انسان ها را به نابودی، و انسانیت را به مسلخ می برند.

خداوند انسان را آفرید تا انسان زندگی کند و در صورت انسان زیستن است که به اصل خویش که از روح خداوند است بازگشت می نماید (انالله و انا الیه راجعون)، خروج اهالی مذاهب و ایدئولوژی از انسانیت را در طول تاریخ بشر می توان به عینه و تعدد دید؛ انسان هایی که به نام خدا و با هدف رضایت او، جنایت های بزرگی آفریدند، بسیاری از خلق خدا را فدای هدفی که نزد آنان مقدس می نمود، کرده اند؛ صلیبیون آنقدر از مسلمان کشتند تا خانه خدایشان را در اورشلیم از وجود غیر، پاک کنند، و از این سو هم به همین صورت است و برای بیت المقدس، ما مسلمانان نیز حاضر به کشتاری عظیم هستیم، و به هزار دلیل این خونریزی را لازم و ضروری می بینیم، و آنرا وظیفه شرعی خود می دانیم، و تاریخ کشتارهای ما را نیز همچون کشتار رقبا، ثبت کرده است و صلاح الدین ایوبی پای دروازه های بیت المقدس کم نکشت و... و این قصه را پایانی نیست، و مذاهب بنا به قدرتی که در خود احساس می کنند، عمل کرده، و همچنان بیت المقدس و یا اورشلیم به زور شمشیر دست به دست می کنند، و این تراژدی غمبار همچنان ادامه دارد.

اگر از من بخواهند که توصیه ایی به آن فرد غرق شده کنم که در تعالیم ایدئولوژیک و مذهبی که خود را به انتحار منفجر می کند، تا به دستوری که آن را یا از سلسله مراتب مذهبی این دنیا، و یا حکم خدا می داند، خواهم گفت برادرم تو خود یک انسان و مستقل و به تنهایی پاسخگوی اعمال خود خواهی بود، پس دستورات رسیده را از کانال دل و عقل خدادادی خود نیز بگذران، آنگاه خواهی دید که در برخی مواقع چقدر در اشتباه و در جهت خلاف وجدان انسانی خود هستی.

چقدر خوب است احکام دریافتی را پیش از اجرا، به میزان دل و عقل کشید، و درونی کرد و سپس انجامش داد، که این اثر معنوی روی خود انسان هم خواهد داشت، و رضایت خداوند را نیز جلب خواهد کرد، اما پیش از رضایت او، این دل مومن است که آینه ذات خداوندست، و باید به انجام کاری، جلب و راضی شود، تا انجام آن عمل او، اثر تربیتی برای خود او هم داشته باشد؛ مطیع محض بودن افتخاری نیست، که افراد مطیع فاقد انگیزه های درونی، چندان مطلوب نخواهند بود، آنان مومنین صف اول عبادتند، که اصلا دلچسب و دوست داشتنی نیستند، زیرا که تنها در رفتار مومنند و در دل، نشسته، پاک خود را تصور می کنند.

لذا کاش دل و عقل در کنار ایدئولوژی فرمانروای انسان باشد، و ابتدا دروغ را به خاطر دل خود نگوییم، به حدود اموال و داشته های دیگران، به خاطر دل خود تجاوز نکنیم، از کشتن مخلوقات خدا به خاطر دل و وجدان خود احتراز کنیم، ترور شخصیت و غیبت و تهمت به دیگران را برای انسان ماندن، و انسان زیستن خود ترک کنیم، از تعدی به جان و مال دیگران به خاطر رضایت دل خود دوری کنیم، گر مهربانی را می خواهیم، به خاطر دل خود و ارزش مهربانی، آنرا انجام دهیم، کاش احسان کردن را برای تمرین انسان بودن انجام دهیم، و...

و چنین انسانی است که در دل خَلق و خالق جای خواهد داشت چرا که دل و عمل او یکی است و هر دو از انسانیت او نشات می گیرد و موج می زند. او در دلش هم، مثل رفتارش انسان خواهد بود و این بزرگترین سعادت است که انسان در دل و عمل انسان باشد، نه این که دلش جایی و اعتقادش جایی دگر سیر کند.

همین تفرق و جدایی بین اعتقاد، و عقل و دل انسان است که گاهی می بینی از معتقدترین یهودیان، مسیحیان، هندوان، مسلمانان و... بی رحم ترین، خشن ترین، بی منطق ترین، ظالم ترین، جنایت بار ترین و... اعمال تنفربار بروز می کند.

 

[1] - حمله انتحاری نوعی خودکشی عقیدتی به قصد دیگرکشی و صدمه زدن به غیر (دشمن) است. در این نوع از خودکشی فرد دست به طراحی و اجرای یک برنامه تخریبی می‌زند

[2] - دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند         گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت          با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید          قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه        چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد          صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع         آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب         تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.