نبرد بی پایان انسان برای زندگی

زندگی اساسی ترین داشته ما انسان ها از تولد تا مرگ است، فرصتی که هر آنچه مطلوب آن پنداشته می شود و یا باید باشد، و یا می خواهیم که داشته باشیم باید در خدمت زندگی باشند، آزادی، عدالت، کرامت انسانی، اخلاق، دین و... همه پیش مقدمه زندگی است، اما از آن  روز که خداوند، (یا به قول کسانی که به وجود خداوندگار اعتقادی ندارند) طبیعت، زندگی را به انسان هدیه کرد، میلیون ها سال گذشته است، و هنوز که هنوز است انسان ها به زندگی در شان و در خور خود دست نیافته، و در طلب پیش مقدمه های زندگی، دست در سوراخ های متعددی کرده، و در نتیجه نیش مارها و عقرب های بسیاری را در این طلب حداقلی نوش جان کرده و این نبرد همچنان ادامه دارد، و گویا ادامه دار هم خواهد بود، انگار هنوز برای رفع موانع زندگی درخور باید خون داد، باید از جان گذشت، باید فکر کرد، باید اندیشید تا راهی یافت تا زندگی کرد.

نا امید شدگان از تلاش برای داشتن زندگی در خور "در مزارآباد شهر بی تپش،" [1] ماندند و فریاد مظلومیت خود را به آسمان بلند کردند که قصد ترک این سرای غمناک فاقد زندگی را دارند و گفتند که فقط می خواهند بروند، "به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا سرایم" [2] چرا که مدعیان راهدانی و راهداری بارها و بارها "تو زرد از آب در آمدند" و گرچه سرایی در خور را نشان دادند، و ما را به طمع آن به سمت خود حرکت دادند، ولی همواره آنچه نصیب ما شد، این بود که از گوری به گوری دیگر، از چاهی به چاله ایی، یا از چاله ایی به چاهی، از مستبدی به مستبد دیگر، از ایدئولوژی اسارت باری به ایدئولوژی اسارت بار دیگری و... هی مدام منتقل شدیم، و ما تنها جا به جا و از این پهلو به این پهلو شدیم و همچنان زمینگیر این خاکیم، و از زمینی که از آن بلند شدیم برنخاستیم و در سجده و رکوع بر این و آن از خود نگاهمان داشتند، و در این میان"مشت های آسمانکوب قوی، واشدند، گونه گون رسوا شدند،"

و انسان طرفی نبست تا حتی به مقدمات زندگی خود چون آزادی و عدالت و... دست یابد و در نتیجه زندگی در خور انسان از دسترس او دور ماند، و گویا این نبرد همچنان همچون ادوار تاریخی که بر ما گذشته، ادامه دارد، اما مقدمه حرکت به سمت زندگی "آگاهی" است، و تنها بعد از آگاهی است که باید حرکت کرد چرا که رهزنان زندگی در فقدان آگاهی حرکت را به سمت ناکجا آباد می برند و و از سوی دیگر نبرد بدون آگاهی برای رهایی کورمال کورمال رفتن در تاریکی است، و باز انسان را طعمه دیو و ددان خواهد کرد و دور باطل رهایی و گرفتار شدن ها ادامه خواهد یافت.

و اما انسان راهی جز دستیابی به زندگی ندارد، وگرنه این نابودی است که بر او نیشخند خواهد زد، لذا تنها راه، حرکت به پیش است و سرایی به غیر از سرای زندگی انسان را پذیرا نخواهد بود، باقی جهنم است و نابودی.  

[1] -  این قسمتی از یک دکلمه است که با صدای دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانی هایش شنیدم، شعر کامل این دکلمه که از اخوان ثالث است  "کاوه یا اسکندر"  موج ها خوابیده اند، آرام و رام       طبل طوفان از نوا افتاده است     چشمه های شعله ور خشکیده اند      آبها از آسیاب افتاده است       در مزار آباد شهر بی تپش        وای جغدی هم نمی آید به گوش         دردمندان بی خروش و بی فغان       خشمناکان بی فغان و بی خروش     آه ها در سینه ها گم کرده راه     مرغکان سرشان به زیر بال ها       در سکوت جاودان مدفون شده است      هر چه غوغا بود و قیل و قال ها       آبها از آسیا افتاده است     دارها برچیده ، خون ها شسته اند      جای رنج و خشم و عصیان بوته ها     پشکبنهای پلیدی رسته اند     مشتهای آسمان کوب قوی     وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست    یا نهان سیلی زنان یا آشکار     کاسه ی پست گداییها شده ست       خانه خالی بود و خوان بی آب و نان      و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود   این شب است ، آری ، شبی بس هولناک     لیک پشت تپه هم روزی نبود      باز ما ماندیم و شهر بی تپش      و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست    گاه می گویم فغانی بر کشم     باز میبینم صدایم کوته است

[2] - قسمتی از شعر استاد شفیعی کدکنی که استاتید موسیقی ایران آن را به خوبی اجرا کرده اند.  “به کجا چنین شتابان؟      گون از نسیم پرسید     - دل من گرفته زین جا       هوس سفر نداری     ز غبار این بیابان؟      - همه آرزویم اما     چه کنم که بسته پایم.        به کجا چنین شتابان؟        - به هر آن کجا که باشد   به جز این سرا، سرایم         - سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را     چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی     به شکوفه‌ها، به باران   برسان سلام ما را”

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بله، این خبر درست است که بیش از ۱۷ کشور برای خرید سامانه گنبد آهنین مشابه آنچه که اسرائیل دارد، اعلا...
- یک نظز اضافه کرد در چرا با مبارزین زمان خود، همان ...
دادگاه انقلاب اصفهان توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد نگارش از یورونیوز فارسی تاریخ انتشار ۲۴/۰۴/۲۰...