به نظر می رسد، امروز روزی تاسفبار، و غم انگیز برای دلسوزان بحال مردم، ایران و انقلاب باشد؛ البته آرزو دارم که ارزیابی و تحلیل من از این که می گویم اشتباه باشد، اما فکر کنم نیست، چرا که روند بسیار بدی را طی این سال های غم انگیز طی کردیم، تا بدین نقطه، در امروز رسیدیم.

اصولگرایان قانون اساسی را ناکار کرده، از محتوا خالی کردند، پتانسیل، قدرت و آبروی نهادهای اساسی قدرت در ایران را، در مقاصد نابجا و نابکاری به مصرف رساندند، نهادهای مرجع را از مرجعیتی که در بین مردم ایران داشتند، انداختند، چراکه پتانسیل این نهادها خرج توجیه اقدامات نادرست اصولگرایان و جناح سیاسی راستگرایان شد، آنان مهمترین و بانفوذترین وجه فرهنگ ایرانیان در زمان حاضر را که، دین و مفاهیم دینی بود را، دستمایه قدرت گیری، تکثیر و تمدید خود کردند، تریبون های مذهبی را بوق تبلیغاتی اشان قرار دادند، رسانه های ارتباط جمعی ملی را به بوق انحصاری تبلیغات خود تبدیل، و از مرجعیت خبری و هدایت ملی انداختند، چرا که بیهوده در راستای قدرت گیری خود و افرادشان بکارشان بردند، نهادهای انتصابی و ملی را از وجه ملی شان انداختند، و آنان را به سنگرهایی، در خدمت منافع همجناحی های اصولگرای خود در آوردند، ظرفیت ملی نظامیان را که باید پشتوانه روزهای سخت مردم خود باشند، را در مسیر مقاصد سیاسی خود گرفته، مستهلک حصول به نتایج سیاسی گروهی خود کردند، و...

دهه ها روند کشور را طوری در اسارت طرح های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... خود گرفتند، که  قدرت خود را تثبیت، تمدید و گسترش دهند، و در یک کلام تمام ظرفیت های ملی و بین المللی ایران را خرج خود کردند و... تا به چنین روزی برسند و آنرا رقم زنند، و البته چه مقصد بی مقداری، یکدست کردن قدرت در دست یک جناح سیاسی بی پشتوانه ملی و مردمی! و صد افسوس که چه مطاع و ظرفیت های ذی قیمتی را، خرج دستاوردی بی مقدار نمودند.

و حال از این پس، دیگر دوگانه انتصابی و انتخابی بی معنی خواهد شد، دیگر خودی و غیر خودی در حاکمیت ایران نیست، از این به بعد همه خودی!، هماهنگ و با بصیرت! اند، امروز اصولگرایان و راستگرایان که مدت هاست تحت حمایت، و از طریق سلطه بر نهادهای انقلابی و غیر انقلابی انتصابی مادام العمری پیش آمده اند، و خود را بری از هر گونه مشکلی می دانند، با هر لطایف الحیل که بود، قدرت را دوباره یکدست کرده، و از امروز سکاندار کشوری شدند که غیر از خودشان کسی در سپهر قدرتش حضور ندارد، امروز یک حزب در قدرت است و آن حزب اصولگرایان و راستگرایان خواهد بود! که این شرایط برای افراد ساده لوحی مثل آنان جشن به همراه دارد، و برای دلسوزان به حال کشور، مردم و انقلاب روز مصیبت و عزا و غم خواهد بود، چرا که تمام دستاوردهای انقلاب این مردم، به مسلخ قدرت گیری اصولگرایان و صرف این جشن راستگرایان شد.

