مقدمه سایت یادداشت های بی مخاطب) :

استانبول را باید پایتخت امپراتوری ها نامید، و متاسفانه امپراتوری هایی که بیشتر بر پایه مذهب شکل گرفتند و هر یک در ظلم و تعدی، گوی سبقت را از دیگری ربودند، روزگاری در این شهر، امپراتورهای بیزانس [1] یا همان روم شرقی حکم راندند، که پایه حکومت آنان بر کیش مسیحی بود و به نام خدای مسیح ظلم می کردند، و بعد نیز امپراتوری عثمانی [2] که آن نیز بر پایه مذهب اسلام شکل گرفت، و صحنه هایی از ظلم های شرم آوری را در تاریخ به ثبت رساند؛

از این رو است که وقتی ریشه و سابقه خشونتی که اکثریت نژاد صرب مسیحی یوگسلاوی سابق، بر مردم اقلیتِ مظلوم و محاصره شده مسلمان بوسنی و هرزه گوین روا داشتند را دنبال کنی، خواهی دید که یکی از ریشه های آن، همان ظلمی است که روزگاری عثمانی ها بر مردم آن سرزمین روا داشته بودند؛

و البته این همان جهل بشر است که زمان نمی شناسد، و می تواند کار را به جایی برساند که انسان قرن بیستمی، همان جنایات قرون اولیه یهود، مسیحیت، مسلمان، هندو و... را در این زمان، و در اوج فرهنگ بشر بروز دهد، و مرزهایی از اوج را بشکند که بر این نکته پای فشارد که گویا بشر شامل هیچ رشد عقلی نشده، و از همین رو اینک انتقام پدر را از نسل های بازمانده امروزی او می گیرند؛ این است که جهل بشر شامل زمان نمی شود، همان جنایاتی که در سده ها پیشین می کردند، امروز هم به انجام می رسد، و گویا در زمینه رشد عقلی و اخلاقی بشر، تاریخ متوقف شده است.

متنی که می آید قسمتی از کتاب "امپراتوری بیزانس" است که در فصل دوم این کتاب تحت عنوان "جامعه بیزانسی" نویسنده [3] به حدود اختیارات امپراتور بیزانس اشاره می دارد، که حرف هایش قانون بود، و دیگران را جرات "چون و چرا" در آن نبود :  

"... یک دستگاه پیچیده چند لایه بر آن حکومت می کرد، همچنان که در امپراتوری روم، فرمانروا در راس قرار داشت در سیستم بیزانس نیز باسیلئوس یا پادشاه قدرتمند ترین فرد تلقی می شد، فرامین او خود به خود تبدیل به قانون می شد، و هیچکس در امپراتوری نمی توانست این قوانین را تغییر دهد، سکوت در برابر امپراتور یک قائده بود، در مراسم عمومی همنوا با شیپورهای نقره ایی، امپراتور در سرودها مورد ستایش قرار می گرفت، امپراتور در راس امور اجرایی امپراتوری قرار داشت، و هر روز کارگزاران و دبیران امپراتوری و مسولان امپراتوری او را در جریان اوضاع در سرتاسر بیزانس قرار می دادند و همه ادارات دولتی زیر نظر او کار می کردند و او تنها اختیار سیاست گذاری داشت.

این امپراتور بود که از جمله میزان مالیاتی که شهروند عادی باید بپردازد را تعیین می کرد، به سپاهیان دستور می داد و چه مقدار به باید به ساختن بودجه می دادند و او همچنین ریاست جشن های مذهبی، ضیافت ها و ... را عهده دار بود، وقتی امپراتوری نباشد برگزاری جشن ها هم غیر ممکن است، امپراتور تعدادی مشاوران دست چین شده که هیاتی را به نام ساکروم کنسیستوریم و یا "مجلس مشورتی مقدس" تشکیل می دادند این مجلس به طور منظم با امپراتور تشکیل جلسه می داد تا به بحث در مورد مناسب اجرایی قوانین پیشنهادی و اداره روزمره امپراتوری بپردازد، او از یاری سنای بیزانس که از سنای روم الگو برداری شده بود نیز برخوردار بود، سنا قوانینی را تنظیم و به امپراتور ارایه ی کرد، و امپراتور می توانست آن را تصویب کند یا نکند، سنا خودش اختیار تصویب قوانین را نداشت،

 لایه های کارگزارن و دیوان سالاران قوانین را اجرا می کردند، رییس کل ادارات هزاران نفر را برای امور اجرایی تعیین می کرد که دستورات امپراتور را اجرا می کردند. جاسوسان افراد جاه طلب و خطرناک را زیر نظر داشتند که برای امپراتور مشکلی ایجاد نکنند

مقام امپراتوری مورثی نبود، گرچه امپراتوران برای خود جانشین معرفی می کردند، و اکثرا امپراتوران یکی از پسران خود را برای این امر معرفی می کردند ولی برخی نیز دوست، و یا مشاور مورد اعتماد خود را تعیین می کردند."

