شاهرود از طرفی، از لهجه و تُن صدای خراسانیان باستان تاثیر گرفته، و گاه حتی قسمتی از آن تصور شده است، از طرفی نیز با لهجه های مردم ایالت باستانی هیرکانا (سواحل نشینان دریای قزوین)، در ارتباط بوده و تاثیر گرفته و تاثر داده است، از سویی نیز حاشیه نشینان جنوبی رشته کوه البرز، خود دارای فرهنگ و زبان خاصی اند، که شاهرودی ها نیز از آن جمله اند، از این رو تمام این ارتباطات، و اختصاصات لهجه ایی زیبا و دلنشین را رقم زده است که می توان، با آن مانوس شد، آن را حفظ کرد و از آن لذت برد، حال طنز گفته هایی به لهجه شاهرودی :

 

کارهایی که نزدیک سال نو در خارج از کشور انجام می شود:

رزرو بلیط برای مسافرت

سفارش لباس برای مهمانی

خرید درخت کریسمس

خرید کادو برای بچه ها

خرید فشفشه و وسایل آتش بازی و جشن سال نو

خرید لامپ و نورپردازی هایی، برای چراغانی درخت کریسمس و اطراف حیاط خانه

سفارش کیک شب عید

و خرید نوشیدنی جات و ...

 

حالا کارهای یه شاهرودی واسه نوروز و سالنو مالنو:

شُوشتِنِ فرشا

سوییدن کف مطبخُ اتاقا و خاکُ خُل برداری از کف تاقُ  رَفا

شوشتن یخچال، بخاری و پِرده و هرچی خِرت و پِرتی که همبیلن لبِ تاق و رف

شوشتن "دَس بِه آب" و دور و بر آبریز و حَمبوم، با آخرین ترفِندهایی که جدیدا رسم هابیه،

شوشتن رَختُ ریزه های مینِ خانه

شوشتن ظرف و ظروف و قلیفُ مِلیفُ از این دست چیزا

و سرآخر شوشتن کُوش باباکِلون، مادِرشُوِر...

واخته این که هر شارودی هوخایه تِمیزِ تِمیز وارد سال نو هاباشه،

حالا شما بگین، این چشنُ شادیه یا فستیوال شُوشتُ مال!؟

 

 

زَنی به شویِرش زنگ هِزنه هِنگه : واسه شوم چیشی بِخِریِی؟؟

شویِرش که تازه بِشنفتِه بِه "اتوبان حرم تا حرم" اِز شاهرود رد هِنُمْباشه و شاهرود داره جزیره دور افتاده هُمباشه، هِمون پشت تِلِفون، سَر زَنی داد هزنه و هنگه : یامون بِخِریوم! کوفت بخریوم، زهر مار بخریوم، درد بی دِرمون بخریوم!!

زَنی هم نه وینزاره و نه ور هِنداره، جُواب هندنه ؛ خُب کاری کِردی جونوم، هر چی بخریی، هِمونا خوبه، مارِت و فَکِ فامیلت، امشُو واسه شوم دارن هِمّیایه اینجن!!!

 

 

آمریکاییه با شاهرودیه ﯾﻪ ﺑﺎر باﻫﻢ هِرن مییون ﯾﻪ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ، آمریکاییه هِوینه ﻫﯿشکی ﺣﻮﺍﺳﺶ نیه، ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ همبیله میون جیبشُ و همیایه ﺑﻴﺮﻭﻥ...

بعد رو به شاهرودیه هُنکونه و هِنگه : نوگا ﮐﻦ، ﺍﻳﻨﻪ! ﺣﻴﻠﻪ امریکاییها رِ ببین!؟

شاهرودیه بِهش جُواب هِندِنه: حالا نوبت مِنِه، ﭘﺲ ﺑﺮﻳﻢ ﻣُﻨﻢ، ﻳَﻪ ﭼِﺸﻤِﻪ ﺍِﺯ ﻫُـﻨـﺮ ایرانیا رِ ﻧِﺸﻮﻧﺖ ﺑِﺪﻡ، امریکاییه هم بی خِبر اِز همه جا، هنگه باشه بریم...

ورﻣﻴﮕﺮﺩَﻥ مییون ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ، شاهرویه رو به اون مردی که اونجه بِه هُنکُنهِ و هِنگه، ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ هادن تا ﻭﺍﺳﺖ ﺟﺎﺩﻭش ﻛُﻨﻢ، ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ هم قُبول هوکونه و هنگه باشه، ﺍﻭﻟﻴﺸﻮ که هاده، شاهرودیه هولوپی هخورشه، ﺩﻭﻣﻴﺸﻮ که هِندنه، اونم هُخوره، ﺳﻮﻣﻴﺶ ﻫﻢ همینطری قورت هِندِنه ... ﺷﻴﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ طاقت هِنِمیَره و هنگه : ﭘَ ﻛﻮش اون ﺟﺎﺩﻭیی که هُنگُفتی؟

شارودیه هِنگه، این شیرینی هایی که به من هادییی، حالا برو از ﺟﻴﺐ اون امریکاییه، سالم تحویل بگیر ...

 

 

معلم به دانش آموزاش هنگه:

وِچّا! شما دلتُن پاکه...

دعا کنین مِثِ این برف شُو چِلّه، بازُم برف بیایه، بَلکی شارودن اِزین وضعیت بی آبی دربیایه!

یکی اِز وِچّا که همون وسط کلاس نشسته بِه، اِز جاش وِخستُ گفت : آقا اجازه!

دِلِ ما اَگِ پاک هِمبِه ا، یا اَگَ دُعاما مستجاب هِمبِه، تا حالا صد بار بایستی، خودت هِرفتی زیر هیژده چرخ، که اینجه پُشت میز نِشینی و کون زِنگیچه تِ بِزاری رو میزُ، اینطرفِش هم بِزاری زیر چِنِتُ، بِرِّ و بِرِّ، مارِ نُگا کُنیُ بیجهت نگران آسمون و زمین باشیُ، درسُ مَرسِ بِزاری کِنارُ اِز بارونُ مارون بِگی...

منبع: با کمی دخل و تصرف برگفته از کانال های تلگرامی زنگلاچو  و شاهرودنگار  

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.