آنچه مسلم است استقرار اخلاق و رفتار انسانی، و در کل ایجاد و استقرار جامعه ایی واجد خصوصیات انسانی، بر ایجاد و استقرار جامعه مذهبی (اجرای شریعت و...) تقدم و اولویت دارد، و بروز جامعه ایی مملو از مهر و محبت انسانی، اولی بر اجرای شریعت دینی است، [1] این را به خصوص در این ماه محرم، بهتر می توان فهمید، که در کیش صاحب حادثه این ماه، قبل از شهادت، توسط همکیشان مسلمانِ دگر اندیش خود، در سخنانی خطاب به آنان، از اولی و اولیه بودن، آزادگی بر دینمداری گوشزد، و انزار می دهد، و از آنان انتظار انسانیت و آزادگی [2] ، فارغ از نوع نگرش دینی، را داشت، و به واقع در این سخن، ایشان همه را بر این امر فرا می خواند، که تا پیش از در نظر گرفتن اعتقاد خود، و اجرای حکم دینی [3] خود، انسانیت را باید مد نظر قرار داد، و این خود واجب تر می نماید؛ و همین است که قبل از امر به معروف و نهی از منکر، اجرای آنرا منوط به ارزیابی میزان مفسده و ضرر آن قرار داده اند.

و این اصل به نوعی دیگر، در جای جای فرهنگ انسان ساز ایرانیان نیز بروز می یابد، و ایجاد جامعه انسانی، با اصل قرار دادن اخلاق انسانی، از سوی بزرگان ادب و فرهنگ ایران، مورد تاکید قرار می گیرد، آنجا که حکیم مُلک پارس، زبان غیب گوی ادب پارسی، وقتی از "آسایش دو گیتی (دنیا و آخرت)" می گوید، آنرا ناشی از "تفسیر این دو حرف" می داند که، "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" [4]، حال آنکه خانم ها، سپیده رشنو، و رایحه ربیعی، اصلا با هم دشمن نبودند، بلکه دو هموطن، با دو دیدگاه متفاوت، به زندگی اجتماعی خود، هستند، که  از بد حادثه در یک برخورد دوگانه جامعه دو قطبی شده، کیس درگیری آنان بُولد شده، و چنان رو آورده شده است که این چنین به پرونده ایی، ملی تبدیل گردیده است.

چندی قبل، درگیری لفظی دو دختر جوان، از جامعه شدیدا دو قطبی شده ما، در بحث حجاب اجباری، و ضرورت برخورد قهری با آن، در جمع مسافران پر تعداد، در یک اتوبوس BRT شهری در تهران، می رفت تا به درگیری فیزیکی منجر گردد، گذشته از اینکه، کدام یک از آنان شروع کننده این درگیری، و کدام مقصر اول یا دومند، و درصد تقصیر بین آن دو، به چه مقدار تقسیم می شود، در این صحنه، به صورت آشکاری دو نماینده از دو نوع تفکر متفاوت، در دو قطب یک جامعه، به موضوع حجاب اجباری، مقابل هم قرار می گیرند، و بحث مجادله فکری و عملیِ این دو قطب، که در اجتماع بالا می گیرد و...، جامعه نیز به تبع، در دو جبهه له یا علیه، صف کشیده، هریک، طرف مقابل را به دیو تعبیر، و خود را فرشته تلقی کرده، و به نوعی یک تقابل دیو - فرشته شکل می گیرد، و هر طرف خود را فرشته تلقی می کنند. 

در چنین شرایطی، مسئولان جامعه متوازن، علمی و دلسوز، باید خود را از دسته بندی های این چنین افراطی در اجتماع، در بین مردم جامعه خود، بالا کشیده، و در آن بالا، از ابراز نظر، له یا علیه طرف های درگیر، به کناری مانده، حتی از تنبیه و یا تشویق یک طرف، چشم پوشیده، و عقلای جامعه به فکر فرو روند، و راه هایی بیابند، که چطور عصبیت اجتماعی، در خلال احساسات ایجاد شده را فرو بنشانند، و این که، چطور با چنین پدیده ایی، منطقی و مصلحت آمیز برخورد کنند، تا این شکاف اجتماعی ایجاد شده را پر کرده، و یا از عریض تر شدن آن جلوگیری نمایند، و بین دو قطبِ دو پاره شده از جامعه خود، آشتی و دوستی را، باز آفرینی و باز سازی و دوباره ایجاد کنند، و به رغم اذعان، بدون اعتراف بدین شکاف، آن را ترمیم نمایند، و از زهر و خطر آن برای جامعه خود بکاهند و...

