زمانبندی این صعود :

بیدار باش حدود ساعت 2 بامداد 12 تیرماه 1400

حرکت از میدان دربند ساعت 2 و 52 بامداد

جانپناه شیرپلا ساعت 5 و 20 دقیقه صبح

بعد از استراحت و... حرک به سمت چشمه نرکس ساعت 5 و 52 دقیقه

چشمه نرگس ساعت 7 و 22 صبح

برداشت آب و حرکت به سمت قله توچال

قله توچال ساعت 9 و 48 دقیقه صبح

کل زمان صعود با احتساب نشست ها و استراحت 6 ساعت و 56 دقیقه

 

مسافت طی شده، مبنا محاسبه قدم شمار موبایل:

از میدان دربند :

تا جانپناه شیرپلا 7.9 کیلومتر

تا چشمه نرگس 11.5 کیلومتر

تا خط الراس چهارپالون 15.5 کیلومتر

تا قله توچال 17 کیلومتر

کرونا و شهر شب زنده دار تهران :

بازار شبانه در دربند، پذیرای میهمانان شبانه خود هست، که با انواع کباب و...، پذیرای کسانی اند که نیمه شب را اینجا می گذرانند، تهران شب هنگام نیز زنده و پویاست، و این خود نعمتی بزرگی است که شهر شب هنگام زنده باشد، و بوی مرگ و خاموشی بر آن نپاشیده باشند، به خصوص در این دوره کرونایی که موج جدید با ویروس دلتای هندی ایران را درنوردیده و مرگ و نابودی را برای جامعه ما به ارمغان می آورد و فضای دل مردم را فسرده و غمگین می کند؛

برگزاری انتخاباتی که لزومی برای اجرایش نبود، و مسئولینی که شرایط را سپید اعلام کردند، تا مردم در خیالی راحت فرو روند و اکنون عواقب آن، خود را نشان می دهد، هندی ها هم پیش از این، به همین عارضه دچار شدند، و موجی عظیم از کشتار بی سابقه را تجربه کردند، به طوری که آمار رسمی کشتار کرونایی بعد از انتخابات اخیر آنان به 400 هزار نفر رسید، که دنیا آمار درست آن را بیش از یک میلیون نفر برآورد می کند، و امروز دیگر ویروس دلتا که در خصوص انتقال، از سریع ترین هاست، ایران را نیز فرا گرفته است، و به قول رییس جمهور این به دلیل گردهم آیی های برگزار شده برای انتخابات شوراهاست؛ و البته از تحقق وعده های تزریق واکسن، آن هم از نوع ایرانی اش، که گفته می شود حتی چند برابر نمونه خارجی هزینه روی دست مردم خواهد گذاشت و... هم اثری نیست، و تصاویری که از نزاع بزرگسالان بیحال و جان ما که برای دریافت دوز دوم تزریق خود، مثل صحنه هایی رسوا در مراکز واکسیناسیون خود را نشان داد، که حرمت اکابر نیز از بین رفته، اما اینجا در دربند مردم بی خیال این اوضاع، کنار کبابچی ها، که  چنجه و بال و بازوی کبابی عرضه می کنند، و بوی عطر کباب شان در فضا پراکنده است، می پلکند و همین غذا فروشی ها هستند که تهران را به شهری زنده در شب تبدیل کرده اند.

به رغم این، از مسیر رستوران ها که خارج می شوی، جز آن دونده ایی که هفت روز هفته را در این ساعات می دود، و هر بار که او را دیده ایم، حتی یک ارتباط کلامی در حد یک درود و سلام هم نتوانستیم، با او برقرار کنیم، و هر بار بی توجه به ما، در حال دویدن از ما می گذرد، و حتی قسم "تو رو جان خودت درود" هم باعث نشد که روی به ما برگرداند، و با ما سخنی گوید، او تنها همراه ما در مسیر صعود است، که البته در مسیر هتل اسون، همواره راهش از ما راه جدا می شود، و این که از کجا دویدن را آغاز و تا کجا می دود، مشخص نیست.

شنبه و مسیری خالی از همنورد :

ماه نیمه امشب از پشت ابرها بیرون آمد، و راه را کمی روشنایی داد، زیبایی مهتاب، مرا به یاد دوستانی می اندازد، که خوش سلیقگی به خرج داده، نام دختران خود را مهتاب و... می گذارند، در این بامدادان یکی از آنها جلوی نظرم بود، و با خود می گفتم، او پیش از این که ما مهتاب، را درک کنیم، بر زیبایی این نام پی برده، و نام دختر خوش خلق خود را مهتاب گذاشته است. و بسیاری دیگر از نام های ایرانی که بر دختران نهاده می شوند، مثل مهتا، ماه منیر، مهسا، ماه بانو، مهگل و.. هندی ها هم به ماه چاندنی می گویند، و در ادبیات آنان نیز در وصف مهتاب می توان زیبایی های زیادی دید،