دیگر از بی بصیرت ها! به مرام و منش اصولگرایان، در سپهر مدیریت کشور کسی را نمی توان یافت، دیگر آن رقیب قدرتمند و با نفوذ اصلاح طلب، که پایگاهش در دل مردم ایران بود، و اگر هر حماسه حضور مردمی می خواستند شکل دهند، قدرت نفوذ کلام رهبران، و برش شعار شان، میلیون ها از مردم ایران را به میدان می آورد، و آنان را برنده، و پیشبرنده آن حماسه حضور کرد، نابود تمامیت خواهی اصولگرایان شد؛ اصلاح طلبان به کلی از سپهر سیاست ایران اخراج شدند، تا میدانی به فراخی یک کشور، به یک جناح سیاسی اعطا شود، میدانی که مدیریت آن، از توان آنان خارج است، و متاسفانه تمام پتانسیل، و قدرت انقلاب، و توان ملی کشور خرج این هدف ناچیز شد، تا شرایط امروز به وجود آید، و امروز رقم خورد.

اما این آغاز بیچارگی خود اصولگرایان نیز، از جهتی خواهد بود، چرا که از این به بعد صدا و سیمای آنان، دیگر مسول انتخابی را از جناح رقیب آنان نخواهند یافت، که سیل بدبختی ها را به طرف او سرازیر کند، حماسه نفوذ دشمن در ارکان کشور سوژه ایی در بین رقبا نیست، تا برنامه های سیاست زده صدا و سیما بسرایند، اکنون همه از خود آناند، و دیگر در کرسی قدرت دشمن و رقیب فرضی نخواهند یافت، که مصیبت ها، نارسایی ها، خلاف ها، چپاول ها، بی سیاستی ها، بی تدبیری های و... خود را بر گردن او سوار کنند، از این پس دیگر تدابیر حکیمانه از آن اصولگرایان، و کاستی ها از آن دیگران نخواهد بود، هر تیری که از منابر، تریبون ها و بوق های تبلیغاتی شان رها کنند، صاف به سینه یکی از خودشان برخورد خواهد کرد.

و چقدر بی سیاستی، که آنان خود را از چنین طعمه ایی چرب و نرم، با فحش خور خوب، و بی دفاع و... نابرخوردار کردند، و چقدر این کشور و انقلاب بد شانس هستند، که باید در سیطره چنین سیاستمداران، و چنین شرایطی قرار گیرند، که تمام پتانسیل های ملی خرج و در خدمت حکمرانی و سکانداری یک جناح سیاسی قرار گیرد! جناحی که در طول عمر خود سوار بر پتانسیل های ملی پیش آمده، و خود ناساخته ترین جناح سیاسی ایران است، ناز پروده ایی که نه صلاحیت علمی دارد، نه تجربه دینی و فرهنگی پاسخگوی به مسایل زمانه، نه تجربه سیاسی عملی، نه تشکیلات مهم خود ساخته و پیش آمده در یک روند طبیعی، که بدون دوپینگ های سرازیر شده از بیت المال و... شکل گرفته و قوت گرفته باشد و...

اصولگرایان همچون ورزشکار دوپینگی [1] هستند، که در یک روند سفارشی و برخوردار از حمایت بی دریغ و... قدرت ملی داخلی، در یک مسابقه نابرابر، و از پیش چیده، و برنامه ریزی شده، پیش آمده اند، و "یک شب را، جای سفت نخوابیده اند" [2] و اکنون خود را در یک صحنه واقعی اقدام و عمل خواهند دید، و دیگر نمی توانند بر کرسی های مادام العمری، و غیر پاسخگوی خود بنشینند، و صحنه دارانِ شاهدِ خرابکاری های بیشمارشان را عتاب و خطاب در دهند که : "لنگش کن" [3]

آنان اکنون خواهند فهمید که "یک من ماست چقدر کره دارد" [4]  ولی همانگونه که تنها دقیقه ایی بعد از دریافت حکم تنفیذ، روزگار به آقای ابراهیم رییسی آموخت که هر چه بخواهند، همان نخواهد شد، و همچنان که ایشان جمله اش در مقام ریاست جمهوری، اعتراف به نقش شرایط صحنه بود، که : "به دلیل شرایط موجود این توفیق" از او "سلب شد تا طبق "شرط ادب و احترام ...  دست رهبر ایران را" ببوسد [5] ، اصولگرایان در کل نیز، به نظر نمی رسد بتوانند به راحتی "نان گندم مزارع ری" را بخورند، چرا که آنان عملا نشان دادند که از تاریخ سلف، درسی نیاموخته، که این چنین شرایط این کشور را به سمت یک نظام تکحزبی پیش بردند، راستگرایان ایران نفهمیدند چقدر چنین نظامی ویران کننده، و بر باد دهنده خواهد بود،

