گرچه بیش از سی سال از جنگ می گذرد، گاه با خود می اندیشم، که همچون زمان جنگ و رزم، هنوز بدین جمله امام خمینی که "باید به تکلیف خود عمل کرد" وفادار مانده ام، و مبنا و موتور محرک آنچه انجام می دهم نیز، بر همین اصل استوار است، که "بدون نظر داشت به سود و زیان خود"، آنچه درست می بینم را، تکلیف خود دانسته و بدان عمل نمایم،

اما مشکل این رویکرد به زندگی، که از قضا بدین منوال تربیت هم شده ایم، در این است که، دیوانه ها و افراد خالی از تفکر و تعقل و غیر طبیعی ها هم، به نظر می رسد درست به همین راه و روشند، و بدون نظر داشت به عواقب عمل خود، بدانچه تکلیف خود احساس می کنند، عمل کرده؛ و در حالیکه اغیار و صاحبان اندیشه و تفکر، عمل چنین فردی را به عقل و محاسبه کشیده و آنچنان آن را از ریل خارج می بینند که بدین طرز فکر و عمل قاه قاه می خندند، و اهل و صاحبان اینگونه انسان ها، از کرده های چنین افرادی خون دل می خورند، و تنها محکوم به تحملند؛

گاه این فلسفه عمل را به سان روش انسان های در راه مانده و بی تکلیف می بینم، که نمی دانند چه کنند، و از هر سو برای آنچه فکر می کنند، راه نجات است، اقدامی می کنند تا شاید از این درماندگی و در راه ماندگی رهایی یابند، و شاید هم نه، و خود را به شانس و تقدیر می سپارند.

اما در این شیوه عمل به تکلیف، سوال مهمتر از روش کار، این است که اصلا تکلیف چیست، که بدان تکلیف عمل کنیم. تکلیف را اگر دیگران مشخص کنند، که این دیگر تکلیف ما نیست، تکلیف خودشان است، و اگر خود بخواهیم تعیین تکلیف کنیم، که این همان عمل به سان دیوانه ها و در راه ماندگان است، پس تکلیف چیست؟!

من که نمی دانم تکلیف چیست، پس بر مبنای همان آزادی که خداوند در تصمیم و عمل برایم نهاد، به همان رای که هر فرد (چه در این دنیا و یا آن جهان) مسئول و پاسخگوی عمل خود است و...، اخلاق، وجدان و... را مبنای عمل و قضاوت خود قرار داده، و ترجیح می دهم همان در راه مانده و دیوانه باشم، تا پیرو تکلیفی که دیگران بر اساس خواست درونی خود، و با توجه به خصوصیات خودخواهی و... انسانی (که بسیار طبیعی هم هست) تعیین می کنند.

من همچنان به تکلیفی عمل می کنم که آنرا تکلیف خود احساس می کنم.

بگذار خداوندگار از ما بپرسد که چرا دیوانگی کردی، آنگاه بگوییم در همین حد، یافتیم و شدیم. خدایا! آیا بر نادانان حرجی است؟!! و اگر راه درست برویم که، رهایی و سعادت را یافته ایم و سرفراز خواهیم بود.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
فارغ از مغایرت گشت ارشاد با قانون و اخلاق؛ اگر این کارها را برای انزجار مردم از حجاب و اسلام می‌کنند...