تا جانپناه شیرپلا هیچ همنوردی را در پس و پیش خود ندیدیم و ملاقات نکردیم، اما در جانپناه دوتن از همنوردان حاضر بودند که شب را آنجا گذرانده بودند، و اکنون با آمدن ما به پایین بر می گشتند، ظاهرا حال یکی از آنها مساعد نبود، این بود که بر می گشتند. در مسیر چشمه نرگس هم تا انتهای مسیر هیچ همنوردی را در پس و پیش خود ندیدیم، ما بودیم خودمان، هم چنین مسیر پیازچال، اما در روی مسیر سنگ سیاه، اوضاع کمی فرق می کند، این مسیر، از مسیرهای اصلی صعود است، که همواره صعود کننده دارد، امروز هم 5 نفر را در یک گروه دو نفره، و بقیه یک نفره دیدیم، که صعود می کردند، و یا از قله بر می گشتند، ما که رسیدیم قله، هیچ کوهنوردی را در آنجا نیافتیم، اما با در پیش گرفتن مسیر نزول، کسانی بودند که به سوی قله می آمدند، که تعدادشان، به 8 الی ده نفر می رسید، امروز با خودم گفتم بگذار بی اعتنا از کنارشان بگذرم و مثل همیشه که سلام و درودی رد و بدل می کردم، نباشم و سکوت کنم، دیدم از قضا فقط یک نفرشان که او را در روزهای قبل هم دیده بودیم، به من واکنشی نشاد داد، بقیه بی هیچ احوال پرسی و.. از ما گذشتند.

شنبه را باید شاید یکی از خلوت ترین روزهای صعود در هفته، به توچال نامید، بین 80 تا 90 درصد صعودها در جمعه انجام می شود و بقیه در بین هفته تقسیم می گردد.

نخ بند کفش اضافی از ملزمات جدی صعود:

هر کوهنوردی باید وسایل ضروری را با خود در مسیر صعود حتما به همراه داشته باشد، آب، غذای مناسب و کافی و با نظر داشت احتمال حادثه، و کوه مانی؛ مختصر اما مفید، مثل غذاهای قند دار از جمله خرما و...، کالری دار مثل اجیل ها و... لباس اضافی و... اما داشتن دو الی سه عدد بند کفش اضافی در کوله هر کوهنورد ضروری است، چیزی که امروز باعث شد تا صعود ما با اختلال مواجه نشود، بند کفشی بود که در جیب کوله خود داشتم،

کفش کوهنوردی اساسی ترین پوشش کوهنوردان برای داشتن صعودی ایمن، راحت و سلامت است، اما در کوه همواره باید آماده حوادث غیر قابل پیش بینی بود، ما شاهد مرگ کوهنوردان بسیار بزرگی بودیم که به دلیل نداشتن کفش مناسب صعود، جان خود را متاسفانه از دست داده اند، حادثه امروز نشان داد که می تواند در هر مرحله از کوهنوردی کار شما مختل و با مشکل مواجه شود،

کفش هایم بسیار سالم و حداقل برای یکسال کوهنوردی سالم و کاری به نظر می رسید، اما به قهوه خانه رجب که رسیدم ناگهان احساس کردم، کفشم گشاد شد، خوب که نگاه کردم درست در کف پا، چسب کفش خود را رها کرده و بدنه از کف در حال جدا شدن بودند؛ به حدی که پیش بینی من این بود که با ادامه مسیر به سوی شیرپلا، با این روندی که باز شدن کفش آغاز کرده، نرسیده به شیرپلا، کف کفش جدا شود، در این لحظه به این فکر بودم که چه باید کرد، ناگهان به یاد بند کفشی افتادم که می توان بست و از گسترش این مشکل جلوگیری کرد، لذا کف کفش را با یک نخ کفش اضافی که داشتم، بستم، و مسیر را تا شیرپلا ادامه دادم، اگر این ترفند جواب داد که خوب و اگر نداد، راه بازگشت بگیرم، که خوشبختانه به رغم باز شدن کف کفش اما این نخ از گسترش آن جلوگیری شد و صعود به انجام رسید، و برگشتیم ولی کفش غیرت کرد و ما را منزل رساند.

در طول جنگ نیز ما همواره این بند کفش ها را، علاوه بر چفیه که خود باند زخم محسوب می شد، با خود داشتیم که چنانچه جراحتی پیش می آمد و یا شکستگی این خود بهترین وسیله برای آتل بندی و جلوگیری از خونریزی بود.  

میزان آب مسیر هر روز کاهش می یابد، و از دفعه قبلی که در چشمه نرگس حاضر شدم، کاهش آب های جاری محسوس است، تابستان چهره نشان می دهد، و لکه های برف اگرچه هنوز هستند، اما به سرعت در حال ذوب هستند.

همچنان لکه های برف بر سرکچال ها و کهار و ناز و به خصوص علم کوه دیده می شود، گرچه امروز دماوند غرق در ابر و مه بود و او را دیگر ندیدیم.

Click to enlarge image IMG_1510.JPG

آخرین یال در این تصویر یال لزون است که هب چشمه پیازچال منتهی می شود

  

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...