اما هر درسی را که آنان خود به تدبیر نیاموختند، این شرایط جهانی و داخلی است، که دست به کار خواهد شد، و آنچه آنان نیاموختند و یا نادیده اش گرفتند را، به آنان خواهد آموخت، و شرایطش را بر آنان تحمیل خواهد کرد؛ اصولگرایان باید می دانستند که نظام تکحزبی "حزب رستاخیزی" را، پیش از این شاه متکبر ایران، انجام داد، و البته چه اقدام خسارتباری برایش بود؛ و متاسفانه این یکدستی قدرت، که به قیمت نابودی آزادی و دمکراسی در ایران، صورت گرفت، اسبی بوده و هست، که همواره سوارش را بر زمین زده، و خواهد زد، و صد افسوس که علاوه بر سوار چنین مرکبی، این ایران و ایرانیان خواهند بود که طعم تلخ خسارت این نابخردی ها را پرداخت خواهند کرد.

[1] - ورزشکار دوپینگی به کسی گفته می شود که زور موجود در بازوانش ناشی از قدرت و تمرین او نیست، بلکه ناشی از عامل سوم غیر مجازی است، که برای لحظاتی قدرت او را افزایش می دهند، و او به صورت موقت صحنه را می برند، اما در واقع چنین ورزشکاری نه اخلاقا و نه شرعا برنده نیست، بلکه متقلبی است، که زورش مطابق مدالی که گرفته نبوده، در حالی نام قهرمان را دارد که بازوانی قهرمانانه ندارند.

[2] - به کسانی اشاره دارد که ناپرورده و مورد تنعم اند، و سختی های روزگار را نچشیده اند، و لذا وقتی به صحنه واقعی عمل در آیند، خود را خواهند باخت، و پرده از ناتوانی آنان برداشته خواهد شد، چرا  که به اندازه کافی در روند پیش آمدن، خودسازی نکرده و آمادگی برای درگیری بدون کمک، با مسایل را ندارند، افرادی که بر تشک پر قوی قدرت بالا آمده اند، و اکنون باید از آن تنعم جدا شوند و کار کنند، و صحنه کار، صحنه خوابیدن و سر کردن شب ها بر تشک سفت خواهد بود.

[3] - این ضرب المثل زمان گفته می شود که تماشاچیان صحنه های سخت مبارزه، در جای راحت می نشینند، و بی توجه به سختی صحنه، هماورد پرقدرتی که بر نماینده آنان گلاویز شده است، به طرف و نماینده خود در روی تشک کُشتی، که در حال تحمل فشار سنگینی است، رو کرده، و مرتب درخواست زدن فن خاصی را می کنند، و بدون توجه به شرایط صحنه که ناشی از عدم درکشان است، تقاضای ضربه فنی حریف از او دارند، و این نه تنها انرژی مثبتی را به نماینده آنان منتقل نمی کند، بلکه از انرژی روانی او نیز می کاهد.

[4] - ضرب المثل "خواهند فهمید یک من ماست چقدر کره دارد"، حکایت کسانی است که از کارکردن، بهره ایی نبرده اند، و روزی را به انجام کاری مشغول نبوده اند، و مرتب از کسانی که در صحنه کار هستند، تقاضاهای بی مورد و زیاده خواهانه می کنند، اما خود که به کار گمارده می شوند، خواهند فهمید که چقدر باید کار کرد و زحمت کشید، تا اندک بهره ایی بدست آید، این ضرب المثل به افراد متوهمی اشاره دارد که همیشه آماده خوری کرده اند.

[5] - ابراهیم رییسی سخنان خود را در مراسم تنفیذ ریاست‌ جمهوری، با این جمله آغاز کرد : "شرط ادب و احترام این بود که دست رهبر ایران را می‌بوسیدم اما به دلیل شرایط موجود این توفیق از من سلب شد"

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.