اما به نظر می رسد متاسفانه قوه عاقله دستگاه تصمیم ساز کشور ما، در این کیس، به عکس، خود را با یک سوی این پرونده، همراه و همنظر دیده، و فراموش می کند که وظیفه آنان، از آن بالا نشینی ها، چیست، چرا که وظیفه اولیه آنان در ابتدا، ایجاد جامعه ایی آرام و متمدن و انسانی است، نه پیگیری تنبیه و سیاستِ یک سوی دعوا، لذا به نظر می رسد با چنین تفکری است که تمام توان خود را بسیج می کنند، تا در یک عملیات پلیسی پیچیده، طرف دیگر دعوا را شناسایی، دستگیر، و فورا او را با آن صورت مجروح در تلویزیون ملی، حاضر کرده، و در یک سرعت عجیب قضایی، پرونده ایی خاص و سفارشی تشکیل داده، و مقامات دادگاه، چنان اتهامات شدیدی (اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، از طریق ارتباط با افراد خارج‌نشین، و فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی، و تشویق مردم به فساد و فحشا) را متوجه یک طرف دعوا (خانم سپیده رشنو) کنند، که انسان تصورش را هم، در یک دعوای اتوبوسی دو جوان نمی کند،

شدت عمل دادستان در این پرونده چنان است، که به حتم طرف دیگر دعوا، خانم رایحه ربیعی نیز، از این که کار درگیری شخصی اش، با سپیده رشنو، دوست دگر اندیش او را، در چنین مخمصه ایی با این حد از گرفتاری، درگیر کرده است، را نیز پشیمان خواهد کرد، چرا که این دو هم سن و سالند، و همدیگر را در زمان آرامش، درک خواهند کرد، در حالی که تفاوت آندو، تنها در نوع نگرش و تفکر بود، و به حتم، به گرفتار شدن، خانم رشنو در چنین پرونده ایی، به این شدت و غلظت راضی نخواهد بود، که با این همه اتهامات، روانه زندان هایی، با آن کیفیت شود. و یک دعوای زنانه در اوج جوانی، در یک اتوبوس BRT، به یک پروژه انتقام گیری ملی تبدیل، و همه بر سر این خانمِ هم سن و سال او، خراب شود.

مناسب است قوه قضاییه از شدت تبلیغات در این پرونده کاسته و به صلاح کشور و این مردم و حتی دین است که به نوعی در این پرونده که موجب وهن، اهل مذهب، و مدعیان اسلام و مسلمانی است، به نوعی مصالحه، و زندانی آزاد شود. در غیر این صورت، شکاف اجتماعی قوت و شدت گرفته، منجر به تفرق اجتماعی، و ضایعات را بیشتر، و خسارت را عمیق تر خواهد کرد.    

[1] - تفاوت مسلمانان میانه رو و افراط گرایان داعشی و طالبانی در همین نکته است، که داعشیان و طالبانیان بر اجرای شریعت بی کم و کاست، تاکید دارند و اخلاق، انسانیت و... خود را به کناری نهاد، یا فدای این امر می کنند، حال آنکه مسلمان میانه رو و متعادل، در اجرای هر حکمی، همه جهات انسانی، از خیر و شر و... را در نظر می گیرند، و سپس به اجرای حکمی مذهبی، تصمیم می گیرند، که تفکر بنیانگذار ج.ا.ایران نیز این رابطه، در واژه و فرهنگ مصلحت سنجی، تبلور می یابد.

[2] - امام حسین خطاب به دشمنانش در عاشورا عنوان می دارد، که اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید، در اینجا آزاده بودن یعنی تقید به انسانیت، و اصول و فروع آن است، نه آزادی از فرمان طاغوت زمان، که اینجا انتظار عطوفت و مهر انسانی بر اهل خود را، از آنان دارد.

[3] - سپاه یزید امام حسین را از خوارج بر دین جدش می دانستند، و حکم فقهی خارج شدگان از دین خدا را، به او در حال اجرا بودند، لذا امام از آنان گلایه می کند، که به خاطر اجرای این حکم چرا اینقدر ظالمند و با اهل او به ظلم برخورد می کنند. لذا قاتلان خود را به آزادمردی و انسانیت، و در واقع دوری از این ظلم فرا می خواند.

[4] - این را در این غزل حافظ شیرازی و حکیم و زبان غیب گوی ایرانی، می توان دید که می فرمایند :

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را   دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز    باشد که باز بینم دیدار آشنا را

ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون     نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل‌ و مُل خوش خواند دوش بلبل    هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت      روزی تَفَقُّدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند     گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ‌وَش که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خواند     اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا

هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی      کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد      دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر، جام می است بنگر        تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا

خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند       ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه مِی‌ْآلود         ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.