[1] - امپراتوری بیزانس که با عنوان‌های امپراتوری روم شرقی و بیزانتیوم نیز شناخته می‌شود، ادامه امپراتوری روم در استان‌های شرقی این امپراتوری در طول دوران باستان متأخر و قرون وسطی بود و پایتخت آن قسطنطنیه (استانبول امروزی، که با نام بیزانتیوم تأسیس شد) بود. این امپراتوری از سقوط امپراتوری روم غربی در سده پنجم میلادی در امان ماند و روم غربی را هم ضمیمه خود کرد و به‌مدت هزار سال به حیات خود ادامه داد تا اینکه در سال ۱۴۵۳ میلادی توسط امپراتوری عثمانی ساقط شد.

[2] - امپراتوری عثمانی چندین قرن بخش‌های بزرگی از جنوب شرق اروپا، غرب آسیا و شمال آفریقا را تحت کنترل خود داشت. در اواخر قرن سیزدهم میلادی توسط رهبر قبایل اغوز یعنی عثمان یکم در سوگوت بنیان‌گذاشته شد و در سال ۱۳۵۴، با فتح بالکان، به اروپا راه یافت که بدین ترتیب دولت کوچک عثمانی به یک قدرت بین‌قاره‌ای تبدیل شد. تا سال ۱۴۵۳، عثمانیان همه قلمروی امپراتوری روم شرقی را ضمیمه خاک خود کردند و با فتح قسطنطنیه توسط محمد فاتح، پایتخت خود را به این شهر انتقال دادند. در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، امپراتوری عثمانی در اوج گستره خود در زمان سلطان سلیمان قانونی، یک دولت چند فرهنگی و چند زبانی بود که همه جنوب شرق اروپا، بخش‌هایی از اروپای مرکزی و آسیای غربی، بخش‌هایی از شرق اروپا و قفقاز و قسمت‌های وسیعی در شمال و شاخ آفریقا را زیر فرمان خود درآورده بود. در آغاز قرن هفدهم، این دولت ۳۲ ولایت و تعداد زیادی دولت دست‌ نشانده داشت که این دست‌نشاندگان در ادوار مختلف یا به ولایت‌های جدید تبدیل شدند یا توانستند از خودمختاری نسبی‌ای برخوردار باشند. با توجه به موقعیت جغرافیایی پایتخت عثمانی، یعنی شهر قسطنطنیه، این امپراتوری به مدت شش قرن به پلی میان شرق و غرب تبدیل شده بود. دولت عثمانی در طول قرن هفدهم و هجدهم با داشتن نیروی نظامی و اقتصاد نیرومند، کماکان یکی از قدرت‌های بزرگ جهان بود. تا این که در سده 17 و 18 از رقبای منطقه‌ای خود، یعنی روسیه و هابسبورگ، عقب افتادند. و بسیاری از قلمروهای سابق این امپراتوری، به کشورهای مستقل جدیدی تبدیل شدند.

عثمانی در جنگ جهانی اول با امپراتوری آلمان متحد شد و به جبهه قدرت‌های مرکز پیوست، با این حال، آنان در جنگ بزرگ به سختی شکست خوردند؛ عثمانی در جریان جنگ جهانی اول با مشکلات بسیاری، از جمله مشکلات درونی و شورش‌های مختلف مانند شورش اعراب مواجه شد که در شکست نهایی آنان در جنگ بسیار تأثیرگذار بود. در جریان جنگ جهانی اول، نسل‌کشی‌های متعددی علیه ارمنیان، آشوریان و یونانیان توسط این دولت وقوع یافت که منجر به مرگ میلیون‌ها نفر شد و همچنین ترک‌زبانان را در آناتولی به اکثریت تبدیل و راه را برای تأسیس جمهوری ترکیه باز کرد. شکست عثمانی در جنگ جهانی اول منجر به اشغال سرزمین‌های این امپراتوری توسط متفقین شد. در نهایت نیروهای پیروز قلمروی عثمانی در خاورمیانه را طبق توافق‌نامه سایکس–پیکو بین یکدیگر تقسیم کردند. شورش ترک‌زبانان آناتولی در برابر اشغال توسط متحدین در جنگ استقلال ترکیه منجر به تأسیس جمهوری ترکیه و در نهایت انقراض امپراتوری عثمانی شد.

[3] - جیمز آ. کوریک، ترجمه مهدی حقیقت خواه

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.